نقل شده
وقتى حليمه ملاحظه كرد جمعى از نصرانىهاى حبشه وارد حجاز شدهاند و به دليل
مشاهده نشانههاى پيامبر مورد نظر در اين نوزاد بر ستاندن وى و بردن او به حبشه
پافشارى دارند تا بدينوسيله به افتخار پرورش دادن وى نايل شوند و در پيروى از او،
به مجد و عظمت دست يابند، از بيم خيانت دستهاى مرموز، بار دوم كودك را به مكّه
آورد.[1]
5.
بارانخواهى به بركت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم
مورّخان
به پديده درخواست باران به واسطه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم كه چندين
بار در زندگى آن حضرت و دوران شيرخوارى و نوجوانى، در زمان جدّ و عمويش رخ داد،
اشاره كردهاند. نخستينبار زمانى اتفاق افتاد كه مردم مكّه دچار خشكسالى بزرگى
شدند و در آن سامان، دو سال باران نيامد. ازاينرو، عبد المطلب به فرزند خود ابو
طالب دستور داد تا نوهاش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلم را- كه نوزادى در
قنداق بود- حاضر نمايد. وقتى نوزاد را نزد وى آوردند او را روى دست گرفت و رو به
كعبه به سمت آسمان بالا برد و چندبار عرضه داشت: خدايا! به حق اين كودك، باران با
بركت و مداوم خويش را بر ما فروفرست. ديرى نپاييد كه تودههاى ابر، چهره آسمان را
پوشاند و چنان باران شديدى باريد كه مردم از شدّت آن بر ويرانى مسجد الحرام بيمناك
شدند.[2]
بعدها
در دوران نوجوانى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم يكبار ديگر اين
درخواست باران تكرار شد و اينبار عبد المطلب وى را به دامنه كوه ابو قبيس برد و
سران