زمان،
نهادهاى سياسى فراديرمان و الگوى سنتى تخصيص كار، با تقويت متقابل يكديگر، به
مشروعيتى تقربيا خدشهناپذير دست يافتند. نهادهاى درونىشده، يا فرهنگ چين نيز به
نوبه خود اين ساختار سازمانى داخلى ما قبل نوگرايى را تقويت و حمايت مىكرد.
ازاينرو، جاى شگفتى ندارد كه چرا نخبگان سياسى چينى همواره از فروپاشى نظام
كشاورزان زميندار و اجارهدار، كه اساس و شالوده الگوى تخصيص كار مبتنى بر خانواده
را تشكيل مىداد، در هراس بودند.
بندگى
و بردگى
در
مراحل اوليه اين دوران، يعنى قبل از عصر سلسله «وى جين»[1]
و مجموعه سلسلههاى جنوبى- شمالى (دورههاى چهارم تا ششم ميلادى)، نظام بندگى
(بردهدارى) در چين رواج داشت، اما نهاد غالب به شمار نمىآمد. در اين نظام،
دهقانان يك قطعه زمين مشخص و ثابت در اختيار داشتند كه مالكيت آن متعلق به دولت
امپراتورى يا اربابان بزرگ بود. بدين ترتيب، دهقانان همراه با زمينى كه روى آن كار
مىكردند، قابل واگذارى و نقل و انتقال بودند. همزمان با الغاى نظام «وراثت فرزند
ارشد»، خريد و فروش دهقانان و خانوادههاى آنان به همراه زمينى كه روى آن كار
مىكردند، غير قانونى شد. بدين ترتيب، بندگان به پنج گروه عمده تقسيم شدند:
خردهمالكان؛
كشاورزان زميندارى كه يك قطعه زمين قابل كشت و داراى مساحت كافى، در اختيار
داشتند؛ كشاورزان اجارهدار، كه زمين مورد نياز خود را از اربابان اجاره مىكردند؛
دهقانان مزدبگير، كه به صورت فصلى يا درازمدت به استخدام اربابان و كشاورزان
زميندار درمىآمدند؛ و دهقانان مهاجر بيكار، كه عمدتا به برده، كارگران شهرى،
راهزن و حتى ياغى و شورشى تبديل مىشدند. كشاورزان اجارهدار، از آنجا كه ديگر
مستقيما وابسته به اربابان خود نبودند، بنده به حساب نمىآمدند، اما در عمل، عقد
قرارداد ثابت براى فروش اعضاى خانواده در قبال اجارهبها، امرى معمول و رايج