هدايت
مىنمايد، لكن به لحاظ ساختارى اين الگو بر محور حيات اجتماعى بنا شده است.
اصول
بنيادين نوينسازى در چين را نهاد حيات اجتماعى و در رأس آن خانواده شكل مىدهد.
جايگاه ويژه خانواده در چين ريشه در حاكميت فلسفه كنفوسيوسى دارد. از قبل از
ميلاد، فلسفه كنفوسيوسى در كنار مذهب بودايى و تائويى، تفكر چينىها را سامان
دادده است. «عدم حاكميت مذهب واحد و مسلط در شرايط ما قبل نوگرايى شبه خانوادگى در
چين، مانع شكلگيرى يك نيروى اجتماعى مقتدر در خارج از ساختار اجرايى دولت شده
بود. اين امر موجب شده بود كه موقعيت خانواده به عنوان نهاد برتر نه تنها در
حوزههاى اقتصاد و سياست، بلكه در حوزه حيات اجتماعى و از جمله در امور دينى تثبيت
شود.»
گرچه
حضور و تأثير انكارناپذير خانواده در كليه صحنهها و امور مربوط به حيات اجتماعى
در طول تاريخ چين كاملا مشهود و از سوى مؤلف مورد تأكيد قرار گرفته است، اما گاه
حضور و غلبه گسترده آن جايگاه و كاركردى ابزارى را باعث شده است تا دولت بيشترين
بهرهبردارى را به سود حاكميت خود از آن را بنمايد و لذا در نيم قرن اخير گاه شاهد
تلاش دولت كمونيستى براى حذف يا مقابله براى كمرنگ كردن نقش خانواده هستيم كه
چندان به طول نمىانجامد.
على
رغم تلاشهاى مذكور برترى خانواده به عنوان بنياد حيات اجتماعى در تغييرات و تحولات
چين حتى در دوره معاصر نيز محفوظ مانده است. دولت چين بر همين اساس در دهههاى آخر
قرن اخير الگوى كار خانوادگى را مبناى تعريف و ترويج الگوى كار غالب دولتى قرار
داده و موفقيت خود را مرهون آن مىداند.
خوشبختانه
امروز اين واقعيت در اكثر كشورها پذيرفته شده كه نوينسازى و توسعه جز با تكيه بر
نهادهاى پايدارى مانند خانواده قرين به موفقيت نخواهد بود.
2-
ترويج الگوى تخصيص كار مبتنى بر خانواده
تبارگرايى
به عنوان يك ويژگى نهادى عميقا در سرتاسر دوران ما قبل نوگرايى چين به