خويشتن خويش نموده
است كه خود را از شرف و كرامت انسانى و خليفه الله بودن تنزّل داده است.
3. ظلم به
ديگر انسانها. ظلمى كه متفاهم عرفى است و ذهن عامه مردم به آن منصرف است همين قسم
است و مورد بحث ما نيز همين است و «معونة الظالمين» يعنى كمك به
كسانى كه در حق ديگران ستم مىكنند.
ظلم به
غير، خود شعبى دارد: گاهى فردى كارش ستم كردن به ديگران نيست ولى گاهى متصف به وصف
ظلم مىشود و در يك يا چند مورد به ديگران ستم مىكند. و گاهى شغل او جور و ظلم به
ديگران است مثل قطاع الطريق و ديگر غاصبان حقوق مردم. از مصاديق بارز اين گروه
سلاطين و حكام و امراى جائر و ستمكار مىباشند كه در حق امتى ستم مىكنند، و
بدترين نوع آن خلفاى غاصب بنى اميه و بنى عباس بودند كه حق مسلّم ولايت و حكومت
امامان معصوم را غصب كرده و به ظلم و ناحق از اهلش گرفتند.
در بحث ما
آنچه مهم است كمك به ظالم و متجاوز به حق ديگران است خواه ظالمى باشد كه بر حسب
اتفاق در موردى ستم مىكند يا كسانى كه دائماً و نوعاً به ديگران ستم مىكنند.
البته چنانكه خواهد آمد، برخى روايات در مورد اعوان سلطان جور است، و برخى در مورد
اعوان ظلمه است كه به ظالم (خوانين و باجگيران و دزدان مسلح) منصرف است. ولى برخى
روايات اطلاق دارد و ظالمى را هم كه تنها در يك مورد ستم كند شامل مىشود و كمك به
او در همان مورد از مصاديق كمك به ظالم است.
كمك به ظلم
و سلاطين جور هم گاهى در يك مورد يا چند مورد است و گاهى شخص از اعوان و منسوبان و
حاشيهنشينان و دستياران آنهاست و نامش در دفتر آنها ثبت است، مثلًا راننده ظالم
است، وكيل تام الاختيار اوست، و .... و گاهى از ناحيه آنها قبول ولايت كرده و والى
جائر است، مثل استاندار و فرماندار و وزير و وكيل و منشى و محافظ و جُندى حكومت
جور. قسم اخير (قبول ولايت از ناحيه حاكم جور) جدا بحث خواهد شد، ولى قسم قبلى در
اين مسأله بررسى مىشود.