آخرین بروز رسانی : پنج
شنبه 2 آبان 1398 تاریخچه مقاله
تاج، کلاه جواهرنشانی که شاهان
معمولاً در آیینهای رسمی دربار، به عنوان نشانه و نماد
پادشاهی بر سر میگذارند.
واژهشناسی
تاج معرّب و دگرگون شدۀ واژۀ فرضی
-tāgā٭ در ایرانیباستان
استکه احتمالاً از ریشۀهند و اروپاییteg-(s)٭، به معنی
«پوشاندن و دربرگرفتن» مشتق شده است (حسن دوست، ۱ / ۳۱۶).
با اینکه واژۀ تاج تاکنون در نوشتههای فارسی باستان و میانه ــ در
معنی مشهور خود ــ دیده نشده، شاید در فارسی باستان tāga- بوده
است (پورداود، ۳۰۶؛ کیا، ۱۷؛ هوبشمان،
۴۶). این واژه به تدریج، به زبانهای ارمنی،
هند و آریایی، آرامی، سریانی، عربی و
ترکی عثمانی راه یافته است (نک : هُرن،۸۱؛
هوبشمان، کیا، همانجاها؛ دوزی، I / ۱۵۴؛ آیلرس،
۱۵۷-۱۵۸؛X / ۵۷ , EI۲). در زبان عربی نامها، لقبها و صفتهای
بسیار با واژۀ تاج ساختـه شده، و در زبانهای هنـد و آریایی ــ
مانند اردو ــ نیز این واژه کاربرد بسیار یافته است (برای
تفصیل، نک : کیا، ۱۸-۱۹).
از زمانهای کهن، واژۀ تاج
از فارسی وارد زبان عربی شده، چنانکه عرب این واژه را به تیجان
و اتواج جمع بسته، و صورتهای تائج و متوَّج (= تاجدار)، تَتویج (= تاج
بر سر کسی نهادن) و تَتَوّج (= تاج بر سرگذاشتن) را به کار برده است (همو،
۱۸؛ لغتنامه...). کهنترین سند موجود دربارۀ
استفادۀ عرب از واژۀ تاج کتیبۀ نَماره، از امرؤالقیس، فرمانروای لَخمی حیره،
مربوط به ۳۲۸م است (آذرنوش، «ایران...»،
۱۰۹؛ پیگولوسکایا، ۶۹-۷۱؛ EI۲،
همانجا). این واژه نزد عرب شهرت بسیار داشته است و بسیاری
از شاعران عرب پیش از اسلام بدان اشاره کردهاند. به هر حال، تاج را یکی
از کهنترین کلمات فارسی معرب دانستهاند (آذرنوش، همان،
۱۰۹-۱۱۰).
احتمالاً آشنایی قدیم
عرب با واژۀ تاج از آنجاست که بعضی از فرمانروایان عرب تاجی از سوی
شاهنشاه ساسانی بر سر میگذاشتند و حتى برخی از ایشان
ملقب به «ذوالتاج» بودهاند. افزون بر این، سکههای ساسانی نیز
با تصویر تاج شاهان ساسانی در سراسر شبه جزیرۀ
عربستان رایج بوده است (نک : طبری، ۲ / ۱۶۹،
۱۹۵؛ آذرنوش، همان، ۱۱۰،
راهها...،۱۵۵).
تاج در زبان و ادب فارسی
در کهنترین متن ادبی ایرانی،
اوستا از تاجِ اَرِدْویسورا اَناهیتا یاد شده است. در بند
۱۲۸ از یشت پنجم (= آبان یشت) در وصف این ایزد
بانو آمده است که بر فراز سر او تاج زرین ۸ گوشهای است که با
۱۰۰ ستاره و نوارهایی آراسته گردیده، و به
سان چرخی ساخته شده است ( اوستا، ۱۸۱).
تاج در فارسی میانه اَبِسَر
(= افسر) گفته میشده است (نك : مکنزی، ۳؛ پورداود، همانجا) و
در فارسی نو بعضی از معادلهای آن عبارتاند از افسر، گرزن، دیهیم،
دیهول و پساک (نك : لغت فرس، ۱۸۵،
۱۹۲؛ فرهنگ...، ۱ / ۳۲۵؛ نفیسی،
۲ / ۷۷۱؛ لغتنامه؛ پورداود، ۳۰۵-
۳۰۸؛ آیلرس، ۱۶۰).
در ادب فارسی واژۀ تاج
کاربرد فراوان داشته است و نمونههای بسیاری از آن را میتوان
در شعر فارسی یافت (مثلاً نک : سنایی، ۷۹،
۲۰۸، ۲۷۰، ۲۷۴؛ انوری،
۱ / ۱۳۰؛ سعدی، ۶۱۲،
۷۲۰؛ آنندراج، ۲ / ۹۹۶؛ لغتنامه؛ صدیقیان،
۲۲۷).
در زبان فارسی کلمات مرکب و ترکیبهای
متعددی با واژۀ تاج ساخته شده است، مانند تاج بخش، تاج پوش، تاجدار، تاجور، تاج خـواه،
تاج ده، تاجگاه و نیز تاجِ اقبال، تاج کیان، تاج کرامت، تاج آفتاب، تاج
فیروزه، تاج گردون، تاج خسروی، تاج کیخسرو، تاج سکندر، تاج
کِسرى و تاج نوشروان (به عنوان نمونه، نک : سنایی، ۷۹؛
خاقانی، ۱۷۵؛ عطار، ۶۵؛ سعدی،
۷۳۴، ۸۴۲؛برهان...، ۱ /
۴۵۵؛ آنندراج، ۲ / ۹۹۷؛ شمیسا،
۱۹۱، ۱۹۲؛مصفّى،
۲۷۰-۲۷۱).
واژۀ تاج در ادب
عرفانی فارسی نیز برای اشاره به برخی آیات و
روایات به کار رفته است و ترکیبهای اضافیِ «تاجِ کرّمنا»
و «تاجِدار» در مثنوی معنوی از این جملهاند (نك : مولوی،
۳ / ۲۲۷، ۵۲۵)؛ چنان که «تاج کرمنا»
مأخوذ از آیۀ ۷۰ سورۀ اسراء است و «تاجدار» اشاره به داستان مصلوب شدن حضرت عیسى (ع)
دارد که به عقیدۀ مسلمانان، بر اساس قرآنکریم فردی شبیه به او را به صلیب
کشیدند و او خود به آسمانها رفت (گوهرین، ۳ / ۱۳،
۱۴).
در شاهنامۀ فردوسی
تاج در ترکیبهایی چون تاجِ بزرگی، تاج و تخت و کلاه، و نیز
فرّ و تاج به کار رفته، و کلمههای مرکبی مانند تاج بخش، تاجدار و
تاجور در آن بسامد بسیار یافته است (هانزن، ۳, ۴؛ ولف،
۲۳۱). خود واژۀ تاج نیز بارها در شاهنامه به کار رفته است (نک : همو،
۲۲۹-۲۳۰). با این حال، فردوسی ــ
بر خلاف سلاح و پوشش پهلوانان وشاهان ــ جزئیات تاج را وصف نمیکند
(هانزن،۳, ۶ ). بدینترتیب، در شاهنامه بیش از اینکه
دربارۀ شکل و ویژگیهای ظاهری تاج شاهان آگاهیهایی
به دست داده شود، دربارۀ آیین تاجگذاری و شیوۀ رفتار شاه و
بزرگان در این مراسم سخن به میان میآید (همو، ۸).
آن طور که از اشعار فردوسی برمیآید، تاج نه تنها در کاخ شاهی
قرار داده میشده است، بلکه در جریان نبردها و یا در مسافرتها نیز،
آن را به عنوان نماد سلطنت در بیرون اقامتگاه شاه میآویختهاند
(همو، ۱۳).
در مراسم تاجگذاری شاهان در
دوران اسلامی ایران، معمولاً شاعران مدایحی میسرودهاند.
در شاهنامۀ فردوسی نیز از آیین تاجگذاری و سخنان
معمول در چنان مجالسی بسیار یاد شده است (نک : صورتگر،
۲۱-۲۵؛ قیوم، ۲۹-۳۳).
تاج صوفیان
در جهان اسلام تاج به معنی کلاه
در میان اهل تصوف و عرفان متداول بوده، و اکنون شکل آن در سلسلههای
گوناگون صوفیه با یکدیگر متفاوت است. این کلاه که نزد برخی
از صوفیان ودرویشان «تاج فقر» خوانده میشده، گاه
۱۲ تَرک ــ به نشانۀ ۱۲ ترک و ۱۲ طلبــ داشته است، یعنی
عارف در هر ترک، ترکِ یک قبیح و طلبِ یک فعل حسن میکند
(برای تفصیل، نک : سجادی، ۲ / ۱۷؛ نوربخش،
۴۸-۵۱).
تاج از دیدگاه باستانشناسی
و تاریخ
در روایات ملی ایرانی،
کیومرث نخستین شاهی است که تاج برسر نهاد(فردوسی، ۱
/ ۲۱؛ مسعودی، مروج...،۱ /
۲۶۱)،هرچندکه دربعضی از گزارشهای متأخر، در اینباره
از جمشید نامبردهشده است(مثلاً نك : فخر مدبر، ۷).
نقش برجستۀ داریوش
اول در بیستون
متنهایکهن،سنگنگارههاو سکهها
آگاهیهای قابل توجهی دربارۀ تاج در ایران
باستان به دست میدهند. گزنفن[۱] مورخ یونانی در کورُپایدیا
از تاجی زرین یاد میکند که کواکسارس (= هووخشتره)،
پادشاه مادی به کورش هخامنشی هدیه کرد (II
/ ۴۰۳).
همو در شرح فتح ارمنیه و آشور و
بابل از تاج و تیارۀ راستۀ نواردار او یاد میکند(I / ۲۸۵, II / ۳۵۵). درسنگنگارۀ بیستون
داریوش تاجی کنگرهدار بر سر دارد که با نقش روزت و غنچههای
دوگانۀ لوتوس تزیین شده، و مربوط به حدودسال ۵۲۰قم
است (آذرپی، ۱۰۸-۱۰۹، نیز تصویر
۲؛ پُرادا، «ایران...[۲]»، ۱۵۸، نیز
تصویر ۸۲). نمونههای دیگری از اینگونه
تاجهای کنگرهدار هخامنشیرا برروی بعضی از مهرها و سکههای
زرین داریوش(دریک)میتوان یافت (همو،
«هنر...[۳]»، ۸۰، نیزتصویرهای
۴۳, ۴۷). در نقش برجستههای پاسارگاد و تختجمشید،
سوراخهایی که جای نصبِ اینگونه تاجهای زرین
بر روی کلاههاست،هنوز باقیاست(سامی،۲ / ۸۸-
۸۹؛ذکاء،«نگاهی...»،۲۰).
سکۀ سیمین
فرهاد سوم اشکانی
ظاهراً شاهنشاهان هخامنشی تاجهای
گوناگون داشتهاند، زیرا منابعکهن یونانی اصطلاحاتیمانندتیارا
و کیداریس را دراینباره بهکار بردهاند(برای تفصیل،نك
: گال،۱۴۵-۱۶۱؛کالمایر،
۱۷۴-۱۸۵). این تاجها احتمالاً با
گوهرهای رنگارنگ تزیین میشدهاند، چنانکه کورتیوس
روفوس[۴]، مورخ رومی تاج داریوشسوم هخامنشی را که با
نواری به رنگهای آبی و سفید آراسته بوده است، وصف کرده، مینویسد
که ایرانیانتاج شاهنشاهان هخامنشی را کیداریس مینامیدند
(I / ۸۵).
سکۀ سیمین
خسرو اول اشکانی
بعضی از نقشهای برجا مانده
از هنر هخامنشی، نشان میدهد که زنانِ بلندپایۀ درباری
نیزکلاهیتاجمانند برسر مینهادهاند. یک مهر هخامنشی
که در موزۀ لوور نگهداری میشود و قطعه پارچهای که از پازیریک
به دست آمده است، این سرپوشهای زنانه را نشان میدهد (رودنکو، طرح
۱۳۹؛ کخ، ۲۴۷، نیز تصویر
۱۷۴).
تاجها و کلاههای سلطنتی
پادشاهان اشکانی نیز به شکلهای گوناگون بوده است. ظاهراً در اوایل
روزگار فرمانروایی این سلسله، پادشاهان تاجهای ساده و با
تزیینات اندک به کار میبردهاند، چنانکه تصویر مهرداد
اول (سل ۱۷۱- ح ۱۳۸قم) در سنگنگارۀ خونگ
نوروزی، نزدیک شهر ایذه نیز این نکته را تأیید
میکند (نك : واندنبرگ، ۴۸، نیز تصویر ۴؛
ملکزاده و رضوانی، ۲۶، نیز شکلهای
۴۳-۴۵).
با اینکه کاربردِ کلاههایمخروطیشکل
و نیز نیمتاجی که آن را با نواری پهن به دور سر میبستند،
نزد اشکانیان مرسوم بود و آن را در سکههای اشکانی میتوان
دید، استفاده از تاجهای باشکوهوگوهرنشان از روزگار شهریاری
مهرداد دوم (سل ح ۱۲۴-۸۷قم) رایج شد. تاجِ
مدورِ این پادشاهْ نسبتاً بلند و دارای زبانههایی بود که
گوشها و پشت گردن را میپوشاند و بر مرکز آن نقش ستاره مانندی
گوهرنشان شده بود؛ لبههای زیرین و زبرین آن را نیز
با گوهر آذین کرده بودند (سلوود، ۷۳-۷۵؛
رُث[۵]، ۳۴-۳۵، نیز تصویر ۸؛ ملکزاده،
۲ / ۳۹، ۴۰). در این میان، تاجِ سینَتْروک
و فرهاد سوم از تاجهای زیبای پادشاهان اشکانی بهشمار میرود
که افزون بر تزیین با ردیفهای مروارید و دیگر
گوهرها، با ردیفی پیکرک گوزن نر و یا زائدههای
قلابشکل، یا گلـ میخ مانند آراسته شده است (سلوود، ۹۰,
۹۵, ۲۲۷, ۲۸۲؛ رث،
۳۶, ۴۷-۵۵, ۲۱۳,
۲۴۵، مقدمه، ۷۶، نیزتصویر
۱۱؛ ملکزاده و رضوانی، شکلهای۷۳،
۷۵، ۷۶). تاج پاکر دوم نیز کروی شکل بوده، و
بر روی آن با مـروارید نقشهای نیمدایره ـ مانند، و
در میان آن شکل ستارهمانندی ایجاد شده بوده است (رث، تصویر
۳۱). شاهبانوهای اشکانی نیز دارای تاج ویژۀ خود
بودند. نمونههایی از این تاجها را ازجمله میتوان در سردیس
مرمرین و سکههای موزا، همسر فرهادچهارم و مادر فرهادک دید که
تاجی کنگرهدار بر سر دارد (گیرشمن، ۹۶، نیز تصویر
۱۰۷). بر پشت سکههای فرهاد چهارم نیز تصویر
او با تاجی جواهر نشان و متفاوت با تاج پیشین نشان داده شده است
(رث، ۱۴۰-۱۴۱، نیز تصویر
۲۴؛ ملکزاده و رضوانی، شکل ۶۴).
سکۀ زرین
اردشیر اول با تاج دورۀ ساسانی
پادشاهان ساسانی هریک تاجی
مخصوص به خود داشتند و بدینوسیلهمیتوان آنان را ازیکدیگربازشناخت.
تاج نزدساسانیان نماد فَرّ شاهی بود ( کارنامه...، ۱۸).
از اینرو، اگر به دلیلهایی چوناسارت و یا سرنگونی،فرمانرواییِیکیازآنان
از هم میگسست، وی پس از دستیابیِ دوباره به قدرت، باید
تاج تازهای برسرمیگذاشت. بدین ترتیب، تاج نو برپایۀ تاج پیشین،
اما با افزودن آرایههای تازه، ساخته میشد (گیرشمن،
۱۷۳, ۲۴۵؛ فرای،
۱۳۴؛ گوبل، «سکهها...[۶]»، ۳۲۵).
سکۀ زرین
اردشیر اول با تاج دورۀ اشکانی
حمزۀاصفهانی
(ص ۳۸-۴۴، ۴۷- ۴۸) و صاحب مجملالتواریخ
والقصص (ص۳۳- ۳۸)از تاجهای پادشاهانساسانی
وصفهای جالبی ارائه کردهاند. مسعودی از کتابی یاد
میکند که در ۳۰۳ق / ۹۱۵م در شهر استخر
دیده که تصویرپادشاهان ساسانی و تاج ایشان در آن نقش شده
بوده است ( التنبیه...، ۱۰۶). طبری نیز تزیینات
تاج زرین و سیمین خسرو انوشیروان را ــ کهآراسته به یاقوت
و زبرجد و مروارید بوده است ــ برمیشمرد و مینویسد: این
تاج چنان سنگین بوده است که آنرا با زنجیری زرین از سقف یکی
از تالارهای ایوان کسرى(در تیسفون)آویخته بودهاند و
خسرو درزیر آن بر تخت مینشسته، و سر را درون آن فرومیبرده
است(۲ / ۱۴۰). وزن این تاج را ۵ /
۹۱ کیلوگرم تخمین زدهاند. حلقهای که این
زنجیر را به سقف میبسته، تا ۱۲۲۷ق /
۱۸۱۲م برجا بوده است (یوستی،
۲۱۰؛ کریستنسن،
۳۹۷-۳۹۸). از تاجهاوصحنههایتاجگذاری
پادشاهان ساسانی نقش برجستههای متعددی باقیمانده است
(برای تفصیل، نك : هارپر، ۴۹-۶۴، نیز
تصویرهای ۱-۸؛ گیرشمن، تصویرهای
۱۶۸, ۱۷۱, ۱۹۶، جم ؛
بهنام، ۱۵-۲۰).
کهنترین نقش برجا مانده از ساسانیان
تصویری است از بابک پدر اردشیر اول که بر دیوارۀ کاخ
تچر کنده شده است. در این تصویر، بابک کلاهی گرد ــ که زائدهای
بادبزنی شکل در بالای آن، و نواری مواج در پشت آن وصل است ــ بر
سر دارد (هرتسفلد، ۳۰۸-۳۰۹، نیز تصویر
۴۰۲).
بر سکۀ ۵ درهمی
نقرۀشاپور، تصویربابک باهمینگونه پوششِ سر نقش شده است. نقش
شاپور در تچر نیز باتاجی مشابه تاجهای اشکانی دیده
میشود (لوکونین، ۲۹، نیز تصویر
۲۵b؛ قس: کارنامه، ۱۰، ۱۸).
بررسی نقش سکههای ساسانی
دگرگونیهای پدیدآمده در تاج پادشاهان این سلسله را نشان میدهد.
شکل تاجها نشاندهندۀ بیش از ۳۰ بار دگرگونی است (گیرشمن،
۲۴۵). ساختار کلی تاجها در ایندوره شامل کلاهی
معمولاً گرد بود که لبۀزیرین آن بیشتر کنگرههای بلند یا کوتاه
داشت و با نمادهای مختلفی چون هلال ماه، بال پرنده، ستاره و نوارهای
مواجِ بلند و کوتاه آذین شده بود (همانجا).
ویژگی تقریباً مشترک
تاجهای پادشاهان ساسانی بخش کرویِ بالای آن است که برخی
ازپژوهشگران آنرا نماد شاهی،و بعضی پوششی برای موی
جمع شدۀ سر پادشاه دانستهاند و نوشته شده که احتمالاً از پارچۀظریف
ابریشمی بوده است(همو، ۱۲۶؛ نیز هرمن،
۷۸, ۱۴۲).
شاهبانوها و ملکههای ساسانی
نیز از تاجهای ویژۀ خود استفاده میکردهاند.
بر سکهای بازمانده از پوراندخت، اوتاجی گوهرنشان با دو بال برسر دارد
که هلال ماه و گویی کوچک در بالای آن است(گوبل،«سکهشناسی...[۱]»،۲۲۸-۲۲۹،
نیز تصویر۱۵). مُهری از همان دوره ملکهای را
با تاج کنگرهدار مشابه تاجهای هخامنشی و کلاهی مشابه تاجهای
اشکانی نشان میدهد (گیرشمن، ۲۴۱، نیز
تصویر ۲۹۴ b).
در تاریخ دوران اسلامی ایران
نیز گاه از تاج پادشاهان یاد شده است. مرداویج زیاری
در ۳۲۳ق / ۹۳۵م تاجی گوهرنشان به شکل
تاج شاهنشاهانساسانی برایخویش ساخت(ابوعلیمسکویه،
۱ / ۳۱۷- ۳۱۸؛ ابناثیر، ۸
/ ۳۰۲). در ۳۶۷ق / ۹۷۸م
عضدالدولۀ دیلمی ازسوی الطائع لله، خلیفۀ عباسی
لقب«تاجالمله»یافت و تاج برسر گذاشت(صابی، ۸۰،
۸۴، ۹۴، ۹۵). سلطانمسعود غزنوی تاجی
داشت که با زنجیریزرین ــ مانندتاجخسروانوشیروان ــ
ازسقف بارگاه او آویختـه بودند(بیهقی، ۵۴۰).
در دورههـای بعد ــ مانند دورۀسلجوقیان و خوارزمشاهیان
ــ نیز در منابع، شواهدی دربارۀ تاج و برگذاریآیینهای
تاجگذاری دیده میشود (مثلاً نك : مشکوٰتی،
۳۶). همچنین بر پایۀ گزارشی
از روزگار ایلخانیان، تاجالدین علیشاه پس ازرسیدن بهمنصبوزارت
اولجایتو، کلاهی جواهرنشان به ایلخان تقدیم کرد که قطعه
لعلی به وزن ۲۴ مثقال بر قبۀ آن قرار داشت
(وصاف، ۵۴۰).
طرح تاجهای شماری از
پادشاهان ساسانی
پادشاهان صفوی معمولاً عمامهای
زربفت بر سر میگذاشتند که بامنگولهای آراستهبهجواهرویا الماسها
و مرواریدهای گرانبها زینت مییافت (کمپفر،
۲۵۲؛ سانسون، ۸۶). با این حال، از روی
نقاشیهای اروپاییانی که به ایرانِ آن روزگار
سفر کرده بودند، تاج مرصعی به برخی از پادشاهان صفوی نسبت دادهاند
که با پر تزیین شده بوده است (همایون، ۲۴). در اوایل
روزگار صفویان نیز، سربازان قزلباشکلاهی برسر میگذاشتند
که«تاج حیدری» یا «تاجقزلباش» خواندهمیشد و ساخت آن را
به سلطان حیدر (نوادۀ شیخصفیالدین اردبیلی) و یا به
شاه اسماعیل اول صفوی منسوب میکردند. اینکلاه بهرنگ
سرخ بود و از ۱۲ ترک ــ به نشانۀ شمار امامان
شیعه(ع) ــ تشکیل شده بود و شاه اسماعیل آن را بـه عنوان تاج بر
سر مینهاد. از زمان شاه طهماسب اول به بعد، تاج قزلباش تزیینات
بیشتری یافت، اما از روزگار شاهعباس اول، به سبب بدبینی
وی به قزلباشان از اهمیت این تاج کاسته شد (فلسفی، زندگانی...،
۱ / ۱۵۹-۱۶۰، ۲۰۹-۲۱۲؛
آنندراج، ۲ / ۹۹۶).
فتحعلیشاه قاجار با تاج کیانی
نادرشاه افشار در مراسم تاجگذاری
خود دردشت مغان(۱۱۴۸ق / ۱۷۳۶م)،
تاجی به شکل کلاهخود بر سر نهاد که با گوهرهای گوناگون و مرواریدهای
گرانبها آراسته شده بود (فلسفی، هشت مقاله، ۷۸). اما یک
تابلو رنگ روغن از نادرشاه که در موزۀ ویکتوریا و آلبرت
لندن نگهداری میشود، نمونۀ دیگری از تاج شاهی
او را نشان میدهد (رابینسن، «نقاشی پس از...[۲]»،
۲۲۶).
از روزگار فتحعلی شاه قاجار، نقاشیهای
زیبایی برجامانده که میتوان تاج او را به خوبی در
آنها دید؛ با وجود این، گاه برخی به اشتباه تاج وی را به
تاج هخامنشیان تشبیه کردهاند (نك : همو، «نقاشی ایرانی...[۳]»،
۳۳۷، نیز ۳۳۵, ۳۳۶,
۳۴۱، تصویرها). تاج سلطنتی ایران در عصر
قاجاریه «تاج کیانی»، و در دورۀ پهلوی
«تاج پهلوی» خوانده میشد (مشکور، ۳۲۵،
۳۹۳؛ تاجگذاری...، ۶۹-۷۱،
۸۱-۸۲؛ نیز نك : ذکاء، «تاجها...»،
۴۷). در هنر نگارگری ایرانی نیز نمونههایبسیاری
ازنقشهای مربوط به تاج را میتوان یافت(مثلاً نك : گری،
۲۸, ۴۶, ۶۱, ۷۷، جم ؛ ریشار،
۳۰, ۱۰۴, ۱۱۳، جم ؛ ولچ،
۳۴, ۵۲-۶۶).
بجز ایران، در دیگر سرزمینهای
اسلامی نیز از تاج استفاده میشد. خلفای فاطمی مصر
تاجی بر سر میگذاشتند که سنگ گرانبهایی به نام «یتیمه»
بر آن نشانده بودند. فرمانروایان بنی حفص در تونس، فرمانروایان
ممالیک و سلاطین عثمانی هریک به شکلی از تاج
استفاده میکردند. حتى عثمان اول، مؤسس سلسلۀ عثمانی
(سل ۶۸۰- ح ۷۲۴ق /
۱۲۸۱-۱۳۲۴م) کلاهی به نام
«تاج خراسانی» بر سر میگذاشت (نك : EI۲, X / ۵۷). تاج همایون، پادشاه گورکانی هند (سل
۹۳۷-۹۶۳ق /
۱۵۳۱-۱۵۵۶م) ــ که ساختۀ خود وی
بود ــ «تاج عزت» نام داشت. کلاه تزیین شدهای به نام «تاج خاصۀ
پادشاهی» نیز از سوی همایون به بعضی از بزرگان بخشیده
میشد (خواندمیر، ۲۸۳).
مآخذ
آذرنوش،آذرتاش،«ایرانساسانی
در اشعار عدی بن زید شاعر»، ارجنامۀ شهریاری،
به کوشش پرویز رجبی و محسن باقرزاده، تهران،
۱۳۸۰ش؛ همو، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و
زبان عرب جاهلی، تهران، ۱۳۷۴ش؛ آنندراج،
محمدپادشاه، تهران، ۱۳۳۶ش؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابوعلی
مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره،
۱۳۳۲ق / ۱۹۱۴م؛ انوری،
محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران،
۱۳۴۷ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی،
به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۳۰ش؛ بهنام، عیسى،
«نقش رستم در تاجگذاری پادشاهان ساسانی»، هنر و مردم، تهران،
۱۳۴۶ش، شم ۶۰؛ بیهقی، ابوالفضل،
تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران،
۱۳۲۴ش؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران،
۱۳۳۱ش؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای
روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲ش؛ تاجگذاری
شاهنشاهان ایران، تهران، ۱۳۴۶ش؛ حسندوست،
محمد،فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکاراتی،
تهران، ۱۳۸۳ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی
ملوک الارضوالانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ خاقانی شروانی،
دیوان، بهکوشش جهانگیر منصور، تهران، ۱۳۷۵ش؛
خواندمیر،غیاثالدین،«قانون همایونی»، همراه
مآثرالملوک، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ذکاء، یحیى،
«تاجها و تختهای سلطنتی ایران»، هنر و مردم، تهران،
۱۳۴۶ش، شم ۶۰؛ همو، «نگاهی به کلاه
پارسیان در روزگار هخامنشیان»، هنر و مردم، تهران،
۱۳۴۳ش، شم ۱۲؛ سامی، علی، تمدن
هخامنشی، شیراز، ۱۳۴۳ش؛ سانسون، م.، سفرنامه،
ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، ۱۳۴۶ش؛ سجادی،
جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، ۱۳۵۷ش؛ سعدی،
دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰ش؛ سنایی،
حدیقة الحقیقة، بهکوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران،
۱۳۵۹ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ تلمیحات،
تهران، ۱۳۶۶ش؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافة، به
کوشش میخائیل عواد، بغداد، ۱۳۸۳ق /
۱۹۶۴م؛ صدیقیان، مهیندخت و ابوطالب میرعابدینی،
فرهنگ واژه نمای حافظ، تهران، ۱۳۷۸ش؛ صورتگر، لطفعلی،
«مدایح سخنوران دربارۀ تاجگـذاری شاهنشاهان»، هنـر و مـردم، تهـران،
۱۳۴۶ش، شم ۶۰؛ طبـری، تاریخ؛ عطارنیشابوری،فریدالدین،
دیوان، بهکوششسعیدنفیسی،
تهران،۱۳۳۹ش؛فخر مدبر، محمد، آدابالحرب و الشجاعة، بهکوشش
احمد سهیلیخوانساری،تهران، ۱۳۴۶ش؛
فردوسی، شاهنامه، بهکوششجلال خالقیمطلق،تهران،۱۳۶۸ش؛
فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش
رحیم عفیفی، مشهد، ۱۳۵۱ش؛ فلسفی،
نصرالله، زندگانی شاهعباساول،تهران،۱۳۳۴ش؛ همو،
هشتمقاله، تهران، ۱۳۳۰ش؛قیوم، سید، «آیین
تختنشینی و تاجگذاری در شاهنامۀ فردوسی»،
هلال، کراچـی، ۱۹۷۱م، ج۱۹،شم ۸؛
کارنامۀاردشیر بابکان، بهکوشش محمدجواد مشکور، تهران،
۱۳۲۹ش؛ کمپفر، انگلبرت، در دربار شاهنشاه ایران،
ترجمۀ کیکـاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۰ش؛ کیا،
صادق، تاج و تخت، تهران، ۱۳۴۸ش؛گوهـرین، صادق،
فرهنگلغات و تعبیـراتمثنوی، تهـران، ۱۳۳۹ش؛
لغتفـرس،اسدیطوسی، بهکوشش فتحاللهمجتبائی و علیاشرفصادقی،
تهران، ۱۳۶۵ش؛ لغتنامۀدهخدا؛ مجملالتواریخ
والقصص، بهکوشش محمدتقی بهار، تهران،۱۳۱۸ش؛ مسعودی،
علی، التنبیه والاشراف، به کوشش دخویه، لیدن،
۱۸۹۳م؛ همو،مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت،
۱۹۶۵م؛ مشکوٰتی، نصرتالله، «نگاهی به
تاجگذاری شاهنشاهان ایران در اماکن باستانی و مراکز تاریخی»،
هنر و مردم، تهران،۱۳۴۶ش، شم ۶۰؛ مشکور،
محمدجواد، تاریخ ایران زمین،
تهران،۱۳۵۶ش؛ مصفى، ابوالفضل، فرهنگ ده هزار واژه از دیوان
حافظ، تهران، ۱۳۶۹ش؛ملکزاده (بیانی)، ملکه،تاریخسکه،
تهران،ج ۱، ۱۳۴۶ش، ج ۲،
۱۳۵۷ش؛همو و محمداسماعیل رضوانی، سیمای
شاهان و نامآوران ایران باستان، تهران، ۱۳۴۹ش؛
مولوی،مثنوی معنوی، بهکوشش نیکلسن،تهران،۱۳۶۳ش؛نفیسی،
علیاکبر،فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ش؛ نوربخش، جواد، «تاج
درویش»، مردمشناسی، تهران، ۱۳۳۸ش، ۶
ماه اول، دورۀ ۳؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی،
تهران،۱۳۳۸ش؛ همایون، غلامعلی، «مراسم تاجگذاری
در زمان شاهنشاهان صفویه و انعکاس آن در تصاویر هنری هنرمندان
اروپایی»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۶ش، شم
۶۳؛ نیز:
Avesta, tr. F. Wolff, Strassburg,
1910; Azarpay, G., «Crowns and Some Royal Insignia in Early Iran», Iranica
Antiqua, Leiden, 1979, vol. IX; Calmeyer, P., «Vom Reisehut zur Kaiserkrone, B:
Stand der archäologischen Forschung zu den iranischen
Kronen»,Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1977, vol. X;
Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944; Curtius Rufus,
Q., History of Alexander, tr. J. C. Rolfe, London / Cambridge, 1971; Dozy, R.,
Supplément aux dictionnaires arabes,Beirut, 1981; EI2;Eilers, W., «Vom Reisehut
zur Kaiserkrone, A: Das Wortfeld», Archaeologische Mitteilungen aus Iran,
Berlin, 1977, vol. X; Frye, R. N., «The Political History of Iran under the
Sasanians», The Cambridge History of Iran, vol. III (1), ed. E. Yarshater,
Cambridge, 1983; Gall, H., «Die Kopfbedeckung des persischen Ornats bei den
Achämeniden», Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1974, vol.
VII; Ghirshman, R., Iran, Parthes et Sassanides, Paris, 1962; Göbl, R.,
«Sasanian Coins», The Cambridge History of Iran, vol. III )1(, ed. E.
Yarshater, Cambridge, 1983; id, Sasanian Numismatics, Braunschweig, 1971; Gray,
B., Persian Painting, Geneva, 1977; Hansen, K. H., «Die Krone im Šāhnāme», Der
Islam, Berlin, 1953, vol. XXXI; Harper, P. O., «Thrones and Enthronement Scenes
in Sasanian Art», Iran, London, 1979, vol. XVII; Herrmann, G., The Iranian
Revival, Oxford, 1977; Herzfeld, E. E., Iran in the Ancient East, London / New
York, 1941; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893;
Hübschmann, H., Persische Studien, Strassburg, 1895; Justi, F., Geschichte des
alten Persiens, Alten Berlin, 1879; Koch, H., Es kündet Dareios der
König..., Mainz, 1992; Lukonin, V.G., Kultura Sasanidskogo Irana, Moscow,
1969; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Porada, E.,
«Achaemenid Art, Monumental and Minute», Highlights of Persian Art, ed. R.
Ettinghausen and E. Yarshater, Boulder, 1979; id, Ancient Iran, London, 1965;
Richard, F., Splendeurs persanes, Paris, 1997; Robinson, B. W., «Painting in the
Post Safavid Period», The Arts of Persia, ed. R. W. Ferrier, Ahmedabad, 1989;
id, «Persian Painting in the Qajar Period», Highlights of Persian Art, ed. R.
Ettinghausen and E. Yarshater, Boulder, 1979; Rudenko, S., Frozen Tombs of
Siberia, London, 1970; Sellwood, D., An Introduction to the Coinage of Parthia,
London, 1971; Vanden Berghe, L., Reliefs rupestres de l’Irān ancien,
Bruxelles, 1984; Welch, S. C., Persian Painting, New York, 1976; Wolff, F.,
Glossar zu Firdosis Schahname, Berlin, 1935; Wroth, W., Catalogue of the Coins
of Parthia, London, 1903; Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London, 1953.