* دولت خود
را نسبت به بازار و مالكيت خصوصى، ملزم و متعهد مىداند و جهت پاىبندى به اين
تعهد، كمتر در اين زمينهها دخالت مىكند.
*
دولت، بازار را بر ابزارهايى كه توسط گروهى از نخبگان اقتصادى ادارى تعيين شده است
هدايت مىكند.
*
دولت به منظور تبادل نظر و همكارى با بخش خصوصى، خود را در فعاليتهاى نهادهاى
مختلف درگير مىكند.
*
دولت به منظور «اعمال حاكميت»[1] خود از
طريق «نظارت»[2] توسط
سياستمداران، عمدتا به مقامات ادارى يا ديوانسالاران[3]
تكيه مىكند؛ كه اين طرز عمل در واقع نوعى «استبدادگرايى ظريف»[4]
است.
*
دولت به شدت رنگ «شركتگرائى»[5] و
استبدادگرايى «شديد» يا «ظريف» با خود مىگيرد.
ازاينرو،
سه عامل يا شرط اصلى در موفقيت نوينسازى توسط دولت، نقش دارند: يك دولت كارا و
معمولا قدرتمند (و حتى مستبد كه قادر باشد روند محروميتهاى نهادى را تداوم و به
نهادهاى جديد، به ويژه بازار، مشروعيت ببخشد) كه خود را ملزم به توسعه اقتصادى
بداند؛ شكلگيرى بازار به عنوان نهاد اصلى اقتصاد؛ و از همه مهمتر، هدايت مستمر،
بىقيد و شرط و مقتدرانه بازار توسط دولت، كه اين امر به معناى دگرگونى خود دولت و
رابطهاش با بقيه ساختار سازمانى داخلى است.
ديگر
مسائل روششناسى
همانند
ديگر زمينههاى علوم اجتماعى، يافتههاى حاصل از مطالعه ديدگاه نهادى،