«ليكن
طلبك للمعيشة فوق كسب المضيّع ودون طلب الحريص الراضي بدنياه المطمئن إليها، ولكن
أنزل نفسك من ذلك بمنزلةَ المنصف المتعفّف؛ ترفع نفسك عن منزلة الواهن الضعيف
وتكسب ما لابدّ منه؛ إنّ الذين اعطوا المال ثمّ لم يشكروا، لا مال لهم».[1]
2. قبول
اقاله طرف: اگر طرف معامله به هر دليل، از معامله پشيمان است و استقاله (طلب
اقاله) مىكند[2] طرف ديگر
قبول كند و بگويد «أقَلت» كه تفاسخ طرفينى معامله است. گفتنى است فرقى هم ندارد كه
نادم، بايع باشد كه از مشترى طلب اقاله مىكند يا مشترى باشد كه پشيمان شده و از
فروشنده مىخواهد معامله را فسخ كنند.
و نيز فرقى
ندارد طرف، مؤمن (شيعه اثنى عشرى) باشد يا نباشد، مسلمان باشد يا نباشد، زيرا
روايات باب اطلاق دارد، مانند روايت سماعه بن مهران از امام صادق (ع):
«أربعة
ينظر الله عزّ وجلّ إليهم يوم القيامة: من أقال نادماً، أو أغاث لهفان، أو أعتق
نسمة، أو زوج عزباً».[3]
البته در
برخى از روايات روى كلمه «مسلم» تكيه كرده ولى قطعاً مفيد حصر نيست و مفهوم ندارد؛
زيرا يا از باب لقب است كه قطعاً مفهوم ندارد، يا از باب وصف است كه تحقيقاً مفهوم
ندارد.
3. تسويه
ميان خريداران: يكى از آداب معامله اين است كه فروشنده ميان مشتريان فرق نگذارد و
متاع را به همه به يك قيمت بفروشد، خواه مشترى اهل مماكسه و چانه زدن باشد، خواه
نباشد.
دليل اين
مطلب روايتى است كه عامر بن جذاعه از امام صادق (ع) نقل كرده است.[4] آرى تفضيل و فرقگذارى به سبب
زيادى ايمان و تقوى و علم و فقر و مانند اينها