responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على    جلد : 1  صفحه : 219

د.«ظرف»به اصطلاح نحوى را.مثل اكرم زيدا يوم الجمعة.رأيت زيدا يوم الجمعة.

ه‌«جار و مجرور»به اصطلاح نحوى را.مثل اكرم زيدا فى المدرسة.رأيت زيدا فى السوق.

2.وصف در اينجا خصوص آن وصفى است كه تكيه كرده باشد بر موصوفش و موصوف آن،در كلام ذكر شده باشد(همانند مثال‌هاى فوق).اما وصفى كه خودش مستقلا موضوع واقع شده و معتمد بر موصوفش نيست،از محل بحث ما،در مفهوم وصف،خارج است؛و داخل در مفهوم«لقب»است كه به زودى خواهد آمد.مانند:

اَلسّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمٰا و مانند: اَلزّٰانِيَةُ وَ الزّٰانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَةَ جَلْدَةٍ و...

و سر اينكه وصف بايد موصوفش در كلام ذكر شده باشد،اين است كه اگر جملۀ وصفى بخواهد دلالت بر مفهوم بنمايد،بايد موضوع و موصوفى باشد كه در هر دو حالت(يعنى در حال وجود وصف و عدم وصف)ثابت باشد تا ما بحث كنيم كه آيا با انتفاى اين وصف باز هم حكم براى موصوف بدون وصف ثابت است يا خير(البته مراد طبيعى الحكم است).اما اگر تمام الموضوع خود وصف بود،ديگر با رفتن وصف،موضوعى نيست تا ما بحث كنيم كه مفهوم دارد يا ندارد مگر از باب سالبه به انتفاى موضوع.

3.وصف با موصوف،گاهى نسبتشان،از نسب اربع،نسبت تساوى است.مانند:

انسان و متعجب.

و گاهى نسبت عموم و خصوص مطلق است اما به اين صورت كه موصوف اعم است و وصف اخص.مانند:انسان و عالم.

و گاهى باز هم نسبت عموم و خصوص مطلق است ولى به عكس صورت قبلى يعنى موصوف اخص و وصف اعم است.مانند انسان و ماشى.

و گاهى نسبت عموم و خصوص من وجه است كه يك مادۀ اجتماع و دو مادۀ افتراق دارند.مانند:غنم و سائمة؛كه بعض الغنم سائمة و بعض الغنم ليس بسائمة

نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على    جلد : 1  صفحه : 219
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست