responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1470

ابن بلدی


نویسنده (ها) :
محمد عبدعلی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ بَلَدی‌، شرف‌الدين‌ ابوجعفر احمد بن‌ محمد بن‌ سعيد بن‌ ابراهيم‌ تميمی‌ (مق‌ 566 ق‌/ 1171 م‌)، وزير مستنجد بالله‌ خليفۀ عباسی‌. او در سفری‌ كه‌ مقتفی‌ ــ خليفۀ عباسی‌ و پدر مستنجد ــ به‌ شهر واسط كرد (554 ق‌/ 1159 م‌)، از طرف‌ خليفه‌ به‌ حكومت‌ آن‌ شهر منصوب‌ شد (بنداری‌، تاريخ‌ آل‌ سلجوق‌، 265). سپس‌ در زمان‌ وزارت‌ ابن‌ هُبيره‌ نيابت‌ او را در اين‌ شهر بر عهده‌ گرفت‌. چندی‌ بعد به‌ جای‌ عمادالدين‌ كاتب‌ ناظر ديوان‌ واسط شد (همو، سنا البرق‌، 95) و بر اثر كاردانی‌ چشمگيری‌ كه‌ از خود نشان‌ داد، ميزان‌ درآمدها را بالا برد. از اين‌ رو نزد مستنجد منزلتی‌ بزرگ‌ يافت‌ تا آنجا كه‌ در 563 ق‌/ 1168 م‌ به‌ وزارت‌ وی‌ رسيد. در اين‌ ميان‌ استادالدار (رئيس‌ تشريفات‌ دربار خليفه‌)، عضدالدين‌ محمد معروف‌ به‌ ابن‌ رئيس‌ الرؤسا، چنان‌ قدرت‌ گرفته‌ بود كه‌ خودسرانه‌ عمل‌ می‌كرد. از اين‌ رو خليفه‌، ابن‌بلدی‌ را به‌ كوتاه‌ كردن‌ دست‌ وی‌ و وابستگان‌ و يارانش‌ مأمور كرد و او به‌ حساب‌ تاج‌الدين‌ برادر استادالدار و ديگر عاملان‌ و كارگزاران‌ و ديوانيان‌ رسيدگی‌ كرد، چنانكه‌ استادالدار بر خود بيمناك‌ شد (ابن‌اثير، 11/ 232-333). بر اساس‌ نوشتۀ عمادالدين‌ كاتب‌ دوست‌ ابن‌بلدی‌ (1/ 186) و نيز ابن‌جوزی‌ معاصر وی‌ (10/ 231)، ابن‌بلدی‌ در اواخر 565 ق‌/ 1170 م‌ فرمان‌ داد تا دست‌ و پای‌ حسن‌ بن‌ محمد بن‌ سيبی‌ پسر عمۀ عضدالدين‌ عامل‌ قوسان‌ را قطع‌ كنند، كاری‌ كه‌ به‌ مرگ‌ وی‌ انجاميد. در 566 ق‌/ 1171 م‌ ابن‌ بلدی‌ خليفه‌ را از مكاتبات‌ پنهانی‌ قطب‌الدين‌ قايماز (مملوك‌ و امير لشكر خليفه‌ و همدست‌ عضدالدين‌) با حسن‌، فرزند مستنجدبالله‌، آگاه‌ ساخت‌. خليفه‌ ابن‌ بلدی‌ را مأمور دستگيری‌ آنان‌ كرد، اما ابن‌ صفيه‌، پزشك‌ خليفه‌، قطب‌ الدين‌ و عضدالدين‌ را از اين‌ امر باخبر كرد و آن‌ دو، خليفه‌ را به‌ ترفند به‌ حمام‌ بردند و در را به‌ درويش‌ بستند تا خفه‌ شد (ابن‌ جوزی‌، يوسف‌، 8/ 285؛ قس‌: ابن‌اثير، 11/ 360). همينكه‌ شايعۀ مرگ‌ مستنجد پخش‌ شد، ابن‌ بلدی‌ به‌ همراه‌ گروهی‌ از امرا و لشكريان‌ با سازوبرگ‌ كافی‌ به‌ دارالخلافه‌ روی‌ آورد، اما چون‌ عضدالدين‌ به‌ دروغ‌ بهبود خليفه‌ را به‌ او اطلاع‌ داد، به‌ خانه‌ بازگشت‌ و همراهانش‌ پراكنده‌ شدند. سپس‌ عضدالدين‌ درهای‌ دارالخلافه‌ را بست‌ و درگذشت‌ مستنجد را آشكار كرد و به‌ اتفاق‌ قطب‌الدين‌، حسن‌ فرزند خليفه‌ را از زندان‌ آزاد ساخت‌ (ابن‌طقطقی‌، 319) و به‌ شرط واگذاری‌ سمتهای‌ وزارت‌ به‌ عضدالدين‌ و رياست‌ دربار به‌ كمال‌الدين‌ پسر عضدالدين‌ و نيز سمت‌ سپهسالاری‌ به‌ قطب‌الدين‌، با او بيعت‌ كردند و او را المستضئ‌ بأمرالله‌ لقب‌ دادند. آنگاه‌ ابن‌بلدی‌ را برای‌ بيعت‌ با مستضی‌ء به‌ دارالخلافه‌ فراخواندند و پيكر او را قطعه‌قطعه‌ كردند و به‌ دجله‌ انداختند (ابن‌اثير، 11/ 361؛ قس‌: بنداری‌، سناالبرق‌، 100). قتل‌ ابن‌بلدی‌ به‌ دستور عضدالدين‌ و به‌ عنوان‌ قصاص‌ به‌ دست‌ يكی‌ از خويشاوندان‌ كسی‌ ]حسين‌ بن‌ سيبی‌[ كه‌ ابن‌بلدی‌ دست‌ و پايش‌ را به‌ سبب‌ جرمی‌ قطع‌ كرده‌ بود، ترتيب‌ داده‌ شد (ابن‌ جوزی‌، عبدالرحمن‌، 10/ 233).
داوريهای‌ منابع‌ موجود دربارۀ ابن‌ بلدی‌ و چگونگی‌ قتل‌ وی‌ متفاوت ‌است. برخی‌ همچون‌ ابن‌خلكان‌ كشتن‌ او را به‌ عنوان‌ قصاص‌ موجه‌ شمرده‌اند، سبط ابن‌ جوزی‌ در مرآة الزمان‌، به‌ نقل‌ از نيای‌ خود عبدالرحمن‌ ابن‌ جوزی‌ او را به‌ سبب‌ عزل‌ و حبس‌ كاتبان‌ و كارگزاران‌ ديوانها و تعقيب‌ فرزندان‌ و خويشان‌ ابن‌ هبيره‌ (وزير سابق‌) و رئيس‌ الرؤسا و محاسبه‌ و مصادرۀ دارايی‌ آنان‌، ستمگر دانسته‌اند (8/ 271)، به‌ ويژه‌ آنكه‌ بعد از مرگش‌ 000‘30 دينار در خانۀ او يافتند (ابن‌خلكان‌، 7/ 32)، اما داوری‌ عبدالرحمن‌ ابن‌جوزی‌ كه‌ در سايۀ حمايت‌ ابن‌هبيره‌ و تا زمان‌ مرگ‌ وی‌ در 560 ق‌/ 1165 م‌ بر سر كار ماند و سپس‌ در زمان‌ خلافت‌ مستضی‌ء يكی‌ از متنفذترين‌ شخصيتهای‌ بغداد شد، بی‌طرفانه‌ نمی‌نمايد. نيز هجويه‌های‌ ابن‌تعاويذی‌ از آن‌ رو كه‌ وی‌ خود را شاعر آل‌رفيل‌ ــ خاندان‌ عضدالدين‌ ــ خوانده‌ است‌، شگفت‌ نيست‌ (ابن‌ طقطقی‌، همانجا؛ ابن‌ تعاويذی‌، 47، 139) و شايان‌ ذكر است‌ كه‌ بيشتر اين‌ داوريها در عهد خلافت‌ مستضی‌ء و وزارت‌ عضدالدين‌ ــ دشمن‌ و قاتل‌ او ــ بيان‌ شده‌ است، وانگهی‌ ابن‌اثير تلويحاً او را از اتهاماتی‌ كه‌ عضدالدين‌ و قطب‌الدين‌ به‌ او نسبت‌ می‌دادند، مبرا دانسته‌ و نوشته‌ است‌ كه‌ قاتلان‌ او نامه‌ای‌ را از وی‌ يافتند كه‌ در آن‌ خليفه‌ را از دستگيری‌ عضدالدين‌ و قطب‌الدين‌ باز می‌داشت‌ (11/ 362). همچنين‌ ابن‌طقطقی‌ (ص‌ 318) نوشته‌ است‌ كه‌ همواره‌ كارهايش‌ با درستی‌ همراه‌ بود و روش‌ نيكو و اخلاق‌ پسنديده‌ داشت‌.

مآخذ

ابن‌اثير، الكامل‌؛
ابن‌تعاويذی‌، محمد بن عبیدالله، ديوان‌، به‌ كوشش‌، د. س‌. مارگليوت‌، قاهره‌، 1903 م‌؛
ابن‌جوزی‌، عبدالرحمن‌ بن علی، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1358 ق‌/ 1939 م‌؛
ابن‌جوزی‌، يوسف‌ بن قزاوغلی، مرآةالزمان‌، حيدرآباد دكن‌، 1371 ق‌/ 1951 م‌؛
ابن‌خلكان‌، وفيات‌؛
ابن‌طقطقی‌، محمد بن علی، الفخری‌، بيروت‌، 1401 ق‌/ 1980 م‌؛
بنداری‌، فتح‌ بن علی، تاريخ‌ آل‌ سلجوق‌، بيروت‌، 1400 ق‌/ 1980 م‌؛
همو، سنا البرق‌ الشامی‌، به‌ كوشش‌ رمضان‌ ششن‌، بيروت‌، 1971 م‌؛
عمادالدين‌ كاتب‌، محمد بن محمد، خريدةالقصر، به‌ كوشش‌ محمد بهجة الاثری‌، بغداد، 1393 ق‌/ 1973 م‌.

محمد عبدعلی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1470
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست