سوم در كنار آب قباقچى اردو زدند. چون از
هرسكزاده عريضه آمد، در ضمن از قبول صدارت استنكاف نموده بود، حضرت خداوندگار از
اين فقره بسيار متغيّر شده، كالسكه خواستند و نشسته از براى تنزّه به گردش تشريف
فرما شدند. روز چهارم منزل چورلوصويى بود. آنگاه كه به موقع قواق كه حضرت
خداوندگار در آنجا با پدر جنگيده بود، رسيدند، غضب به سنان پاشا و پيرى پاشا
فرموده، حكم كردند كه ملتزم ركاب نشده، از راه پايين بيايند.
چون بسيار دلتنگ از زير بار صدارت نرفتن هرسكزاده شده بود، حكم سخت
صادر شد كه وزير هرسكزاده را به زودى پيدا كرده، احضار نمايند و سيّدى بيگ منشى
حضور را دو بار به حضور خواستند، فرمودند، حكمى به هرسكزاده بنويسيد و مكتوبى هم
از جانب خودشان نگاشته، در جوف آن حكم همايون را ارسال بدارد. امير مشار اليه هم
نوشته ارسال داشت.
روز پنجم، محض تسليت خاطر، به سنان پاشاى صدر اعظم سيصد هزار آقجه؛
يعنى چهار هزار و نهصد و هشتاد تومان و يك شمشير مرصّع و دو ثوب خفتان بسيار
سنگين، مخصوص به صدارت و يك بطانه سمور انعاما مرحمت گرديد.
محض شكرانه اين مرحمت، وزير مشار اليه نيز دو قبضه شمشير و دو غلام
فرنگى و بعض اسباب گرانبها، به حضور حضرت شاهنشاهى تقديم نمود. چون مشار اليه
مأمور به سفر دياربكر بود، اعلى حضرت جهانبانى قبول نكرده، فرمودند كه مىدانم
مخارجش بسيار است، روا نيست كه من در اين هنگام از وزيرم پيشكشى بگيرم. من اينها
را قبول كرده، باز به او بخشيدم.
روز ششم قپوجى لرباشى سلطانى كه از براى بشارت صدارت به نزد
هرسكزاده فرستاده بود، آمد و خبر قبول نمودن منصب صدارت او را آورد.
روز هشتم به قريه خاص كوى آمده استحمام نمودند و از جانب يونس پاشاى
حكمران بوسنه، قاصد آمده، خبر آورد كه پاشاى مشار اليه داخل مملكت دالماچيا شده،
به هر آبادى كه رسيده، تاخته و سوخته و غانما و مظفّرا عودت به بوسنه نموده است.
و از جانب عيسى بيگاوغلى حاكم سابق هرسك- هرزگوين- قاصد آمده، خبر
آورد كه قلعه كليس از توابع خرواتستان را به جنگ فتح كرده، لشكر خروات را منهزم
ساخته و نيز عريضه جوابيه از جانب هرسكزاده از براى قبول صدارت آمد. روز نهم ماه
مزبور حضرت خداوندگار بالعزّ و الاقبال داخل دار الخلافه ادرنه[1]
شدند. اعيان و اشراف، كبير و صغير، شهر
[1] - شهرى است معمور. اسم قديمش آراسته؛ چون اندره نام
امپراطور، توسيع و تزيين نمود به او نسبت داده اندر نيوپل گفتند. در صد و هفتاد و
هفت كيلومترى شمال غربى اسلامبول، در قلعه اروپ و در ساحل رود مريج واقع است. آثار
مدينه و دينيه قياصره روم و باز امپير و سلاطين عثمانى زينتبخش اين شهر است؛ به
خصوص مسجد جامع و مدارس و دارالشفاء و دار العجزههاى سلطان سليم ثانى و بايزيد
ثانى و محمد ثانى و بازار عالى پاشا و عمارت سلطنتى قديم، حيرتافزاى عقول است.
سربازخانههاى مكمّل و متين از براى قشلاقى صدهزار نفر، توپخانه، مريضخانههاى
دولتى و ملّتى، دار الفنونها و مدارس درجه دوم و سوم دولتى و ملتى، تلگرافخانه،
اصلاحخانه، كارخانجات ماهوتبافى و ساير منسوجات و عمارات خوش وضع و مواقف
راهآهن و باغات منظم، رونق ده اين شهر است. در سال 1284 اين شهر را به يك رشته
راه آهن ربط به اسلامبول نمودند. مقدار سكنه اين شهر را صد و بيست هزار نفس
شمردهاند.
در سال 1361 م- 763 ه. لالا شاهين
پاشا، وزير مراد اول، به حيله فتح نموده ضميمه ممالك عثمانى كرد.