نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 37
توضيح بيشتر
در اين بخش توضيح بيشترى در دربارۀ معانى
حروف بيان مىكنند و نقش ارزندۀ حروف را در كلام بيان مىدارند:قبلا دانستى كه موجودات دو دستهاند:
1.برخى از موجودات وجودشان فى نفسه است،يعنى مستقل در وجود هستند (كالجوهر
و العرض).
2.برخى موجودات هم وجودشان لا فى نفسه است،يعنى متقوم به غيرند و غير
مستقل(كالنسب و الروابط).
حال بدان هر كلامى،حد اقل،مركب از دو
كلمه(و يا بيشتر)است.وقتى متكلم مفردات و كلمات يك كلام را جداجدا به كار مىبرد،هركدام
از آنها يك كلمۀ مستقل و داراى معناى خاصى است و ارتباطى با ديگرى ندارد و لذا مقصود
متكلم را هم ادا نمىكند(مثل كتب،أنا،قلم)؛اما هنگامى كه يك سلسله حروف و هيئتهايى
را در اين مفردات پراكنده ايجاد و اضافه مىكند،يك كلام واحد مىشوند كه كاملا
منسجم و مفيد مراد متكلم هستند(مثل كتبت بالقلم)و اين ارتباط و پيوند،از ناحيۀ
افزودن هيئت ماضى معلوم متكلم و افزودن باء و الف و لام پيدا شد.
با اين حساب،مىتوانيم بگوييم كه نقش
حروف،ايجاد رابطه و پيوند ميان الفاظ و كلمات مستقل و بىربط است و مثل حروف در
ميان كلمات پراكنده،مثل نسبت در ميان مفاهيم مختلف است.همان گونه كه وجود
نسبت،ربطدهنده و الفتدهندۀ معانى مختلف(مثل زيد و قيام)به هم است.همچنين وجود حروف هم در ميان الفاظ
و كلمات،الفتدهنده و يكىكنندۀ كلمات پراكنده است.پس بالاخره حروف،بر نسبت و رابطه ما بين كلمات دلالت
دارد و از خود معناى مستقلى ندارد.شاهد گويا بر اينكه«معانى اسمى،مستقل فى نفسه
هستند،به خلاف معانى حروف»،گفتار حضرت على عليه السّلام در بيان تقسيم كلمات و
تعريف هريك است.
مىفرمايند:
الاسم ما أنبأ عن المسمى؛
اسم عبارت است از كلمهاى كه از خود
مسما و ذات(مثل«زيد»)خبر
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 37