responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 149

بهمئی

نویسنده (ها) : علی بلوکباشی

آخرین بروز رسانی : یکشنبه 13 مهر 1399 تاریخچه مقاله

بَهْمِئی، یكی از ایلات‌ لُر شیعه‌ در استان‌ كهگیلویه‌ و بویراحمد، در جنوب‌ غربی ایران‌. زیستگاه‌ این‌ ایل‌ بخش‌ بزرگی از مغرب‌ منطقۀ كهگیلویه‌ را در بر می‌گیرد كه‌ از شمال‌ به‌ خط‌الرأس‌ كوه‌ غارون‌ (= كارون‌) و سرزمین‌ بختیاری‌، از شمال‌ باختری‌ به‌ خاك‌ جانَكی و گرمسیر چهارلنگ‌ بختیاری‌، از جنوب‌ به‌ گرمسیر ایل‌ تِیوی‌ یا تِیبی (= طیبی) و شهرستان‌ بهبهان‌، از باختر به‌ شهرستان‌ رامهرمز، و از خاور به‌ سردسیر طیبی محدود است‌ (بلوكباشی، ۱۵؛ نیز نک‌ : افشار نادری‌، ۱۰).

 

خاستگاه‌ قومی

نسب‌ بهمئیها برپایۀ افسانه‌ای‌، از سوی‌ پدر به‌ مردی‌ آلی (= عالی) نام‌، پسر بختیار و نوادۀ اوزمان‌، از لُرهای‌ بهداروند (ه‌ م)، و از سوی‌ مادر به‌ زنی از سادات‌ كهگیلویه‌ می‌رسد. بر طبق‌ همین‌ افسانه‌ آلی از این‌ زن‌ ۵ پسر آورد كه‌ بهمن‌، تِیو یا تیب‌ (طیب‌)، یوسف‌، شیر و خِدِر (به‌ قولی ۴ پسر، بجز شیر یا شیرالی) نامیده‌ شدند. فرزندان‌ و نوادگان‌ هر یك‌ از آنها ایلی به‌ نامهای‌ بهمئی، تِیبی، یسِوی‌ (یوسفی)، شیرالی و خِدِرالی (احتمالاً خضرعالی) تشكیل‌ دادند (بلوكباشی، ۱۷؛ دربارۀ روایتی دیگر از این‌ افسانه‌، نک‌ : افشار نادری‌، ۴۱-۴۳).

در گذشته‌، ۴ ایل‌ بهمئی، طیبی، شیرالی و یوسفی در منطقۀ غربی كهگیلویه‌ و در بخش‌ لیراوی‌ كوه‌ می‌زیستند. شیرالیها و یوسفیها از حدود سال‌ ۱۲۵۶ ق‌ /۱۸۴۰ م‌ این‌ منطقه‌ را ترك‌ كردند و به‌ رامهرمز، شوشتر و دیگر نقاط خوزستان‌ مهاجرت‌ كردند. در ۱۲۸۲ ق‌ /۱۸۶۵ م یوسفیها دوباره‌ به‌ كهگیلویه‌ بازگشتند (فسایی، ۲ /۱۴۹۱-۱۴۹۲؛ نیز نک‌ : باور، ۱۳۵) و به‌ ایل‌ بهمئی پیوستند. بهمئیها و طیبیها نیز همچنان‌ به‌ صورت‌ دو ایل‌ مستقل‌ با طایفه‌های‌ خود در لیراوی‌ كوه‌ بازماندند (بلوكباشی، همانجا؛ صفی‌نژاد، عشایر ... ، ۱۷۱).

 

ساختار اجتماعی

ساختار اجتماعی ایل‌ بهمئی برپایۀ نظام‌ رده‌بندی‌ بود كه‌ اعضای‌ رده‌ها با یكدیگر رابطۀ خویشاوندی‌ داشتند. در ایل‌ یك‌ گروه‌ نَسَبی پدر تبار با یك‌ نیای‌ مشترك‌ به‌ رده‌هایی چند تقسیم‌ می‌شد. نسب‌ اعضای‌ هر رده‌ به‌ یكی از پسران‌ گروه‌ اصلی می‌رسید. رده‌های‌ ایل‌، چه‌ بزرگ‌ و چه‌ كوچك‌، «دهه» نامیده‌ می‌شدند. افراد دهه‌ها پسرعموهای‌ درجۀ یك‌، دو، سه‌ و ... یكدیگر به‌ شمار می‌رفتند و همدیگر را اصطلاحاً «گُو» (یا «جُو»)، یعنی برادر می‌خواندند (لمعه‌، ۱۴۵؛ افشار نادری‌، ۴۷- ۴۸، ۵۴؛ تحقیقات‌ میدانی).

(نمودار سازمان اجتماعی ایل بهمئی (تا سطح قبل ازکوچک ترین رده

(نمودار سازمان اجتماعی ایل بهمئی (تا سطح قبل ازکوچک ترین رده

 

 

كوچك‌ترین‌ واحد اجتماعی ایل‌ خانواده‌ است‌ كه‌ هرچند یا چندین‌ خانوار یك‌ دهه‌ و هر چند دهه‌ یك‌ طایفه‌ و چند طایفه‌ یك‌ تیره‌ را شكل‌ می‌داده‌است‌ (افشار نادری‌،۵۴،۵۶،۶۰-۶۱). در كاربرد اصطلاحهای‌ تیره‌ و طایفه‌ در ساختار رده‌بندی‌ ایل‌ بهمئی اختلاف‌ هست‌. این‌ اختلاف‌ از آنجا ناشی می‌شود كه‌ این‌ اصطلاحات‌ پیش‌تر در ایل‌ رایج‌ نبوده‌ است‌. ازاین‌رو، بهمئیها خود گاه‌ طایفه‌ و تیره‌ را به‌ جای‌ یكدیگر به‌ كار می‌برند. افشار نادری‌ تیره‌ را دهه‌ای‌ بزرگ‌تر از طایفه‌ آورده‌ (ص‌ ۶۲)، در صورتی‌كه ‌در پژوهشهای ‌میدانی مؤلف ‌كه ‌چند سال‌ پیش‌ از پژوهشهای‌ او صورت‌ گرفته‌، طایفه‌، دهه‌ای‌ بزرگ‌تر از تیره‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ (نک‌ : بلوكباشی، ۱۷- ۱۸). در اسناد كهن‌تر نیز طایفه‌ را بزرگ‌تر از تیره‌ آورده‌اند (نک‌ : ضرابی، ۲۹۱، ۲۹۲، ۲۹۳).

 

 

خانوارهایی از یك‌ دهه‌ كه‌ گوسفندانشان‌ را در گله‌ای‌ مشترك‌ نگهداری‌، و با هم‌ كوچ‌ می‌كردند و در مسیر كوچ‌ كنار هم‌ در «وار» یا «وارگه» (منزلگاه‌، قرارگاه‌)های‌ معین‌ چادر می‌زدند، هر یك‌ واحد اجتماعی ـ اقتصادی‌ موقتی را شكل‌ می‌دادند كه «مال» یا «آوادی» (= آبادی‌) نامیده‌ می‌شد. خانوار و مال‌، دو واحد اجتماعی دیداری‌ در میان‌ عشایر، از جمله‌ بهمئیها هستند. مالها اصولاً بر مبنای‌ نیازهای‌ دامداری‌ و كوچندگی عشایر تشكیل‌ می‌شدند (افشار نادری‌، ۶۰، ۸۲، ۸۶، ۱۴۷).

 

تقسیم‌ شدن‌ ایل‌

تا اوایل‌ سدۀ ۱۴ق‌ /۲۰م‌، ایل‌ بهمئی به‌ دو شاخه‌ یا طایفۀ احمدی‌ و محمدی‌ (نک‌ : فسایی، ۲ /۱۴۹۰) تقسیم‌ می‌شد كه‌ در نیمۀ جنوبی و نیمۀ شمالی كهگیلویه‌ می‌زیستند (افشارنادری‌، ۱۰، ۶۶؛ صفی‌نژاد، اطلس‌ ... ، ۳۹). احمد و محمد (به‌ گویش‌ لری‌ بهمئی مُهْمَد) فرزندان‌ بهمن‌، نیای‌ بزرگ‌ و بنیان‌گذار ایل‌ بهمئی بودند (بلوكباشی، ۱۷).

تا اواخر سلطنت‌ ناصرالدین‌ شاه‌ یك‌ خان‌ بر ایل‌ ریاست‌ می‌كرد. در دورۀ خلیل‌ خان‌، آخرین‌ خان‌ متنفذ ایل‌، پسر ارشدش‌ جعفرخان‌ دو قلعۀ علاء و دیشموك‌ را در دو منطقۀ گرمسیر و سردسیر خاك‌ بهمئی ساخت‌. از آن‌ پس‌، بهمئیهای‌ شاخۀ محمدی‌، با توجه‌ به‌ مركز استقرارشان‌ در قلعه‌های‌ علاء و دیشموك‌ به‌ دو طایفۀ بهمئی محمدی‌ گرمسیری‌ و بهمئی محمدی‌ سردسیری‌ تقسیم‌ شدند (ضرابی، ۲۹۱).

پس‌ از فوت‌ خلیل‌ خان‌ و جنگ‌ و درگیری‌ میان‌ فرزندان‌ او و برادرزادگانش‌ (فرزندان‌ محمد حسین‌ خان‌) برای‌ به‌ دست‌ گرفتن‌ ریاست‌ ایل‌، و كشته‌ شدن‌ جعفرخان‌ و در پی آن‌ كشت‌ و كشتارهای‌ دیگر میان‌ آنها و بروز اختلاف‌ میان‌ فرزندان‌ خلیل‌ خان‌ بر سر جانشینی پدر، یك‌ بار دیگر ایل‌ تقسیم‌ شد. این‌ بار طایفۀ محمدی‌ و تیره‌های‌ آن‌ به‌ سرپرستی علی مراد درآمد و طایفۀ احمدی‌ تقسیم‌ شد و از چند تیرۀ آن‌ طایفۀ علاءالدینی (به‌ گویش‌ محلی اَلادینی) به‌ سرپرستی علی محمد تشكیل‌ شد و طایفۀ احمدی‌ نیز به‌ سرپرستی محمد حسین‌ خان‌ درآمد (همو، ۲۹۳).

چندی‌ بعد، علی محمد رئیس‌ طایفۀ علاءالدینی به‌ قلعۀ علاء، مركز خان‌نشین‌ طایفۀ محمدی‌ گرمسیری‌ حمله‌ كرد و با كشتن‌ شماری‌ از افراد این‌ طایفه‌ قلعه‌ را تصرف‌ كرد و آنجا را مركز طایفۀ خود قرار داد. طایفۀ محمدی‌ گرمسیری‌ نیز از آن‌ ناحیه‌ به‌ قلعۀ سیدان‌ و تل‌ دور رفتند و در آنجا سكنا گزیدند (همانجا؛ برای‌ اطلاع‌ از شكل‌ كلی تقسیمات‌ ایل‌ بهمئی و نام‌ تیره‌ها، طایفه‌ها و دهه‌های‌ ردۀ یك‌ و دو و سۀ ایل‌، نک‌ : نمودار).

 

پراكندگی جغرافیایی

دهۀ بزرگ‌ یا تیرۀ محمدی‌ و دهه‌های‌ وابسته‌ به‌ آن‌ در منطقه‌ای‌ زندگی می‌كنند كه‌ از دامنۀ جنوبی كوه‌ سیاه‌ تا تیغه‌های‌ خط‌الرأس‌ غارون‌ را در بر می‌گیرد. این‌ منطقه‌ از لحاظ سیاسی میان‌ بهمئی علاءالدینی، بهمئی محمدی‌ سردسیری‌ و بهمئی محمدی‌ گرمسیری‌ تقسیم‌ شده‌ است‌. علاءالدینیها در ۳ واحد جغرافیایی كوه‌ سیاه‌ غارون‌ (منطقۀ سرحدی‌)، قسمت‌ اعظم‌ علاء (منطقۀ سردسیری‌) و رود تلخ‌ (منطقۀ گرمسیری‌) پراكنده‌اند. محمدیهای‌ سردسیری‌ در مشرق‌ قلمرو علاءالدینیها و در ۳ واحد جغرافیایی دل‌افروز و كوه‌ سیاه‌ (منطقۀ سرحدی‌)، دیشموك‌ (منطقۀ سردسیری‌) و درغك‌ (منطقۀ گرمسیری‌)، و محمدیهای‌ گرمسیری‌ در مغرب‌ قلمرو علاءالدینیها در سرقوچ‌ و گندم‌ كار (منطقۀ سرحدی‌)، رزگه‌ و نایاب‌ (منطقۀ سردسیری‌) و سردره‌ و واجل‌ (منطقۀ گرمسیری‌) پراكنده‌اند (صفی‌نژاد، همان‌، ۴۲-۴۴).

بهمئی احمدی‌ كه ‌به ‌دو طایفۀ جلالی و بیژنی (در گویش‌ محلی بیجِنی) تقسیم‌ می‌شدند (بلوكباشی، ۱۸)، با طایفۀ یوسفی و دهه‌های‌ وابسته‌ به‌ آنها در ۳ واحد جغرافیایی كَت‌ و لیكَك‌ (منطقۀ گرمسیری‌ در جنوب‌ خاك‌ بهمئی محمدی‌)، سرآسیاب‌ و مُمْبی (منطقۀ سردسیری‌ از كوههای‌ حاتم‌ در شمال‌ به‌ سمت‌ دامنه‌های‌ جنوبی كوه‌ سفید) و كوه‌ سفید (منطقۀ سرحدی‌ كوه‌ سفید تا دامنه‌های‌ كوه‌ سیاه‌) پراكنده‌ بودند (صفی‌نژاد، همان‌، ۴۰؛ نیز نک‌ : نقشه‌).

 

ساختار سیاسی

پدر خانواده‌، رئیس‌ خانوار یا بهون‌ (سیاه‌ چادر) است‌. در گذشته‌ هر دهۀ كوچك‌ و متوسط سرپرست‌ یا ریش‌سفیدی‌ داشت‌ كه‌ در سلسله‌ مراتب‌ نسبی نزدیك‌ترین‌ فرد به‌ نیای‌ دهه‌ به‌ شمار می‌رفت‌. ریش‌ سفید دهه‌ منزلت‌ اجتماعی بالایی داشت‌ و مرجع‌ دعاوی‌ و مشكل‌گشای‌ اعضای‌ دهه‌ بود، اما در سلسله‌ مراتب‌ حكومتی و سیاسی ایل‌ نقش‌ مهمی ایفا نمی‌كرد. هر مال‌ یا آبادی‌ نیز ریش‌سفیدی‌ داشت‌ و هنوز هم‌ دارد. كاردان‌ترین‌ مرد واحد اجتماعی ـ اقتصادی‌ مال‌ كه‌ احشام‌ بیشتری‌ از دیگران‌ داشت‌، به‌ ریش‌سفیدی‌ مال‌ گمارده‌ می‌شد. دهه‌های‌ بزرگ‌ یا طایفه‌ها و تیره‌ها برای‌ خود كدخدا داشتند. مقام‌ كدخدایی موروثی بود و كدخدایان‌ در برابر خان‌ یا رئیس‌ ایل‌ كه‌ تا اواخر دورۀ ناصرالدین‌ شاه‌ یك‌ تن‌ بود، مسئولیت‌ داشتند. بعدها كدخدایان‌ هر یك‌ از ۳ طایفۀ محمدی‌، احمدی‌ و علاءالدینی زیر نظر خان‌ یا رئیس‌ طایفۀ خود عمل‌ می‌كردند. خانهای‌ ایل‌ همه‌ با یكدیگر خویشاوند بودند و از یك‌ نیا نسب‌ می‌بردند (افشار نادری‌، ۶۰-۶۲؛ نیز نک‌ : بلوكباشی، همانجا). خان‌ بزرگ‌ پیوسته‌ می‌كوشید تا با قدرت‌، تدبیر و سیاستی كه‌ نشان‌ می‌داد، نظر موافق‌ خانهای‌ دیگر ایل‌ و مقامات‌ حكومتی و نظامی را برای‌ دست‌یابی به‌ مقام‌ ایلخانی به‌ دست‌ آورد (تحقیقات‌ میدانی).

سران‌ ایلات‌ بویراحمدی‌ (ه‌ م)، بهمئی و طیبی ــ كه‌ به‌ ترتیب‌ از نیرومندترین‌ ایلات‌ كهگیلویه‌ به‌ شمار می‌رفتند ــ برای‌ ایجاد اتحاد سیاسی میان‌ خود، كسب‌ قدرت‌ بیشتر و به‌ دست‌ آوردن‌ مقام‌ ایلخانی در منطقه‌ می‌كوشیدند تا از طریق‌ مبادلۀ دختر و ازدواجهای‌ میان‌ ایلی به‌ یكدیگر نزدیك‌ شوند و پیمان‌ دوستی ببندند (غفاری‌، تاریخ‌ ... ، ۳۰۲-۳۰۳).

 

قشربندی‌ اجتماعی

در ایل‌ بهمئی از لحاظ پایگاه‌ و منزلت‌ اجتماعی ۳ قشرِ خان‌ و خان‌زادگان‌، كدخدایان‌ و اعضای‌ معمولی یا رعایا قابل‌ تشخیص‌ بود، اما میان‌ رعیت‌ و كدخدا و خان‌، به‌ سبب‌ خویشاوندی‌ میان‌ همۀ اعضای‌ ایل‌، تمایز طبقاتی وجود نداشت‌ (افشار نادری‌، ۶۴). خانها و كدخدایان‌ برای‌ همۀ افراد ایل‌ به‌ منزلۀ پدر و برادر بزرگ‌تر یا عمو و عموزادۀ بزرگ‌تر بودند. تنها تفاوت‌ میان‌ خانها و دو قشر دیگر عدم‌ شركت‌ مستقیم‌ خانها در كار تولید بود (همو، ۷۳). نتیجه‌ اینكه‌ رابطۀ میان‌ افراد ایل‌ با خوانین‌، خلاف‌ ایلات‌ دیگر كهگیلویه‌،یك‌ رابطۀ سلسله‌ مراتبی حكومتی نبود و قشربندی‌ در جامعۀ بهمئی موجب‌ پدید آمدن‌ طبقات‌ اجتماعی نمی‌شد (همانجاها).

 

جمعیت‌ و زبان‌

نجم‌الملك‌ در سفرنامۀ خوزستان‌ جمعیت‌ ایل‌ بهمئی را در ۱۲۹۹ق‌ /۱۸۸۲م‌ حدود ۵ هزار خانوار تخمین‌ زده‌ است‌. به‌ نوشتۀ او بهمئیها ۵ تا ۶ هزار تفنگچی داشتند كه‌ به‌ یاری‌ آنها به‌ ایلات‌ و عشایر اطراف‌ و جانكیها حمله‌ می‌كردند و به‌ اموال‌ و احشامشان‌ دستبرد می‌زدند (ص‌ ۱۴۷). فسایی (۲ /۱۴۹۰) و مسعود كیهان‌ (۲ /۸۹) شمار آنها را ۳ هزار خانوار دانسته‌اند. در ۱۳۴۷ش‌ جمعیت‌ ایل‌ ۳۶۷‘۳۷ تن‌ (افشار نادری‌، ۱)، و به‌ قولی بیش‌ از ۴۰ هزار تن‌ (صفی‌نژاد، اطلس‌، ۳۹) برآورد شده‌ كه‌ بیشترین‌ جمعیت‌ را تیرۀ علاءالدینی، حدود ۱۷ هزار تن‌ داشته‌ است‌ (همان‌، ۴۲). طبق‌ سرشماری‌ سال‌ ۱۳۶۶ش‌، جمعیت‌ عشایر كوچندۀ ایل‌ بهمئی ۰۴۱‘۳ خانوار و ۲۸۶‘۲۰ تن‌ برآورد شده‌ است‌ ( سرشماری‌، ۱۳۶۶ ش‌، ۱۳-۱۴).

بهمئیها به‌ گویش‌ لری‌ از گروه‌ زبانهای‌ ایرانی جنوب‌ غربی سخن‌ می‌گویند. گویش‌ آنها ازلحاظ آوایی با گویش‌ مردم‌ دیگر ایلات‌ لر كهگیلویه‌ و بویراحمد و از لحاظ واژگانی و آوایی با گویش‌ لری‌ بختیاری‌ و لری‌ لرستان‌ تفاوتهایی دارد. مردان‌ بهمئی و برخی از زنان‌ خانها زبان‌ فارسی را به‌ خوبی می‌دانند و به‌ آن‌ صحبت‌ می‌كنند. شماری‌ از آنان‌ نیز فارسی را می‌خوانند و می‌نویسند (تحقیقات‌ میدانی؛ برای‌ آمار باسوادان‌ ایل‌ در ۱۳۶۶ش‌، نک‌ : سرشماری‌، ۱۳۶۶ ش‌، ۳-۴).

 

كوچندگی

تا چندی‌ پیش‌ بیشتر بهمئیها كوچنده‌ و چادرنشین‌ بودند. شمار كوچندگان‌ بهمئی را تا اوایل‌ دهۀ چهل‌ سدۀ ۱۴ش‌، ۸۵٪ نوشته‌اند. از جمعیت‌ كل‌ ایل‌ تیره‌های‌ بهمئی احمدی‌، بهمئی محمدی‌ گرمسیری‌، محمدی‌ سردسیری‌ و تیرۀ علاءالدینی به‌ ترتیب‌ ۶۹٪، ۹۴٪، ۱۰۰٪ و ۸۸٪ كوچ‌ می‌كرده‌اند ( جمعیت‌ ... ، ۲۱۷، ۲۷۲، ۳۰۲، ۳۱۲؛ نیز نک‌ : صفی‌نژاد، همان‌، ۳۹).

كوچ‌ بهمئی فصلی و زمستانی و تابستانی است‌. كوچ‌ تابستانی در پایان‌ زمستان‌ و اوایل‌ بهار، و كوچ‌ زمستانی در اوایل‌ پاییز آغاز می‌شود و گروه‌ گروه‌ در تشكلهایی مستقل‌ به‌ نام‌ مال‌ به‌ سرزمینهای‌ ییلاقی و قشلاقی می‌روند. زمان‌ كوچ‌ به‌ طول‌ مسافت‌ میان‌ قشلاق‌ و ییلاق‌ آنها و روزهایی كه‌ در منزلگاههای‌ میان‌ راه‌ توقف‌ می‌كنند، بستگی دارد. ایل‌ راه‌ و منزلگاههای‌ هر گروه‌ كوچنده‌ معین‌ و مشخص‌ است‌. به‌ هنگام‌ كوچهای‌ سالانه‌ خانوارهایی كه‌ زمینهایی را زیر كشت‌ آورده‌اند، افرادی‌ را برای‌ مراقبت‌ از كشتزارها و برداشت‌ خرمن‌ در محل‌ باقی می‌گذارند (بلوكباشی، ۱۶؛ نیز تحقیقات‌ میدانی).

 

نمایی از دهکدۀ لکک در گرمسیر بهمئی، عکس از مؤلف

ده‌نشینی

شمار بهمئیهای‌ ده‌نشین‌ تا نیمۀ سدۀ ۱۴ش‌ بسیار اندك‌ بود. از میان‌ طایفه‌های‌ ایل‌ بهمئی، طایفه‌های‌ تیرۀ احمدی‌ بیشتر از طایفه‌های‌ تیره‌های‌ دیگر یكجانشین‌ شده‌ بودند. بنا بر آمار ۱۳۴۶ ش‌، ۳۱٪ بهمئیهای‌ احمدی‌، ۶٪ بهمئیهای‌ محمدی‌ و ۱۲٪ علاءالدینیها تخته‌ قاپو شده‌ بودند (نک‌ : جمعیت‌، ۲۱۵).

بیشتر یكجانشینان‌ بهمئی در دهستانهای‌ شهرستان‌ بهبهان‌ پراكنده‌ بودند. بهمئیهای‌ ده‌نشین‌ مناطق‌ سردسیر یا هم‌جوار آن‌، تابستانها از خانه‌های‌ خود بیرون‌ می‌رفتند و در نزدیكی ده‌ بر سر تپه‌ یا دامنۀ كوه‌ چادر می‌زدند و چند ماهی را در زیر چادر به‌ سر می‌بردند. ده‌نشینان‌ منطقۀ كت‌ و لِكك‌ برخلاف‌ بهمئیهای‌ ده‌نشین‌ جایزون‌ و دهات‌ اطراف‌ بهبهان‌ كه‌ تمام‌ فصول‌ سال‌ را در ده‌ می‌ماندند، در خرداد ماه‌ خانه‌ها و مزارع‌ خود را به‌ افرادی‌ از خانوارها می‌سپردند و با زن‌ و كودك‌ و احشام‌ به‌ ییلاق‌ می‌رفتند و تا پایان‌ تابستان‌ در ییلاق‌ می‌ماندند و پاییز به‌ خانه‌های‌ خود باز می‌گشتند (بلوكباشی، ۱۵، ۲۱، ۲۴).

 

دامداری‌

دام‌، دارایی خانوادۀ بهمئی است‌. وقتی پسری‌ زن‌ می‌گرفت‌، شیربهای‌ عروس‌ را بجز پول‌ نقد و مقداری‌ برنج‌ و آرد و قند، گوسفند و بز می‌دادند. وقتی هم‌ كه‌ پسری‌ می‌خواست‌ با همسرش‌ از خانوادۀ پدری‌ جدا شود، سهم‌ گوسفند و بز خود را از گلۀ خانواده‌ با خود می‌برد و افراد خانواده‌اش‌ نیز از موی‌ بزهای‌ گلۀ متعلق‌ به‌ خود سیاه‌ چادری‌ برایش‌ می‌بافتند و به‌ او هدیه‌ می‌دادند. پس‌ از مرگ‌ پدر خانواده‌، سهم‌ دام‌ او فقط میان‌ پسرانی تقسیم‌ می‌شد كه‌ هنوز زن‌ نگرفته‌ بودند و خانواده‌ شیربهایی برای‌ همسران‌ آنها از گله‌ نداده‌ بود. دختران‌ خانواده‌ سهمی از گلۀ خانواده‌ نمی‌بردند (افشار نادری‌، ۱۵۹).

دام‌ بهمئی بیشتر گوسفند و بز است‌ كه‌ با منطقۀ كوهستانی و جنگلی كهگیلویه‌ سازگاری‌ دارد. شماری‌ گاو و گوساله‌ و گاومیش‌ و استر و خر نیز نگه‌ می‌دارند (برای‌ آمار دامهای‌ ایل‌ بهمئی در ۱۳۷۷ ش‌، نک‌ : سرشماری‌، ۱۳۷۷ ش‌، ۵۹). گوسفند و بز را بیشتر برای‌ شیر و پشم‌ و موی‌ آنها نگه‌ می‌دارند. از موی‌ بز سیاه‌ چادر، ریسمان‌، و از پشم‌ گوسفند قالی، گَبه‌ (نوعی زیرانداز قالیباف‌ به‌ رنگهای‌ طبیعی پشم‌ و با نقش‌ و نگارهایی از پشم‌ سیاه‌ و سفید و خاكستری‌ و قهوه‌ای‌)، خورجین‌ و برخی چیزهای‌ گستردنی و پوشیدنی دیگر می‌بافند (بلوكباشی، ۱۶).

فروش‌ پشم‌، مو و بافته‌های‌ پشمین‌ و مویین‌ و نیز گوسفند و برخی از فرآورده‌های‌ شیری‌ به‌ پیله‌ وران‌، همراه‌ با كشاورزی‌ كم‌رونق‌، اقتصاد جامعۀ ایل‌ بهمئی را شكل‌ می‌دهد (همانجا).

در گذشته‌ خانوارهایی از مال‌ كه‌ میش‌ و بز مادۀ اندك‌ داشتند و قادر نبودند از شیر آنها كره‌ و روغن‌ بگیرند، با خانوارهای‌ دارای‌ دام‌ بسیار قرار «شیر وَهره» می‌گذاشتند. طبق‌ این‌ قرار خانواری‌ كه‌ مثلاً ۵ رأس‌ بز و میش‌ داشت‌، شیر دامهایش‌ را به‌ مدت‌ ۱۰ روز به‌ خانواری‌ كه‌ مثلاً ۵۰ بز و میش‌ داشت‌، می‌داد و روز یازدهم‌ تمام‌ شیر ۵۵ رأس‌ را برای‌ خود می‌دوشید و بر می‌داشت‌ (افشار نادری‌، ۹۷).

 

 

كشاورزی‌

كشت‌ و ورز در خاك‌ بهمئی به‌ سبب‌ كوهستانی بودن‌ منطقه‌ و كوچنده‌ بودن‌ بیشتر خانوارهای‌ ایل‌ چندان‌ رونق‌ نداشت‌ (فسایی، ۲ /۱۴۹۰؛ بلوكباشی، ۲۴). هر خانوار كوچنده‌ یا اسكان‌ یافته‌ معمولاً ۴ تا ۵ هكتار زمین‌ در اختیار داشت‌ كه‌ در آن‌ گندم‌ و جو دیم‌ می‌كاشت‌. در برخی جاها هم‌ كه‌ بهمئیها از آب‌ رودخانه‌ برای‌ آبیاری‌ زمینهایشان‌ استفاده‌ می‌كردند، برنج‌ می‌كاشتند (افشار نادری‌، ۱۳۸). ۹۰٪ كشاورزی‌ در خاك‌ بهمئی دیمی (همو، ۵)، و ابزار تولید ابتدایی و ساده‌ و منحصربه‌ بیل‌ و خیش‌ و گاوكار (ورزا) و خر بود. بهمئیها عموماً دو نوع‌ گندم «كوله» (گندم‌ دانه‌ درشت‌ و مرغوب‌) و «نَرمه» (گندم‌ دانه‌ریز و نامرغوب‌) و دو نوع‌ برنج‌ گرده‌ و چلیپا یا شهری‌ می‌كاشتند. نان‌ آرد گندم‌ كوله‌ سفید و خوش‌ خوراك‌ و نان‌ گندم‌ نرمه‌ سرخ‌ و نامطبوع‌ بود. نان‌ سفرۀ بیشتر مردم‌ بهمئی «كَلْگ»، یعنی نانی بود كه‌ از آرد میوۀ بلوط تهیه‌ می‌كردند (بلوكباشی، ۲۵).

 

 

نمایی از دهکدۀ لکک در گرمسیر بهمئی، عکس از مؤلف

 

پس‌ از اجرای‌ قانون‌ اصلاحات‌ ارضی در ۱۳۴۱ش‌، كشاورزی‌ در خاك‌ بهمئی به‌ تدریج‌ توسعه‌ یافت‌ و هر كس‌ تكه‌ زمینی را به‌ زیر كشت‌ برد (افشار نادری‌، ۴-۵).

 

مسكن‌

بهمئیهادر چندنوع‌ سرپناه‌ به‌نامهای‌«اِشكَفت»،«وار»، «بُهون»، «كپر» و «تو» به‌ سر می‌برند. ابتداییترین‌ سرپناهها اشكفت‌ و وار بود. اشكفت‌ به‌ شكاف‌ و غارهای‌ طبیعی در كوه‌ می‌گویند كه‌ در مناطق‌ كوهستانی و ییلاق‌ خاك‌ بهمئی وجود دارد. وار سرپناهی موقت‌ است‌ كه‌ برخی از كوچندگان‌ در منزلگاههای‌ مسیر كوچ‌ با سنگ‌چین‌ در پیرامون‌ فضای‌ زیر درختان‌ بلوط می‌ساختند. بهون‌ یا سیاه‌ چادر مسكن‌ اصلی بهمئیها بود. كپر دو نوع‌ زمستانی و تابستانی داشت‌ كه‌ كپر تابستانی را بیشتر از نی و «لُگوم» (گیاهی كه‌ در كنار بركه‌ها و آبهای‌ راكد و رودخانه‌ها می‌روید) و كپر زمستانی را با دیواره‌های‌ سنگ‌چین‌ و بامی از نی و لگوم‌ می‌ساختند و یا بامش‌ را با سیاه‌چادر می‌پوشاندند. تو، اتاق‌ یا خانۀ ثابت‌ عشایری‌ است‌ كه‌ دارای‌ یك‌ یا دو اتاق‌ و یك «كِله» (آغل‌ بره‌ و بزغاله‌) است‌. خانها و خان‌زادگان‌ و اطرافیان‌ آنها در قلعه‌های‌ بزرگ‌ و مستحكمی كه‌ بر روی‌ تپه‌های‌ بلند ساخته‌ شده‌، و مشرف‌ بر محیط خود بودند، می‌زیستند (بلوكباشی، ۱۶، ۱۸-۲۱).

 

یک خانوادۀ بهمئی به هنگام نشای برنج، عکس از مؤلف

 

 

جنگ‌ و ستیزها

ایل‌ بهمئی كمتر از ایلات‌ دیگر كهگیلویه‌، به‌ویژه‌ بویراحمدی‌، در جنگ‌ و ستیزها شركت‌ كرده‌ است‌. فضای‌ كم‌ و بیش‌ آرام‌ و صلح‌آمیز میان‌ ایل‌ بهمئی را بیشتر به‌ سبب‌ تقسیم‌ قدرت‌ و منصب‌ خانی میان‌ اعضای‌ خاندان‌ خان‌ و بستگان‌ وی‌ و وجود رابطۀ خویشاوندی‌ و پیوندهای‌ سببی در میان‌ آنها دانسته‌اند كه‌ اتحاد و دوستی را در ایل‌ تقویت‌ می‌كرده‌ است‌ (افشار نادری‌، ۶۲-۶۳، ۶۵).

كهن‌ترین‌ سند از جنگ‌ و ستیزهای‌ ایل‌ بهمئی، گزارش‌ میرزا فتاح‌ گرمرودی‌ است‌. بنابراین‌ گزارش‌، در پی تاخت‌ و تازهای‌ پیاپی بختیاریها به‌ خاك‌ بهمئی و غارت‌ اموال‌ مردمِ آن‌ در دورۀ محمدشاه‌ قاجار (سل‌ ۱۲۵۰-۱۲۶۴ ق‌)، خلیل‌ خان‌ كلانتر بهمئی با تفنگچیهای‌ ایل‌ به‌ نبرد با بختیاریها بر می‌خیزند كه‌ منتهی به‌ كشته‌ شدن‌ شماری‌ از افراد هر دو سو، از جمله‌ پسر خلیل‌ خان‌ می‌شود (ص‌ ۱۰۲۲-۱۰۲۳).

همچنین‌، پس‌ از اتحاد شیخ‌ خزعل‌ رئیس‌ قبایل‌ عرب‌ كعب‌ خوزستان‌ با رؤسای‌ عشایر بختیاری‌ در ۱۳۰۳ش‌ و شورش‌ شیخ‌ خزعل‌ بر حكومت‌ مركزی‌ و جنگ‌ میان‌ او و متحدانش‌ با نیروهای‌ دولتی، حسین‌ خان‌ رئیس‌ طایفۀ احمدی‌ بهمئی در قلعه‌ مُمبی ــ كه‌ دخترش‌ بنا بر نوشتۀ كسروی‌ همسر یكی از پسران‌ شیخ‌ بوده‌ است‌ (ص‌ ۲۳۹) ــ به‌ حمایت‌ او برمی‌خیزد. حسین‌ خان‌ با تفنگچیهایش‌ و دسته‌ای‌ از طوایف‌ عرب‌ در ناحیۀ كیكاووس‌ در دو فرسخ‌ و نیمی بهبهان‌ به‌ دستۀ چریكی وابسته‌ به‌ سپاهیان‌ دولتی حمله‌ می‌برد، قوای‌ دولتی را بیرون‌ می‌راند و تفنگچیان‌ خود را در آنجا مستقر می‌سازد. چندی‌ بعد، قوای‌ دولتی به‌ كیكاووس‌ حمله‌ می‌كنند و در نبردی‌ سخت‌ بهمئیها را شكست‌ می‌دهند، جمعی از آنها را می‌كشند و شماری‌ را دستگیر می‌كنند و ناحیۀ كیكاووس‌ را به‌ تصرف‌ خود در می‌آورند (همو، ۲۳۸-۲۴۰؛ برای‌ آگاهی بیشتر، نک‌ : مجیدی‌، ۴۱۳-۴۱۶).

در پی سیاست‌ اسكانِ ایلات‌ و عشایر توسط دولت‌ و جلوگیری‌ از كوچ‌ و كوچندگی عشایر، فرماندار نظامی وقت‌ بهبهان‌ خدا كرم‌ خان‌ از طایفۀ علاءالدینی را كه‌ به «خان‌ طلا» معروف‌ بود، در ۱۳۱۴ش‌ به‌ بهانۀ تأخیر در حضور به‌ موقع‌ در مقر فرمانداری‌ تنبیه‌ بدنی می‌كند و او را با یكی از سران‌ ایل‌ دشمن‌ زیاری‌ (ه‌ م) به‌ زندان‌ می‌افكند. چندی‌ بعد خداكرم‌ از زندان‌ می‌گریزد و به‌ قلعۀ علاء مركز طایفۀ خود باز می‌گردد و آمادۀ نبرد می‌شود. در درگیریهای‌ میان‌ او و قوای‌ نظامی و دوبار دست‌ به‌ دست‌ گشتن‌ قلعۀ علاء و كشته‌ شدن‌ چند تن‌ از فرماندهان‌ نظامی و شمار بزرگی افراد نظامی و ایلی، سرانجام‌ شورشیان‌ بهمئی شكست‌ می‌خورند و قوای‌ نظامی قلعه‌های‌ علاء و مُمبی را تصرف‌ می‌كنند و خداكرم‌ و همراهانش‌ به‌ كوهستان‌ می‌گریزند. پس‌ از چندی‌، نخست‌ همراهان‌ خداكرم‌ و در پی آنها خود او با گرفتن‌ امان‌ نامه‌ تسلیم‌ می‌شوند. خداكرم‌ را در بهمن‌ ۱۳۱۶ می‌كشند و جسدش‌ را به‌ قلعۀ علاء می‌آورند و تحویل‌ مردم‌ می‌دهند. در همان‌ قلعه‌ شماری‌ از اسیران‌ شورشی را تیرباران‌ می‌كنندو جمعی را هم‌ به‌ زندان‌ اهواز می‌فرستند. پس‌ از آن‌، حكومت‌ وقت‌ افراد طایفۀ علاءالدینی قلعۀ علاء را در میان‌ خوانین‌ بهمئی محمدی‌ سردسیری‌ و گرمسیری‌ و برخی خوانین‌ دیگر علاءالدینی توزیع‌ می‌كند (برای‌ آگاهی بیشتر، نک‌ : غفاری‌، شناسنامه‌ ... ، ۱۲۹-۱۳۵؛ تقوی‌ مقدم‌، ۳۷۸-۳۹۲؛ باور، ۷۵-۷۶؛ مجیدی‌، ۴۰۵-۴۱۱).

 

مآخذ

افشار نادری‌، نادر، مونوگرافی ایل‌ بهمئی، تهران‌، ۱۳۴۷ش‌؛ باور، محمود، كهگیلویه‌ و ایلات‌ آن‌، گچساران‌، ۱۳۲۴ش‌؛ بلوكباشی، علی، «ایل‌ بهمئی»، هنر و مردم‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌، شم‌ ۳۶؛ تقوی‌ مقدم‌، مصطفی، تاریخ‌ سیاسی كهگیلویه‌، تهران‌، ۱۳۷۷ش‌؛ جمعیت‌ و شناسنامۀ ایلات‌ كهگیلویه‌، مؤسسۀ مطالعات‌ و تحقیقات‌ اجتماعی دانشگاه‌ تهران‌، ۱۳۴۷ش‌؛ سرشماری‌ اجتماعی ـ اقتصادی‌ عشایر كوچنده‌ (۱۳۶۶ش‌)، نتایج‌ تفصیلی، ایل‌ بهمئی، مركز آمار ایران‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌؛ همان‌، (۱۳۷۷ش‌)، ۱۳۷۸ش‌؛ صفی‌نژاد، جواد، اطلس‌ ایلات‌ كهگیلویه‌، تهران‌، ۱۳۴۷ش‌؛ همو، عشایر مركزی‌ ایران‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌؛ ضرابی، منوچهر، «طوایف‌ كهگیلویه»، فرهنگ‌ ایران‌ زمین‌، تهران‌، ۱۳۴۵ ش‌، ج‌ ۹؛ غفاری‌، یعقوب‌، تاریخ‌ اجتماعی كهگیلویه‌ و بویراحمد، تهران‌، ۱۳۷۸ ش‌؛ همو، شناسنامۀ ایلات‌ و عشایر استان‌ كهگیلویه‌ و بویراحمد، تهران‌، ۱۳۷۴ ش‌؛ فسایی، حسن‌، فارس‌نامۀ ناصری‌، به‌ كوشش‌ منصور رستگار فسایی، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌؛ كسروی‌، احمد، تاریخ‌ پانصدسالۀ خوزستان‌، تهران‌، ۱۳۵۶ ش‌؛ كیهان‌، مسعود، جغرافیای‌ مفصل‌ ایران‌، تهران‌، ۱۳۱۱ش‌؛ گرمرودی‌، فتاح‌، سفرنامۀ ممسنی، تهران‌، ۱۳۷۰ ش‌؛ لمعه‌، منوچهر، فرهنگ‌ عامیانۀ عشایر بویراحمدی‌ و كهگیلویه‌، تهران‌، ۱۳۴۹ ش‌؛ مجیدی‌، نورمحمد، تاریخ‌ و جغرافیای‌ كوه‌ گیلویه‌ و بویراحمد، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌؛ نجم‌الملك‌، عبدالغفار، سفرنامۀ خوزستان‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیر سیاقی، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛ تحقیقات‌ میدانی مؤلف‌.

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 149
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست