صورت به كارهاى نظام الدين داده، روانه دياربكر
نمودند. روز بيست و هشتم كدخداى غريب بكتيها به دياربكر روانه گرديد.
وقايع شهر صفر المظفر سنه 922
روز غرّه ماه مذكور با اينكه حضرت خداوندگار شكار زياد از هر نوع
پرنده و چرنده كردند، باز عودت به شهر نفرمودند. روز هفتم، على الترتيب ديوان شد.
داود بيگ امين كليبولى به ديوان احضار گرديده، به حكم همايون لت[1]
زدند.
روز دهم، قاصد از حاكم بايبورد آمده، خبر آورد كه ديو على سلطان به
سمت گرجستان تاخته، منوچهر شامخال را پريشان و گريزان نموده و نصف اهالى اظهار
تبعيّت به ديو على سلطان كرده، نصف آخرش نيز به نزد قزل احمداوغلى رفته، تابعيت او
را پذيرفتهاند.
روز سيزدهم، حضرت خداوندگار از شكار مراجعت فرموده، به عمارت سلطنت
تشريف آوردند و اين سفر شكار بيست و پنج روز طول كشيد.
روز چهاردهم، على الترتيب ديوان شد. وزرا و ارباب ديوانيان شرفياب
حضور شدند.
سفر به جانب شرق معين شد و از براى تدارك مهمات حربيّه و لوازم سفريه
به وزرا تأكيد گرديد. و ايلچى مجارستان كه از براى استدعاى عقد مصالحه در راه
مىآمد، چاپار فرستاده شد كه به لشكر حاضر ركاب آن ممالك با سيورسات لازمه به زودى
به سمت بايبورد بروند.
روز پانزدهم ديوان شد. ايلچى پادشاه مغرب آمده، نامه و هدايا آورد،
پيشكش كشيد.
پادشاه مغرب عرض اخلاص و عبوديت كرده، از حضرت خداوندگار علم حمايت
طلبيده و از براى امداد هم لشكر خواسته بود و امر شد كه حضرت سلطان سليمان به
ادرنه آمده، روم ايلى را از هجوم دشمن محافظت نمايند. و به آقاى ينگىچريان امر شد
كه بدون افاته وقت، از دريا عبور كرده رو به راه نيكى شهر حركت نمايد.
و به اميرالامراى روم ايلى حكم شد كه از معبر كليبولى عبور كرده، در
ظاهر شهر بيغا اردو زند. و مقرر گرديد كه حضرت خداوندگار از راه كوتاهيه به ولايت
قرامان تشريف فرما شوند و فرمان شد كه تمامى عمله در خانه سلطانى از اعلى تا ادنى،
در ركاب حاضر شوند.
چون منوچهر شمخال گرجستان به استدعاى حكومت تمامى گرجستان بسانه نامى
از امراى خود را به توسط حاكم بايبورد و قزل احمداوغلى به دربار فرستاده بود، لهذا
سفر به آن جانب ضرورى شد. در روز شانزدهم، يوسف آقا نامى از جانب مير حسين بيگ
امير چشمگزك به ايلچىگرى آمد و پيشكش آورد و از براى عقد صلح دوباره ايلچى
مجارستان آمد. روز
[1] - لت زدن از ياساى اتراك است و اين ضربتى است كه
مقصر را به رو خوابانيده و دو نفر سر و پايش نشسته، تازيانه به كفلش مىزنند.