*
زنى را نزد عمر آوردند كه دل بسته جوانى از انصار شده بود و به او عش- ق مى ورزيد.
چون جوان به خواسته او تن نداد، دست به حيله زد، تخم مرغى را گرفت و زردىاش را
درآورد و سفيدىاش را به لباس و ميان رانهاى خود ماليد، سپس فرياد زنان پيش عمر
آمد و گفت: اين مرد به زور با من درآويخت و رسوايم كرد و اين منىها اثرِ كار
اوست!
عمر
از زنان خواست اين ادعا را وارسى كنند، آنان گفتند: در بدن و لباس وى اثر منى است.
عمر
خواست جوان انصار را كيفر دهد، وى استغاثه مىكرد و مىگفت: دست نگه دار، به خدا
سوگند مرتكب فحشا نشدهام و به آن زن نياويختهام، او مرا به خود فراخواند، خويشتن
را بازداشتم.
عمر
گفت: اى ابا الحسن، در امر اين دو چه نظرى دارى؟
على
عليه السلام بر آنچه در جامه ريخته بود نگريست و آن گاه آب داغِ در حال جوشش خواست
و بر لباس ريخت، سفيدىها جامد شد، سپس حضرت از آنها گرفت و بوييد و چشيد و مزه
تخم مرغ را شناخت و آن زن را سرزنش كرد تا اينكه اعتراف كرد[2].
11.
عبدالرحمان بن عوف
*
از ابن عبّاس نقل شده كه عمر به او گفت: اى جوان، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و
آله يا يكى از صحابه شنيدهاى كه هنگام شك در نماز چه بايد كرد؟ در اين بين،
عبدالرحمان بن عوف رسيد، گفت: بحثتان درباره چه بود؟ عمر ماجرا را گفت.
[1] . سنن ابى داود 4: 140، حديث 4402 و 4399؛ المستدرك
على الصحيحين 2: 68، حديث 2351؛ سنن بيهقى 4: 269( و جلد 8، ص 264)؛ سنن دارقطنى
3: 138، حديث 173؛ سنن نسائى 4: 324، حديث 7347.
[2] . الطرق الحكميّة( ابن قيّم جوزيه): 70؛ به نقل از
الغدير 6: 126.