برخورد خشنِ
عمر در برابر صحابه، بدان جهت بود كه وى نگرشهاى آنان را نسبت به فقه خود دريافت
و دانست كه آنان اجتهاداتِ برخلافِ سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را
برنمىتابند و اعتراضاتشان پيوسته ادامه مىيابد.
با
وجود اين سختگيرى، صحابه بر آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله دريافتند اصرار
داشتند حتّى بعضىشان بر آن شدند كه فهم خليفه را پيش مسلمانان بيازمايند تا اعلام
دارند كه اجتهادات عمر، نادرست و به دور از سنّت است.
بازپرسي
عمر از سوي صحابه
در
اين زمينه، دو رويداد را مىآوريم:
*
از حارث، از عبدالله بن اوس نقل شده كه گفت:
نزد
عمر رفتم، پرسيدم: زنى خانه كعبه را طواف مىكند سپس حيض مىشود، چه كند؟
عمر
پاسخ داد: بايد آخرين كار او، طوافِ بيت باشد.
حارث
مىگويد: گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله [بر خلاف سخن تو] چنين مرا فتوا داد.
عمر
گفت: دستت بشكند! آنچه را از پيامبر پرسيدى از من سؤال مىكنى تا مخالفتِ مرا
دريابى[1]!
*
از هِشام بن يحيى مخزومى نقل شده است كه:
مردى
از «ثقيف» پيش عمر آمد و درباره زنى پرسيد كه خانه خدا را روز عيد قربان زيارت
كرده و حيض شده است، آيا مىتواند پيش از آنكه پاك شود، به عرفات برود؟
[1] . مسند احمد 3: 416؛ سنن ابى داود 2: 208، حديث
2004( متن از اين مأخذ است)؛ الآحاد والمثانى 3: 228، حديث 1589؛ المعجم الكبير 3:
262، حديث 3353.
در الغدير 6: 112، اين حديث، به
نقل از سنن ابى داود آمده است و در آن هست كه عمر گفت:« دو دستت بريده باد» يا«
مادرت به عزايت بنشيند» چيزى را از من مىپرسى ...