بوكان، شهرستان و شهری در جنوب آذربایجان غربی. بوكان را واژهای كردی و مركب از «بوك» (عروس) و «ان» (نشانۀ جمع یا نسبت) دانستهاند (نک : افخمی، 1 /18-19؛ توكلی، 1 /216؛ برهان... ، نیز لغت نامه... ، ذیل بیوگ، بیوگان و بیوگانی). شهرستان بوكان: این شهرستان با 451‘2 كمـ2 وسعت، از شهرستانهای 14گانۀ آذربایجانغربی است كه از شمال به میاندوآب، از خاور به شاهین دژ، از جنوب به سقز (كردستان) و از باختر به مهاباد محدود است ( نشریه ... ، 5؛ سرشماری، نتایج، نقشه؛ آمارنامه... ، 34). سیمینه رود (تاتائو یا تغتو) و رود بوكان در این شهرستان جاری است (بدیعی، 1 /165؛ دایرةالمعارف...، 1 /467؛ جعفری، رودها...، 286؛ هویدا، 157- 158). در 1350ش، در 36 كیلومتری جنوب خاوری بوكان بربستر زرینه رود (جغتو) سدی احداث گردید كه به نام زرینه رود /بوكان (شهید كاظمی) نام گذاری شده است (نجفی، 492-493؛ جعفری، همان، 250-251؛ سرشماری، شناسنامه، 22). بلندترین قلۀ ارتفاعات بوكان موسوم به ترغه 670‘2متر است. از دیگر قلل آن میتوان به كَلْ تَگه، بناكیله، تولَكه، چرش، بَردِ زرد (برده زرد) و ناله شكینه اشاره كرد (افخمی، 1 /70، 182؛ جعفری، كوهها...، 99، 114، 168، 190، 436). در 1368ش، برابر تصویب نامۀ هیئت دولت، بوكان از بخش به شهرستان تبدیل شد ( مجموعه قوانین ...، 67، 768). جمعیت این شهرستان در 1375ش، بالغ بر 541‘175نفر گزارش شده است ( سرشماری ،نتایج، سیونه). شماری از ایلهای دِهبُكری، منگور و فیض الله بیگی در این شهرستان زندگی میكنند (افشار، 2 /705، 717؛ فرهنگ ...، 4 /98). مردم بوكان به زبان كردی با گویش كرمانجی جنوبی (سورانی) سخن میگویند (میرنیا، 16؛ كلباسی، 249-250). شهرستان بوكان دارای دو بخش به نام سیمینه و مركزی، 7 دهستان و 183 آبادی مسكونی است ( آمارنامه، 22، 24؛ نشریه، همانجا). غلات این شهرستان به ویژه گندم بوكان از شهرت و مرغوبیت ویژهای برخوردار است (افشار، 2 /874، 877). از معادن بوكان خاك نسوز را میتوان نام برد (همو، 2 /898؛ جغرافیا ...، 1 /281). شهر بوكان: این شهر در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار، روستایی كوچك با حدود 60نفر سكنه از املاك عزیز خان مكری به شمار میرفت (افخمی، 1 /6). در 1316ش، بنا بر قانون تقسیمات كشوری مركز بخشی به نام بوكان، تابع شهرستان مهاباد شد ( دانشنامه...،4 /602) و به تدریج جمعیت آن رو به افزایش نهاد تا در 1368ش، به عنوان مركز شهرستانی به همین نام شناخته شد ( مجموعه قوانین، همانجا). جمعیت این شهر در 1375ش، 188‘118 نفر گزارش شده است ( سرشماری، نتایج، چهل). بوكان با هوایی معتدل در ارتفاع 350‘1متری از سطح دریا، در 56كیلومتری جنوب خاوری مهاباد و 35 كیلومتری سقز واقع شده، و حد فاصل دو استان آذربایجان غربی و كردستان است (پاپلی، 111؛ افخمی، 1 /5؛ دایرةالمعارف، همانجا؛ جغرافیا، 1 /267). در این شهر چشمهای وجود دارد كه به حوض بوكان معروف است و آب آن به مصرف آشامیدن میرسد (افخمی، 1 /176- 178؛ بدیعی، 1 /201، 3 /533؛ زنده دل، 2 /54، 146). در گذشته باغهای بزرگ و سر سبز، بوكان را چون نگینی در میان گرفته بود، و شاید یكی از علل نامگذاری شهر به بوكان (عروسان) وجود همین باغها بوده باشد (نك : افخمی، 1 /6، 19). پیشینۀ تاریخی: تا پیش از دورۀ قاجاریه نامی از بوكان در منابع تاریخی و جغرافیایی دیده نمیشود، اما نتایج حاصله از كاوشهای باستان شناسان، تاریخ این منطقه را به هزارۀ نخست قم میرساند (نک : افخمی، 1 /15-17). آثار یافت شده از دژ قهلایچی (قلایچی، قلعه چی) واقع در 7كیلومتری بوكان كه قدمت آن به 800‘2 سال پیش میرسد، نشان دهندۀ آبادانی این ناحیه و وجود تمدنی مهم در آن است و چنین مینماید كه اینجا مركز دولت مانّا بوده است و حتى برخی گمان بردهاند آنچه مورخان یونانی و از جمله هرودت در وصف اكباتان گفتهاند، ممكن است با قلایچی بوكان تطبیق كند (پدرام، 24، 30، 32). در ضمن كاوشهای سالهای 1364 و 1369ش در روستای قلایچی، كتیبهای به خط و زبان آرامی كهن به دست آمده است كه تاریخ آن را، 716قم تخمین زدهاند. مضمون كتیبه، به رسمیت شناختن فرمانروایی تختگاه مانا به وسیلۀ «خدای معبدشاهی» و ادامۀ حكمرانی آنان در آن سرزمین اشاره دارد (بشاش، 25-39). قراین نشان میدهد كه سرزمین مانا بر جنوب دریاچۀ اورمیه تا حدود سنندج و بیجار كنونی اطلاق میشد كه همه آباد و مسكون بود و بوكان نیز در همین منطقه قرار داشت (پدرام، 26، 30؛ نیاكان، 166). این سرزمین به سبب موقعیت حساس سپاهگردانی خود كه میان دولتهای آشور، اورارتو و ماد قرار داشت، در كشمكشهای این دولتها دست به دست میگشت (همانجا). یافتههای باستانشناسان مؤید این نظر است كه سرزمین بوكان در دورههای بعدی نیز موقعیت سپاهگردانی خود را همچنان حفظ كرد و در دورههای اشكانیان و ساسانیان، از این منطقه به عنوان پادگان نظامی بهرهبرداری میشده است (افخمی، 1 /15). از تاریخ این منطقه در دورۀ فتوحات اسلامی آگاهیهای روشنی در دست نیست؛ اما با توجه به نزدیكی بوكان به شیز (تخت سلیمان امروزی)، و فتح شیز در 22ق /643م، این منطقه نیز همچون دیگر نواحی آذربایجان، میبایستی در همان تاریخ به دست مسلمانها گشوده شده باشد (نک : بلاذری، 455-457؛ طبری، 4 /153-155؛ ابن اثیر، 3 /27). از رویدادهای تاریخی این بخش از ایران در دورۀ اسلامی كمتر آگاهی داریم و از منابع تاریخی نیز در اینباره اطلاعات مهمی به دست نمیآید، اما نامهای مغولی كه بر نقاط جغرافیایی و طوایف منطقه اطلاق میشده، و همچنان در گویش كردی مكری باقی مانده است، نشانۀ چیرگی مغولان و مبین حضور دراز مدت آنان بر این نواحی از جمله بوكان است (مینورسكی، .(58-75 در اواخر سدۀ 9ق سردودمان حاكمان محلی، یعنی خاندان مكری به نام سیفالدین كه نسب او به حاكمان بابان (ه م) میرسید، مناطق آختاچی و ایل تیمور، از دهستانهای امروزی بوكان را جزو سرزمینهای تابع خود درآورد. شاه اسماعیل صفوی (حك 907-930ق /1501-1524م) چندین بار كوشید تا آنان را سركوب كند، اما موفق نشد و سرانجام صارم، پسر سیفالدین به اطاعت سلطان سلیم عثمانی (حك 918-926ق /1512-1520م) درآمد تا از تحكم شاهان صفوی رهایی یابد (بدلیسی، 372-374؛ مردوخ، 3(2) /371-372؛ نیكیتین، 355؛ نشریه، 5). از استقرار مكریان در نواحی تابع بوكان امروزی میتوان حدس زد كه این محل دست كم از اواخر سدۀ 9ق آباد و مسكون بوده است. به سبب كوچنشینی طوایف كرد مكری، هیچ گاه مراكز مسكونی بزرگ در این بخش از كردستان به وجود نیامد (مرگان، 46). بوكان در دورۀ قاجاریه دهی كوچك متشكل از خانههای كوچك گلین در پیرامون چشمهای بیش نبوده است (افخمی، 1 /19) و اهمیت آن به واسطۀ ارتباط این شهر با خاندان سردار عزیزخان مكری (1207-1287ق /1793-1870م) بوده است. پس از درگذشت سردار عزیزخان، پسرش سیفالدین (1278- 1308ق / 1861-1891م) كه در آن زمان كودكی بیش نبود، بر مسند پدر نشست و مادرش كه نیابت او را برعهده داشت، از خردسالی وی به نفع خود استفاده كرد و هنگامی كه سیف الدین به سن بلوغ رسید، از 800 پارچه آبادی قلمرو پدرش، تنها بوكان برای او باقی مانده بود. از این زمان بوكان به عنوان مركز قلمرو مكریان نقش و اهمیت سیاسی و فرهنگی بیشتری یافت (مرگان، 43؛ ایرانیكا ).
Iranica; Minorsky, V., « Mongol Place - Names in Mukri Kurdistan», Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London , 1957, vol. XIX كریم شریعت