نام کتاب : انديشه هاى سياسى شيعه در عصر غيبت نویسنده : كربلايى پازوكى، على جلد : 1 صفحه : 29
و زمامدارى سياسى است. «حكومت يكى از فروع
بسيار كوچك امامت و ولايت است و اين دو را نبايد با هم خلط كرد».[1]
بنابر آنچه گفتيم، قرآن و روايات، ولايت را براى خدا، پيامبر و امامان در يكى از
شاخههاى مهم ولايت كه به معناى زعامت سياسى و سرپرستى امر اجتماع مىباشد، به
گونهاى مطلق ثابت كرده است.
ولايت در نهج البلاغه
در نهج البلاغه واژه «ولىّ» هجدهبار واژه «ولاة» (جمع ولىّ)
پانزدهبار و واژگان «ولايت و ولايات» هر يك نه بار به كار رفته است. اينك نكاتى
دراينباره:
1. واژه «ولايت» در معنا و مفهوم امارت و حكومت سياسى در نهج البلاغه
به كار رفته است[2] و والى،
يعنى سلطان و امير: «و اللّه ما كانت لى فى الخلافه رغبه
و لا فى الولايه إربه».[3]
2. امام عليه السّلام صفات مهم و اساسى حاكم اسلامى را بيان فرموده؛
صفاتى چون شايستگى ولىّ مسلمين،[4] در پى
اميال نفسانى نبودن و ...[5] 3. حكومت
ولايى كه نهج البلاغه- در حوزه امور عمومى- معرفى مىكند مردم محجور نبوده، بلكه
صاحبان حق و خردمندناند كه داراى حقوقى متقابل در قبال حكومتاند.
امير المؤمنين عليه السّلام در خطبهاى كه منشور جاودان حقوق اساسى
در انديشه اسلامى است، مىفرمايد: «فقد جعل اللّه سبحانه لى
عليكم حقّا بولاية امركم، و لكم علىّ من الحقّ مثل الّذي لى عليكم»[6] همانا خدا بر شما براى من حقى قرار داده؛ زيرا حكمرانى شما را به
عهدهام گذاشت، و شما
[3] .« به خدا سوگند! مرا در خلافت، رغبتى و در حكومت،
حاجتى نبوده است».( نهج البلاغه، خ 25).
[4] .« فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح
الولاه الا باستقامه الرعيه: ملت هرگز شايسته نخواهد گرديد، جز با شايستگى حاكمان،
و حاكمان نيز شايسته نخواهد شد، مگر با درستگارى ملت»( نهج البلاغه، نامه 216.)
[5] .« فان الوالى اذا اختلف هواه. منعه ذلك كثيرا من
العدل: به درستى كه حاكم آنگاه كه در پى آرزوهاى گوناگون دنيوى باشد، چه بسا كه
از دادگرى بازماند».( نهج البلاغه، نامه 59.)