فرمود: درست است! او زن و فرزند دارد، و خداى برتر از اين است كه داراى زن و فرزند باشد.
عمر گفت: اگر على بن ابى طالب نبود، نزديك بود عمر هلاك شود[1].
5. عبدالله بن مسعود
از ابراهيم نَخَعى روايت شده كه:
عمر فتوا به قتل مردى داد كه مرتكب قتل عمدى شده بود. بعضى از اولياى دم او را بخشيدند [با وجود اين] عمر دستور داد او را بكشند.
ابن مسعود گفت: جانِ اين شخص مال آنهاست، چون اين ولى عفو كرد جانش را زنده ساخت؛ هيچ كدام نمىتواند حقش را بگيرد مگر اينكه ديگرى [هم] بستاند!
عمر پرسيد: چاره چيست؟
ابن مسعود گفت: نظر من اين است كه در مالش ديه قرار دهى و حصه كسى را كه بخشيده از وى كسر كنى.
عمر گفت: نظر من هم همين است[2].
6. ابَي بن كعب
از حسن نقل شده است كه:
عمر گفت: كاش آنچه را در كعبه هست، مىگرفتيم و تقسيم مىكرديم!
ابَى بن كعب گفت: والله، اين كار را نبايد بكنى!
عمر پرسيد: چرا؟
[1] . الفصول المُهمّه( ابن صبّاغ): 35؛ كفاية الطالب: 218- 219.
[2] . الأُم( شافعى) 7: 329؛ سنن بيهقى 8: 60؛ الحجّة( شيبانى) 4: 385( ماجراى ديگرى ابن مسعود دارد، نگاه كنيد به كنز العمّال 11: 33، حديث 30513)؛ ابن قيّم- در اعلام الموقّعين 2: 237- مىگويدكه ابن مسعود در بيش از صد قضيه با عمر مخالفت كرده است.