اگرچه سلطان از اين معامله بىاطاعتى لشكر بسيار افسرده و شكسته خاطر
شد، ولى از اينكه زمان و موقع مانع سياست آنها بود، بالضروره سكوت اختيار فرمود.
فرداى آن روز، عريضه قشون تقديم حضور سلطان گرديد كه خلاصه مآل آن از اين قرار
است:
قرب چهل و پنج هزار نفس در مملكت ما و قريب بيست هزار نفس در خاك
ايران به تهمت رفض و الحاد، طعمه شمشير غدر و بيداد گرديد. علماى با تعصّب ما، به
ما از معنى رفض و الحاد اطلاع كامل نداده، اعلى حضرت اقدس همايونى را اغفال كردند
و باعث ريخته شدن خون آن قدر نفوس مكرّمه شده ما را به قتل مسلمين واداشتند.
آيا در مملكتى كه مانند اهل سنت، در اوقات خمس اذان محمدى گويند و
وضو گرفته، نماز را به جماعت ادا كنند، و روزه گيرند، و زكات دهند، و قرآن خوانند
و حج كنند، و كلمه طيبه لا اله الا الله، محمد رسول الله را هميشه از زبان جارى
سازند، آنها را به چه جهت شرعى مىتوان كشت؟
اگر دست باز نماز خواندن و در اذان و اقامه «اشهد انّ عليّا
ولىّاللّه و حىّ على خير العمل» گفتن خلاف شرع است؟ چرا شافعىها گاه دست باز،
گاه دست بسته نماز مىگذارند. و «أشهد أن عليا ولى اللّه» گفتن، اگر چه بدعت است،
اما مثل مناره به مسجد ساختن، از بدعت حسنه است! و همه مقرّ و معترف هستيم كه على
ولى خداست و مؤذنين ما هم در اذانهاى صبح «حى على خير العمل»[1]
را مىگويند. راستى سخن اين است، ما با ايرانيان به اسم دين جنگ نخواهيم كرد.
هرگاه فرمايند كه جنگ ما بر سر ملك است، اين مملكت ويران، به آن
خونها نمىارزد كه از براى ضبطش ريخته خواهد شد. انتهى
[استفتاء از علماى سنّى درباره مذهب تشيع]
سلطان كه اين عريضه قشون را مطالعه نمود، بسيار ملول و محزون گشت.
فرمود علما و قضات اردو را جمع كرده، مسائل آتية الذكر را استفتا نمودند كه خلاصه
سؤال و جواب از اين قرار است:
اين مذهب كه به اقدامات صوفىاوغلى در ايران رو به شيوع است، آيا يكى
از مذاهب حقه اسلام محسوب مىشود يا نه؟
جواب: چون در نزد علماى مذاهب حقه اهل سنت و جماعت به ثبوت