نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق جلد : 1 صفحه : 166
محاصره درآوردند. در اين هنگام حمّانى را ديدند كه در اتاقى در
بسته، درحالىكه لباس سادهاى از پشم بر تن دارد؛ بر بسترى از سنگريزه و خاك به
پرستش خدا و به تلاوت قرآن مشغول است. در همان حال او را دستگير كردند و به سوى
متوكّل بردند. 5 مسعودى گويد: حسين بن اسماعيل به كوفه وارد شد، او فرماندهى
لشكرى بود كه با يحيى بن عمر 6 (شهيد به سال 250 هجرى) برخورد كرده، او را كشته
بود. به عنوان جلوس رسمى نشست، و همه به ديدنش آمدند و كسى از بنى هاشم در كوفه نماند
مگر اينكه از او ديدن كرد. حسين بن اسماعيل از حال او جويا شد و علّت نيامدنش را
پرسيد و جمعى را براى احضارش فرستاد. وقتى حمّانى را آوردند، پرسيد چرا از ديدن ما
تخلّف كردى؟ حمّانى، چنان پاسخ قاطعى داد كه گويا دست از زندگى شسته است.
گفت: آيا مىخواستى در اين پيروزى كه نصيبت شده ترا تهنيّت و تبريك
بگويم؟!
1- قتلت أعزّ من ركب المطايا
و جئتك أستلينك
في الكلام
2- و عزّ عليّ أن
ألقاك إلّا
و فيما بيننا حدّ
الحسام
3- و لكنّ الجناح
إذا أهيضت
قو ادمه يرفّ على
الأكام
1- تو عزيزترين كسىكه بر پشت مركبها سوار
مىشد، كشتهاى، آنگاه من بيايم و با تو شيرينزبانى كنم و تبريك بگويم.
2- براى من سخت است كه تو را ببينم، مگر وقتىكه ميان ما شمشير آبدار
حاكم باشد.
3- ولى مرغى كه شاهبالش شكسته باشد، فقط بر روى تپهها پرواز مىكند.
7
حسين بن اسماعيل گفت: تو حقّ خونخواهى دارى، من ناراحتى تو را منكر
نيستم، او را خلعت بخشيد و با احترام به منزلش بازگردانيد.
ابو احمد موفّق باللّه، خليفهى عبّاسى متوفّى به سال 278 هجرى،
دوبار حمّانى را به زندان انداخت. يكبار كفيل يكى از سادات شده بود، و بارديگر از
او سعايت كرده بودند، كه مىخواهد بر خليفه بشورد. 8
آرى، او بود كه به روزگار ستم و حكومت ستمگران، زبان در كام نكرد، و
نام شهيد علوى يحيى بن عمر را پيوسته در يادها زنده داشت:
نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق جلد : 1 صفحه : 166