responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 130

جبّه پوش، با جوش و خروش، پيش او روان گشتند تا در برابر قلعه آمدند. امر شد كه ينگى‌چريان جنگ اندازند و سپاه روم از جوانب هجوم آوردند و جمعى ينگى‌چريان بر بالاى پشته كه در حوالى قلعه بود بر آمدند و مردم حصار را به تفنگ گرفته، بيت:

گرفته ز دود تفك مهر و ماه‌

فضاى فلك شد چو گلخن سياه‌

غازيان و رساق و دليران با استحقاق، دست به تير و سنگ بردند. روميان برج حصار را به زمين هموار گردانيدند؛ جبرا و قهرا قلعه را گرفتند. غازيان پناه به مسجد بردند. روميان متوجه ايشان شدند. و رساقان شمشيرها كشيده از مسجد بيرون آمدند و چندان كه مى‌توانستند كوشيدند تا مجموع به مردى كشته شدند؛ اما سلطان سليم قلعه را به مردم خود سپرده، روانه علاء الدولة ذو القدر گرديد.[1] انتهى‌

خلاصه: روز ششم حضرت خداوندگار بالدولة و الاقبال وارد قلعه شده، مواضع عجيبه و مواقع غريبه آن را تماشا فرمودند. از براى ضبط و حراست قلعه مذكوره كوتوال و مستحفظين گذارده، ملحق به ساير قلاع عثمانى گرديد. بعد از اين فتح اردوى همايون بالشرف و الاقبال متوجه سيواس شد.

وقايع ماه ربيع الآخر سنه 921

علاء الدولة ذو القدر كه از سوابق ايّام و سوالف اعوام، تاكنون طريق تمرّد و مخالفت را پيشه كرده و به استعمال انواع حيلت و مكيدت سلاطين و ملوك اسلام را به يكديگر انداخته، باعث ظهور فسادات گوناگون شده بود و كذلك مهمّات سفريه كه در بعض نقاط ادخار گرديده بود، به واسطه اتفاق پنهانى كه با قزلباش داشت، انبارهاى جنس و علف را تاخته و سوخته، خود را ظاهرا به حكومت مصر بسته بود. لهذا حكم سلطانى خطاب به سنان پاشاى بيگلربيگى روم ايلى، شرف صدور يافت كه به سردارى دو هزار ينگى‌چرى و ده هزار سوار، آن منافق بدكردار را تعاقب كرده، جزاى عمل او را بدهند. آنگاه كه پاشاى مشار اليه متوجه آن حوالى گرديد، چون دشمن نابكار در خود اقتدار به مقابله نيافته، فرار اختيار نمود. پاشاى مشار اليه او را تعاقب كرده، در روز بيست و نهم ماه مذكور در كوهستانات البستان من محال مرعش، به فراريان رسيده، شمشير گذارده، از كشته‌ها پشته‌ها ساختند و در آن گيرودار يكى از نوكران سپاهيان به علاء الدولة[2] رسيده، او را كشت و سر بريد و چهار پسر او را هم كشته، سرهاى‌


[1] - احسن التواريخ، صص 200- 201

[2] - علاء الدين بن ناصر الدين بن سليمان بن ملك ارسلان است و اين چهار نفر متسلسلا در اين مملكت حكومت نموده‌اند و امروز اين مملكت يك حكومت سنجاقى است. تابع ولايت حلب كه مركز حكومت آن شهر مرعش و حاكم‌نشين و مسكن بيست هزار نفس است. و طول ناحيه اين مملكت سيصد و ده و عرضش دويست و بيست كيلومتر و تمامى اهالى اين ولايت نيم كرور است. البستان و قارص ذو القدريه و سيس از بلاد و قصبات معروفه اين مملكت و حاصلخيز است. بعد از فتح، اهالى ذو القدر سه تيره شده، جمعى به ايران، و جماعتى به مصر رفته، جمّ غفيرى در وطنشان ماندند و آنان كه با علاء الدولة در جنگ حاضر بودند، تماما به قتل رسانيدند./ عارف.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 130
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست