responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 861

استفهام

نویسنده (ها) : بابک فرزانه - اکرم حاجی سیدآقایی

آخرین بروز رسانی : جمعه 1 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

استفهام \ estefhām\ ، از اصطلاحات صرف و نحو عربی، دستور زبان فارسی و دانش بلاغت، به معنی طلب فهم کردن (زوزنی، ذیل استفهام؛ سیوطی، ۲۵۱) و نیز طلب دانستن آنچه در نهان مخاطب است (جرجانی، ۱۷)، به‌وسیلۀ کلمات وضع‌شده برای پرسش (سکاکی، ۳۰۸؛ خطیب، التلخیص، ۱۵۳). همچنین استفهام درخواست تبیین مطلبی است که به‌طور نامفهوم بیان شده است (سیوطی، همان‌جا). در اصطلاح ادب و بلاغت، استفهام طلب امری است که گوینده تصوری از آن ندارد و نمی‌تواند آن را تصدیق کند (تقوی، ۱۰۰؛ آق‌اولی، ۳۸؛ رضانژاد، ۳۲۷). به‌همین‌سبب، حصول صورت آن در ذهن، طلب می‌شود؛ صورتی که چون همراه با برقراری نسبت میان دو چیز باشد، از آن به تصدیق تعبیر می‌شود و چون چنین نباشد، تصور نام می‌گیرد (تفتازانی، ۹۰؛ جرجانی، ۱۷- ۱۸؛ مازندرانی، ۶۳؛ رجایی، ۱۳۶).

الفاظ بیانگر استفهام، به اعتبار طلب، سه گونه است: طلب تصور، طلب تصدیق، طلب تصور و تصدیق (سکاکی، همان‌جا؛ خطیب، الایضاح، ۱۳۱-۱۳۲؛ تفتازانی، ۹۰-۹۳؛ مازندرانی، آق‌اولی، تقوی، رجایی، همان‌جاها؛ همایی، ۱۰۵).

 

استفهام در زبان فارسی

در ادب فارسی، استفهام از دو دیدگاه دستوری و بلاغی قابل بحث است: پرسشی که مراد متکلم از طرح‌کردن آن، استفهام از موضوعی (به‌عنوان نمونه، نک‌ : قریب، ۸۴؛ نیز همو و دیگران، ۲/ ۶؛ خیام‌پور، ۳۴)، و دریافت پاسخ مربوط بدان است (نک‌ : خانلری، ۱۰۹؛ کزازی، ۲۰۵) و از آن، به مطلق استفهام یا مطلق پرسش (به‌عنوان نمونه، نک‌ : قریب، نیز همو و دیگران، خیام‌پور، همان‌جاها؛ مشکور، ۵۶) یا پرسش زبانی (کزازی، ۲۰۶) تعبیر می‌شود، به حوزۀ دستور زبان تعلق دارد و پرسشی که هدف از طـرح‌کـردن آن دریـافت پـاسخ نیست (نک‌ : خـانـلـری، کـزازی، همان‌جاها) و از آن، نتایجی چون ایجاد انگیزه، انکار، طنز و همانند آنها به بار می‌آید (سیوطی، همایی، همان‌جاها)، متعلق به حوزۀ بلاغت است و با نامهایی چون: استفهام تولیدی (رجایی، ۱۴۲)، پرسش تأکیدی (خانلری، ۱۱۰) و پرسش هنری (کزازی، همان‌جا) و سؤال بلاغی (شمیسا، معانی، ۱۲۰) نامیده می‌شود و به گونه‌ای خاص پاسخ را در خود و با خود دارد:

 

دیدگاه دستوری

در این دیدگاه استفهام پرسش از امری است با استفاده از ادوات استفهام یا با تغییردادن آهنگ سخن به قصد دریافت پاسخ از مخاطب (کاشف، ۱۱۰-۱۱۴؛ مشکور، ۵۶-۵۸؛ خانلری، ۱۰۶-۱۰۷؛ شریعت، ۸۶؛ فرشیدورد، ۱۱۳-۱۱۴)؛ مثال: نویسندۀ گلستان کیست؟ و شنونده پاسخ می‌دهد: سعدی.

ادوات استفهام به چند اعتبار طبقه‌بندی می‌شود:

 

الف ـ به اعتبار شهرت و رواج

۱. مشهور و رایج، مانندِ آیا، چند، چه، کجا، کدام (برای نمونه، نک‌ : کاشف، همان‌جا؛ قریب، ۸۴-۸۶؛ نیز همو و دیگران، ۲/ ۶-۷؛ مشکور، همان‌جاها، فرشیدورد، ۱۱۴). این کلمات در متنهای کهن و معاصر، همچنین در زبان روزمره مستعمل است.

۲. غیرمشهور و غیررایج، مانندِ آذا، او، ای، باش، بشنو، درنگر، و، هرگز، یا (نک‌ : متینی، ۱۱۲-۱۳۴) که در آثار جدید و زبان محاوره کاربرد ندارند.

 

ب ـ به اعتبار داشتن یا نداشتن معنای کنایی

۱. دیدگاه مثبت

بر طبق این دیدگاه ادوات استفهام از جملۀ کنایات‌اند و معنای‌کنایی دارند (نک‌ : کاشف، ۱۰۲؛ قریب، ۶۸-۶۹؛ نیز همو و دیگران، ۱/ ۷۹؛ معین، ۲۰۲، ۲۰۶؛ مشکور، ۴۳). برخی از طرف‌داران این دیدگاه، ادوات پرسش را قید پرسش به‌شمار آورده‌اند (قریب، ۸۶؛ نیز همو و دیگران، ۲/ ۶۷)؛ برخی دیگر ادوات را به اسم، صفت، قید و حرف پرسش تقسیم کرده‌اند (خیام‌پور، ۲۸، ۳۱، ۳۴، ۹۹، ۱۲۹)؛ سرانجام، برخی آنها را شامل صفت، ضمیر، قید و حرف پرسش دانسته‌اند (مشکور، ۵۸، ۱۲۴، ۱۵۹).

 

۲. دیدگاه منفی

بر طبق این دیدگاه ادوات استفهام کنایه محسوب نمی‌شوند و معنای کنایی ندارند و گونه‌های دیگر کلمه به‌شمار می‌آیند. برخی از آنها ضمایرند، به استثنای «آیا» و «مگر» که قید پرسش است و «کو» که اسم فعل است (ادیب طوسی، ۲۲-۲۳، ۶۰، ۶۷)؛ برخی حرف‌اند، مثل «چو» و «مگر» در معنای «آیا» و «کی»؛ برخی قید به‌شمار می‌آیند، مثل «چه قدر»، «چگونه»؛ و برخی ضمیر استفهام محسوب می‌شوند، مثل «کو»، «که» و «کدام»؛ برخی صفت پرسشی‌اند، اگر همراه با موصوف باشند، مانند «چه کارها کردی؟» و برخی ضمیر پرسشی‌اند، اگر همراه با موصوف نباشند، مثل «چه کردی؟» (خانلری، ۱۱۵-۱۱۶؛ نیز نک‌ : محتشمی، ۵۱، ۷۴-۷۶، ۸۵، ۱۰۱-۱۰۲، ۱۷۱-۱۷۲؛ احمدی، ۱۷۳-۱۷۴؛ وحیدیان، ۷۱، ۱۰۰-۱۰۱)؛ برخی اسم‌اند، مثل «چه»، «که»؛ برخی صفت، مثل «کدام»، «چند»؛ برخی قید، مثل «آیا»، «چرا»، و برخی فعل پرسشی، مثلِ کو (= کجا است) (فرشیدورد، همان‌جا).

شماری از کلمات پرسشی علاوه بر مفهوم استفهام، «معنای مستقلی از زمان و مکان و علت و غیر آنها» دارند (خیام‌پور، ۱۲۹)؛ بنابراین، هم ضمیرند و هم قید یا هم صفت‌اند و هم قید (فرشیدورد، همان‌جا). اما از میان واژه‌های استفهام، «آیا» منحصراً برای پرسش به‌کار می‌رود؛ از این رو، برخی آن را «حرف پرسش» به‌شمار آورده‌اند (خیام‌پور، همان‌جا). چنان‌که برخی واژۀ پرسشی «کو» را «فعل پرسشی» دانسته‌اند (فرشیدورد، همان‌جا).

 

دیدگاه بلاغی

استفهام در بلاغت (علم معانی)، از مباحث انشاءطلبی است (خطیب، الایضاح، ۱۳۰-۱۳۱؛ تفتازانی، ۹۰؛ مازندرانی، همان‌جا). در این‌گونه جمله‌های استفهامی، متکلم با آگاهی نسبت به پاسخ پرسش خویش، به جهت اهداف دیگر (آق‌اولی، ۴۷)، و به منظور وضوح و تأکید و تأثیر هرچه تمام‌تر (خانلری، ۱۱۰)، ادوات استفهام را در غیر معنای حقیقی آنها که از سیاق کلام و مناسبت مقام و قراین (تفتازانی، ۹۴؛ مازندرانی، ۷۴؛ رجایی، همان‌جا) برمی‌آید، به‌کار می‌برد. این معانی را معانی مجازی (همایی، همان‌جا) یا مقاصد مجازی (شمیسا، معانی، ۱۱۱) استفهام می‌نامند. علمای بلاغت ضمن بیان این نکته که معانی مجازی استفهام محصور و محدود نیست (مازندرانی، همان‌جا)، هریک مواردی را در آثار خود مورد توجه قرار می‌دهند. در مفتاح العلوم از ۱۰ معنی سخن در میان آمده است: استخفاف و تحقیر، تعجب و تعجیب، استبطاء، انکار شامل انکار ابطالی (تکذیبی) و انکار توصیفی، تهدید، توبیخ (تقریح)، تنبیه بر گمراهی، استبعاد و تقریر (سکاکی، ۳۱۴-۳۱۵). صاحب الایضاح فی علوم البلاغة معانی، تهکم و تهویل را به معنای ده‌گانه افزوده است (خطیب، ۱۳۶-۱۴۱؛ نیز نک‌ : تفتازانی، ۹۴-۹۶). سرانجام، جلال‌الدین سیوطی (د ۹۱۱ق) در الاتقان فی علوم القرآن شمار این معانی را به ۳۲ رسانده است (ص ۲۵۲-۲۵۶).

در آثار بلاغی تألیف‌شده به فارسی، از عصر رادویانی (سدۀ ۵ ق) تا روزگار هدایت (سدۀ ۱۳ق)، اساساً مسائل مربوط به دانش معانی، از جمله مسئلۀ استفهام بحث نشده است، اما در آثار بلاغی فارسی که بر اساس مطول و شرح المختصر تفتازانی، از عصر صفوی، در ایران و نیز در شبه‌قاره، تألیف شده است، مسئلۀ استفهام همانند دیگر مسائل دانش معانی همراه با شواهدی از شعر فارسی مورد بحث قرار دارد. فراهم‌آورندگان این منابع، هـر یک مواردی را بـه‌عنوان هدفهـای بـلاغی ـ هنری استفهـام متذکر شده‌اند. صاحب دُرَر الادب از ۲۰ غرض بلاغی سخن گفته است: امر، نهی، نفی، تسویه، انکار، تشویق، استیناس، تقریر، ترساندن (= به هول انداختن)، استبعاد، تعظیم، تحقیر، تعجب، تحکم و توبیخ، وعید، استبطاء (= کندی)، تنبیه بر خطای مخاطب، تنبیه بر باطل، تنبیه بر گمراهی، تکثیر. وی برای موارد بیست‌گانه شواهدی از ادب عربی و شعر فارسی فراهم آورده است (نک‌ : آق‌اولـی، ۴۷-۵۰؛ نیـز نک‌ : تقـوی، ۱۰۶-۱۱۱؛ رجایی، ۱۴۲- ۱۴۸). به‌عنوان نمونه، برای نفی به بیت معروف «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها» (حافظ، غزل ۱، بیت ۵) و برای تشویق به بیت «عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد/ ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست» (همو، غزل ۶۳، بیت ۵). سرانجام، شمیسا (نک‌ : بیان و معانی، ۱۶۳-۱۷۲) با طرحی تازه، ضمن عنایت به دیدگاه قدما و با استفاده از اشعار شاعران کهن و نو از ۲۸ مقصد مجازی در استفهام سخن در میان آورده است.

 

مآخذ

احمدی گیوی، حسن و حسن انوری، دستور زبان فارسی ۱، تهران، ۱۳۷۴ش؛ ادیب طوسی، محمد امین، دستور نوین (مشتمل بر دو قسمت تجزیه و ترکیب)، دورۀ دوم، تهران، ۱۳۱۲ش؛ آق‌اولی، عبدالحسین، درر الادب، شیراز، ۱۳۴۰ش؛ تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المختصر، انتشارات نجفی، قم، بی‌تا؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، ۱۳۱۷ش؛ جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، بیروت، ۱۹۶۹م؛ حافظ، دیوان، به‌کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، ۱۳۸۱ش؛ خانلری (ناتل خانلری)، پرویز، دستور زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۳ش؛ خطیب قزوینـی، محمد، الایضاح فی علوم‌البلاغـة، بیروت، ۱۹۸۸م؛ همـو، التلخیص فی علوم البلاغة، به‌کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/ ۱۹۳۲م؛ خیام‌پور، عبدالرسول، دستور زبان فارسی، چ ۹، تبریز/ تهران، ۱۳۷۳ش؛ رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، شیراز، ۱۳۴۰ش؛ رضانژاد، غلامحسین، اصول علم بلاغت در زبان فارسی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ زوزنی، حسین، المصادر، به‌کوشش تقی بینش، مشهد، ۱۳۴۵ش؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به‌کوشش نعیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ سیوطی، عبدالرحمان بن ابوبکر، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمۀ سیدمهدی حائری قزوینی، تهران، ۱۳۶۳ش، ج ۲؛ شریعت، محمدجواد، دستور زبان فارسی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ شمیسا، سیروس، بیان و معانی، تهران، ۱۳۸۴ش؛ همو، معانی، تهران، ۱۳۸۴ش؛ فرشیدورد، خسرو، دستور مفصل امروز، تهران، ۱۳۸۲ش؛ قریب، عبدالعظیم، دستور زبان فارسی (به اسلوب السنۀ مغرب زمین)، دورۀ سوم، تهران، ۱۳۱۶ش؛ همو و دیگران، دستور زبان فارسی، کتابخانه و چاپخانۀ مرکزی، تهران، بی‌تا؛ کاشف، غلامحسین، دستور زبان فارسی، استانبول، ۱۳۲۹ق؛ کزازی، جلال‌الدین، معانی: زیباشناسی سخن پارسی، تهران، ۱۳۸۵ش؛ مازندرانی، محمدهادی، انوارالبلاغه، به‌کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، ۱۳۷۶ش؛ متینی، جلال، «برخی نشانه‌های نادر استفهام در فارسی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی مشهد، ۱۳۴۸ش، س ۵، شمـ ۱؛ محتشمی، بهمن، دستور کامل زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۰ش؛ مشکور، محمدجواد، دستور نامه، تهران، ۱۳۴۵ش؛ معین، محمد، مفرد و جمع، تهران، ۱۳۴۰ش؛ وحیدیان کامیار، تقی و غلامرضا عمرانی، دستور زبان فارسی (۱)، تهران، ۱۳۸۱ش؛ همایی، جلال‌الدین، معانی و بیان، تهران، ۱۳۷۰ش.

 

اکرم حاجی‌سیدآقایی

 

استفهام در زبان عربی

در زبان عربی به دو طریق می‌توان جمله را به صورت پرسشی درآورد: ۱. با تغییر آهنگ کلام؛ ۲. با آوردن یکی از ابزارهای استفهام در جملۀ خبری که در این حالت نیز ترتیب جمله حفظ خواهد شد.

پرسش ممکن است دربارۀ یک گزارش، یا یکی از ارکان کلام، یا یکی از قیود جمله باشد؛ با این حال، جمله‌های پرسشی فراوانی وجود دارند که هدف آنها به راستی پرسش نیست، بلکه آن جمله‌ها برای بیان شگفتی، تحسین، یا تکیه و تأکید بر منظوری خاص به‌کار می‌روند. این موضوع را دانشمندان علم بلاغت ضمن بیان معانی مجازی جملات انشایی عرضه داشته‌اند (مثلاً نک‌ : خطیب، ۲۳۴-۲۴۱). آنان برای جمله‌های استفهامی، در غیر از پرسش واقعی، معانی بسیاری یافته‌اند که مهم‌ترین آنها این معانی است: اثبات و اقرار، نفی و انکار، نهی، سخریه یا ریشخند، تعجب، و تحقیر. منطقیان نیز از استفهام مفهوم دیگری اراده می‌کنند و آن «طلب حصول صورت شیء در ذهن» است.

کلمات پرسشی. ابزارهای پرسش را می‌توان بدین شکل تقسیم‌بندی‌کرد: الف ـ ادوات سادۀ استفهام؛ ب ـ قیدهای استفهام؛ ج ـ ضمایر استفهام.

 

الف ـ ادوات سادۀ استفهام

۱. همزه (أ)

این حرف ساده‌ترین و اصلی‌ترین ادات استفهام است (سیبویه، ۱/ ۹۹؛ مبرد، ۲/ ۴۶، ۳۶۲) و به اعتقاد برخی از دستورنویسان، دیگر ادوات استفهام قدرت پرسشی خود را از آن کسب می‌کنند (نک‌ : سیبویه، همان‌جا، ۳/ ۱۸۷). این ادات که در آغاز جمله‌های اسمی و فعلی می‌نشیند، در قیاس با دیگر ادوات استفهام کاربردی وسیع‌تر دارد (زمخشری، ۱۴۹) و حتى گاه پیش از حروف عطف قرار می‌گیرد، مثل «ألستَ صاحبنا، أوَلست أخانا؟»، یا «أفأمنوا مکرالله؟»، یا «أثُمّ إذا ما وقع آمنتم به» (سیبویه، ۳/ ۱۸۷-۱۹۰؛ مبرد، ۳/ ۳۰۷- ۳۰۸؛ ابن‌یعیش، ۸/ ۱۵۱- ۱۵۲؛ ابن‌هشام، ۱۶). همزه گاه با یکی از دو حرف نفی «لا» و «ما» ترکیب می‌شود و ادوات پرسشی منفی «ألا» و «أما» را می‌سازد که بیشتر برای تأکید و توجه دادن به امری به‌کار می‌روند؛ مثال: «ألا رجلاً جزاه الله خیراً؟»، یا «أما والله لو تعدیتها قتلتک» (نک‌ : سیبویـه، ۲/ ۳۰۸، ۴/ ۲۳۵؛ نـیز نک‌ : رایـت، II/ ۳۰۹-۳۱۰). در جمله‌های پرسشی که با همزۀ استفهام آغاز می‌شوند، مورد سؤال بلافاصله پس از همزه قرار می‌گیرد، مثل «أ ضربت زیداً؟»، «أ أنت ضربت زیداً؟»، یا «أ زیداً ضربت؟» (خطیب، ۲۲۸).

 

۲. هل

این حرف یکی دیگر از ادوات سادۀ استفهام است که تا اندازه‌ای به همزۀ استفهام شباهت دارد، اما در قیاس با آن، نوع فعال‌تری از پرسش را مطرح می‌کند (نک‌ : رایت، II/ 308). حرف «ه‌ » در «هَل» می‌تواند یادآور «أ» باشد و شاید بتوان گفت که «هل» در آغاز «أل» بوده است (استرابادی، ۴۴۹؛ نیز نک‌ : بلاشر، 218 ؛ رایت، I/ 288). شایان ذکر است که در برخی گویشها «ه‌ » و «أ» را به‌جای یکدیگر به‌کار می‌برده‌اند: هَما به جای أما، هذا الذی به‌جای أذا الذی، ألّا به جای هلّا و أل به‌جای هل (ابن‌هشام، ۵۴؛ رایت، I/ 282, 288). سیبویه معتقد است که «هل» مطلقاً به معنای «قَد» است و پیش از آن یک همزۀ استفهام وجود داشته، که در اثر کثرت استعمال حذف شده است (۳/ ۱۸۹؛ نیز نک‌ : ابن‌جنی، ۴۶۲). شاید بتوان وجود همزه و «هل» در کنار هم را شاهد این مدعا دانست؛ مثال: «أهَل رأونا بسفح القف ذی الأکم» (نک‌ : مبرد، ۳/ ۲۹۱؛ نیز ابن‌جنی، ۴۶۳).

سیبویه در خصوص تفاوت میان «أ» و «هَل» بر آن است که در جملۀ «هل تضربُ زیداً؟» مقصود گوینده این نیست که عمل زدن زید واقعاً صورت پذیرفته، اما در جملۀ «أتضربُ زیداً؟» مقصود گوینده این است که عمل زدن زید روی داده است (۳/ ۱۷۵-۱۷۶). بر این اساس، می‌توان گفت که «أ» برای پرسش با توجه به یک واقعیت است و «هل» برای پرسش از یک احتمال بدون داشتن هرگونه نظر یا عقیده دربارۀ تحقق آن؛ و از همین روست که جنبۀ استفهامی «هل» قوی‌تر است (نک‌ : EI 2، ذیل «استفهام[۱]»). «هل» برخلاف «أ» نمی‌تواند در آغاز یک جملۀ منفی قرار گیرد، اما با ادات نفی «لا» ترکیب (هَلّا)، و به ابزاری تبدیل می‌شود که برای جلب توجه و فوریت ضمنی (با فعل مضارع)، یا برای سرزنش و نکوهش بر آنچه مخاطب انجام نداده است (با فعل ماضی)، به‌کار می‌رود، مثل «هلّا تعدون من الفخر الکمی المقنع؟»، یا «هلّا اعلمتنی؟» (سیبویه، ۴/ ۲۲۲؛ زمخشری، ۱۴۷- ۱۴۸؛ ابن‌یعیش، ۸/ ۱۴۴؛ نیز نک‌ : کانتارینو، 141؛ رایت، II/ 310-311؛ برای آگاهی از تفاوتهای ساختاری «أ» و «هل»، نک‌ : استرابادی، ۴۴۶-۴۵۰).

 

۳. أم

این حرف در آغاز جزء دوم جملۀ پرسشی می‌آید که جزء نخست آن با «أ» یا «هَل» آغاز شده است. بنابراین، دو اسلوب متمایز از یکدیگر وجود دارد: «أ ... أم» و «هَل ... أم». به‌جای «أم» از «أو» نیز می‌توان استفاده کرد. در جملۀ پرسشی «أ زید عندک أم عمرو؟» فرض بر آن است که یکی از آنان، یعنی زید یا عمرو نزد مخاطب است، اما دانسته نیست که کدام‌یک؛ و از همین‌روی، پاسخ چنین پرسشی را نمی‌توان با «نعم» یا «لا» داد. اما در جملۀ «أَ لقیتَ زیداً أو عمراً؟» پرسش از این است که آیا یکی از آن دو را دیده‌ای، یا نه؟ و بدیهی است که در این صورت، می‌توان با «نعم» یا «لا» پاسخ داد (سیبویه، ۳/ ۱۶۹-۱۷۹).

 

ب ـ قیدهای استفهام

قیدهای استفهام کلماتی پرسشی هستند که در ساختمان جمله‌های عربی نقش قیدی (حالت، مکان، یا زمان) دارند و عبارت‌اند از:

۱. کیف (= چگونه؟). این کلمه در حقیقت مصدری است که غالباً به‌عنوان ابزار پرسش به‌کار رفته است (نک‌ : بلاشر، همان‌جا). کیف به صورت کوتاه‌شدۀ «کَی» نیز دیده شده است (نک‌ : ابن‌هشام، ۲۰۴).

۲. أینَ (= کجا؟). این کلمه برای پرسش از مکان است و گاه معنای آن با یک حرف جر تعیین می‌شود: «مِن أین» (= از کجا؟). با این حال، در بسیاری از موارد، به‌جای «إلى أین» (= به کجا؟) «أین» به کار می‌رود: «أین تَخرج؟» (بلاشر، ۴۰۷).

۳. أنّى (= از کجا؟ کجا؟ چگونه؟ کِی؟ چه وقت؟). «أنى» واژه‌ای است بسیار ادیبانه که همه‌جا نمی‌توان آن را به‌کار برد (سیبویه، ۴/ ۲۳۵؛ نیز نک‌ : آذرنوش، ۱۴۸-۱۴۹).

۴. متى (= کِی؟ چه وقت؟). برای پرسش از زمان.

۵. أیّـانَ، یـا إیّـانَ (نک‌ : سکـاکـی، ۳۰۸، ۳۱۳؛ رایت، I/ ۲۸۵). این واژه مانند متى است، با این تفاوت که أیّان را در تهویل و تفخیم به‌کار برده‌اند. أیّان در اصل «أیّ + آن» بوده است (سیبویه، همان‌جا؛ خطیب، ۲۳۴؛ نیز نک‌ : فلیش، ۴۷۰).

 

ج ـ ضمایر استفهام

۱. ما (چه؟). این کلمه در زبان کهن هم برای اشخاص و هم برای اشیاء به‌کار می‌رفته است، اما رفته‌رفته، به اشیاء اختصاص پیدا کرده است (مبرد، ۲/ ۲۹۶؛ بلاشر، 204). مصوت بلندِ «آ» (ā) در این ضمیر پس از حروف جر به‌صورت کوتاه « ـَ » (a) تبدیل می‌شود: بِمَ، لِمَ، فیمَ... و در هنگام وقف به شکل بِمَه، عَمَّه، ... در می‌آید. گروهی نیز شکلهای بِم، لِم، علام و فیم را به‌کار می‌بـرده‌انـد (نک‌ : سیبـویـه، ۴/ ۱۶۴؛ زمخشـری، ۵۹؛ ابـن‌یعیـش، ۴/ ۸، ۹؛ ابن‌انباری، ۲۹۹؛ نیز نک‌ : رایت، I/ 274). شکل کوتاه‌شدۀ «ما» (مَ) به تنهایی نیز در جمله به‌کار می‌رفته است (سیبویه، ۴/ ۱۶۴-۱۶۵؛ نیز نک‌ : رایت، I/ 275). گاه کلمۀ «اذا» پس از «ما» قرار می‌گیرد (ماذا) که در این حالت، برخی آنها را یک کلمه و برخی دو کلمه دانسته‌اند و بر همین اساس، دستورنویسان برای «ماذا» دو معنی تشخیص داده، و برای پاسخ آن دو اعراب قائل شده‌اند، مثلاً در جملۀ «ما ذا صنعتَ؟» (= آنچه ساختی، چیست؟)، «ذا» به معنای الذی است؛ بنابراین، پاسخ چنین است: «متاعٌ حسن»؛ اما در جملۀ «ماذا صنعتَ؟» (= چه ساختی؟)، «ذا» با «ما» تشکیل یک کلمه داده است؛ بنابراین، پاسخ چنین خواهد بود: «متاعاً حسناً» (نک‌ : سیبویه، ۲/ ۴۱۶-۴۱۷؛ زمخشری، ۶۰-۶۱). اما معمولاً، ماذا یک کلمه محسوب می‌شود و افزوده‌شدن «ذا» تنها پرسش را فعال‌تر می‌کند (فلیش، 76). در موارد مقتضی ممکن است معنای «ما» با یک حرف جر تعیین شود: مانند: ممّا، عَمّا، ... (بلاشر، 407).

۲. مَن (که؟). این کلمه برای پرسش دربارۀ شخص (مرد یا زن) به‌کار می‌رود (نک‌ : مبرد، همان‌جا) و مبنی است، اما عربهای بدوی هرگاه مسؤولٌ‌عنه نکره می‌بود، «مَن» را به صورت مذکر و مؤنث در مفرد و مثنى و جمع صرف می‌کردند (سیبویه، ۲/ ۴۰۸-۴۰۹؛ مبرد، ۲/ ۳۰۶- ۳۰۸؛ زمخشری، ۵۹).

«ذا» ممکن است پسوند «مَن» قرار گیرد که در این حالت ترکیب آن دو (من ذا) پیش از یک موصول واقع می‌شود و پرسشی شدیدتر را به وجود می‌آورد، مثل «من ذا الذی أمر» (نک‌ : سیبویه، ۲/ ۶۱؛ نیز نک‌ : رایت، II/ 312؛ فلیش، همان‌جا).

۳. أیّ. «أیّ» و مؤنث آن «أیّة» همواره به‌صورت مفرد، گاه با یک مضافٌ‌الیه و گاه به‌تنهایی به‌کار می‌روند (همو، 79-80؛ بلاشر، 204). در صورتی که «أیّ» مضاف نباشد، می‌توان آن را صرف کرد (نک‌ : سیبویه، ۲/ ۴۰۷؛ مبرد، ۲/ ۳۰۲-۳۰۳؛ ابن‌یعیش، ۴/ ۲۲؛ نیز نک‌ : رایت، I/ 276؛ فلیش، 80-81). «أیّ» گاه مخفف می‌شود و به شکل «أی» همراه با یک پسوند می‌آید: أیهما (به‌جای أیّهما)، أیمَ (به‌جای أیّ ما) و أیش (به‌جای أیّ شیء) (نک‌ : ابن‌هشام، ۷۷؛ رایت، همان‌جا). «أیّ» همچنین با «ما» یا «مَن» ترکیب می‌شود و ادات پرسشی جدیدی به‌وجود می‌آورد: أیّما، أیّمَن (همو، I/ 270). شایان ذکر است که به‌جای «أیّ» با اسمی که در حالت اضافه به دنبال آن می‌آید، می‌توان أیّما را نیز به‌کار برد: «أیّما (یا أیّنا) احبُّ الیک؛ هو أم انا؟» (همو، I/ 276).

هنگام پرسش از یک اسم نامعین، «أیّ» همان اعرابی را می‌گیرد کـه آن اسم نـامعین در جملـه دارد: مثلاً«ــ رأیتُ رجلاً ــ أیّـاً ؟»، « ــ جـاء رجـلٌ ــ أیٌّ؟»، «ــ مـررت بـرجـلٍ ــ أیٍّ» (زمخشری، ۶۰).

۴. کَم. این کلمه برای پرسش از مقدار به‌کار می‌رود و معمولاً پس از آن برای رفع ابهام، قیدی منصوب قرار می‌گیرد. نحویان کوفه بر آن‌اند که «کَم» در اصل «کَمَ» یا «کما» بوده که مصوت کوتاهِ « ـَ » (a) یا مصوت بلند «آ» (ā) در اثر کثرت استعمال حذف شده است (نک‌ : ابن‌انباری، ۲۹۸-۳۰۳).

 

مآخذ

ابن‌انباری، عبدالرحمان، الانصاف، به‌کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۶۴م، ج ۱؛ ابن‌جنی، عثمان، الخصائص، به‌کوشش محمدعلی نجار، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۵م، ج ۲؛ ابن‌هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، به‌کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا، ج ۱؛ ابن‌یعیش، یعیش، شرح المفصل، عالم الکتب، بیروت، بی‌تا؛ آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربی، تهران، ۱۳۷۳ش، ج ۲؛ استرابادی، محمدمهدی، شرح الرضی علی الکافیة، به‌کوشش یوسف حسن عمر، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م، ج ۴؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به‌کوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م، ج ۱؛ زمخشری، محمود بن عمر، المفصل فی النحو، به‌کوشش ینس پیتر بروخ، لایپزیگ، ۱۲۹۶ق/ ۱۸۷۹م؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نسیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، به‌کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م؛ مبرد، محمد بن یزید، المقتضب، به‌کوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م؛ نیز:

 

Blachère, R., Grammaire de l'arabe classique, Paris, 1960; Cantarino, V., Syntax of Modern Arabic Prose, London, 1974, vol. I; EI 2; Fleisch, H., Traitè de philologie arabe, Beirut, 1990, vol. II; Wright, W., A Grammar of the Arabic Language, Cambridge, 1955.

بابک فرزانه

 

نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 861
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست