امامخمينى در شرايطى قيام خود را آغاز كرد كه بخش عمدهاى از حوزه،
گرفتار انديشههاى متحجرانه و مقدسمآبانه بود. اين افراد، نهتنها در مبارزه عليه
طاغوت، همراه نبودند، بلكه با «زخمزبان و نفاق و دورويى ... هزار بار بيشتر از
باروت و سرب، جگر و جان» مبارزان را مىسوزاندند.[2]
شرايط بهگونهاى بود كه «هركس صددرصد معتقد بهمبارزه نبود، زير فشارها و
تهديدهاى مقدسنماها از ميدان بهدر مىرفت.»[3]
در چنين فضايى علما و روحانيت متعهد، به رهبرى امامخمينى «سينه را براى مقابله با
هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مىشد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.»[4]
به هر حال همه اين موارد دست به دست هم، فضايى بسيار مسموم پديد
آورد؛ تا جايى كه نهتنها در اذهان مؤمنان، بلكه بسيارى از عالمان دينى و روحانيان
نيز «دخالت در سياست را دون شأن فقيه، و ورود در معركه سياسيون، تهمت وابستگى به
اجانب را بههمراه داشت.»[5] در
حوزههاى علميه كار به آنجا رسيد كه «اگر مىگفتند فلان آخوند، سياسى است، اين
[سخن] بهمنزله يك فحش تلقى مىشد!»[6]
در چنين فضاى مسمومى، «عالم سيّاس و روحانى كاردان و زيرك، كاسهاى
زير نيمكاسه داشت»[7] و بهگمان
اين عده «روحانيت زمانى قابل احترام و تكريم