* و
از زمين خيبر آنچه را تقسيم شده، بازگردانم[4].
[1] . مانند حكم عمر به عَوْل و تَعْصيب در ارث و ...
[2] . مثل كسى كه بىحضور دو شاهد عادل و يا در حال حيض
زنش را طلاق دهد.
بسا اين سخن امام عليه السلام
اشاره به فرمايش آن حضرت بعد از بيعت باشد كه فرمود: آگاه باشيد! هر زمينى كه
عثمان اقطاع كرده[ و به ناحق در اختيار خويشانش قرار داده] و هر مالى را كه او[
به كسانش] بخشيده، به بيت المال برمىگردانم؛ چراكه حق از بين رفتنى نيست و چيزى
آن را باطل نمىكند! اگر دريابم كه اين اموال كابين زنان شده آنها را بازپس
مىگيرم و ...( نگاه كنيد به: نهج البلاغه، خطبه 15؛ و شرح نهج البلاغه 1: 269).
[3] . زيرا عُمَر جزيه را از آنان برداشت[ و بر ايشان
دو برابر زكات مقرّر كرد] آنان اهل ذمّه نبودند، از اين رو اسير ساختن فرزندانِ
آنها حلال و شايسته بود.
محيي السنّة، بَغَوي( م 510 ه-)
در شرح السنّة مىگويد: روايت شده كه عُمَر خواست از نصاراى عرب جزيه بگيرد،
گفتند: ما عربيم! آنچه را عجم مىپردازد نمىدهيم، ليكن مانند صدقه معمول در ميان
مسلمانان را از ما بستان! گفت: حكم خدا جزيه گرفتن از شماست! گفتند: به اسم صدقه
هرچه خواهى بيفزا و به عنوان« جزيه» چيزى از ما مگير. عُمَر با آنها توافق كرد كه
دو برابر صدقه را از آنها بگيرد( بحار الأنوار 31: 34).
[4] . در زمان عمر، پسرش عبدالله براى بازديد اموالِ
خود به خيبر رفت و شبانه به او حمله شد. جريان به عمر رسيد. عمر يهود خيبر را( كه
به دستور پيامبر در آنجا ساكن بودند و آن حضرت بخشى از زمينهاى خيبر را به آنها
واگذارد و مقرّر داشت كه سهمى از محصول را بپردازند) از آنجا بيرون كرد و املاك
آنها را ميان گروهى از خواصِ خود- مانند عبدالله بن عمر، عثمان، زبير، عبدالرحمان
و ...- تقسيم نمود( نگاه كنيد به: سيره ابن هشام 2: 356 به بعد)( م).