كنيهاش ابو الحسن، و مادرش قربيه دختر عبد اللّه است. وى از نظر
مذهب، مردى خوش عقيده و در خاندانش مقدّم بر ديگران بود. او يكى از راويان حديث
است، خصوصا از جعفر بن محمّد (ع) بسيار روايت كرده و همينگونه از پدر و برادرش
محمّد و ابان بن تغلب. امام صادق (ع) از جهت آنكه وصىّ بعد از او، تحت تعقيب قرار
نگيرد، چند تن را وصىّ خود قرار داد و از جملهى آنها يحيى بن عبد اللّه بود. و
اين غير از نصوص ديگرى است كه امام از طريق خاصانش، وصىّ خود امام كاظم موسى بن
جعفر (ع) را به آنها مىشناسانده است.
يحيى بن عبد اللّه درشمار همراهان حسين بن على- صاحب فخ- بود و چون
او و يارانش كشته شدند، يحيى بن عبد اللّه مخفى شد و به صورت ناشناس از اين شهر به
آن شهر فرارى بود و درصدد بود تا پناهگاهى بيابد و در آنجا رحل اقامت افكند. فضل
بن يحيى برمكى با او و بنى هاشم همكارى مىكرد و كسى گزارش كار او را به هارون
داد.- بنابه گفتهى ابو الفرج در مقاتل الطالبيّين- و از آن زمان هارون، تصميم به
قلع و قمع برامكه گرفت. گويند: چون فضل بن يحيى از جاى يحيى بن عبد اللّه اطلاع
پيدا كرد، بدو نوشت:
من دوست دارم ديدارى با تو تازه كنم ولى مىترسم اين ملاقات سبب
گرفتارى تو و من گردد و از اينرو با حاكم ديلم، مكاتبه كن و من نيز دربارهى تو با
او مكاتبه كردهام كه به سرزمين او بروى و از حمايت وى بهرهمند گردى. نخست با
پادرميانى فضل بن يحيى برمكى با هارون صلح كرد. ولى هارون پيوسته به دنبال
بهانهاى بود تا يحيى را بكشد.
يحيى قصد حجّ كرد و فضل بن يحيى بدو اجازه داد و هارون از اين كار
خشمگين شد.
گروهى از حجاز عليه او شهادت دادند و هارون او را نزد مسرور در
سردابى زندان كرد تا در همان زندان از دنيا رفت. يحيى از علماء و محدّثان
عالىمقام بوده است و مناظراتش با هارون و عبد اللّه بن مصعب زبيرى معروف و در
كتاب مقاتل الطالبييّن، منقول است. در
نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق جلد : 1 صفحه : 228