responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 858

بدر معتضدی


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بَدرِ مُعتَضِدی، ابوالنجم‌ بن خیر (ﻣﻘ 6 رمضان 289ق/ 14 اوت 902م)، از امرا و نزدیکان بلندپایۀ معتضد خلیفۀ عباسی. پدرش خیر از موالی متوکل عباسی بود. بدر نخست به خدمت یکی از غلامان موفق عباسی درآمد و سپس به دستگاه معتضد پیوست (مسعودی، 4/ 277- 288) و در آنجا به سرعت ترقی کرد و چنان به معتضد وابسته گردید که وی را بدر معتضدی خواندند. مقارن فعالیت سیاسی و نظامی بدر معتضدی، یکی از امرای وابسته به طولونیان مصر به نام بدر و معروف به حمامی (ﻧﻜ : ﻫ‌ د، بدر حمامی) به عراق آمد و مصدر مشاغل مهم نظامی شد. برخی از مورخان، زندگی این دو را با یکدیگر خلط کرده، و بعضی کارهای هر یک را به دیگری نسبت داده‌اند. به هر حال، چون معتمد عباسی در رجب 279 درگذشت و معتضد خلافت یافت، بی‌درنگ ریاست شرطۀ بغداد را به پدر داد (طبری، 10/ 30؛ قس: ابن‌اثیر، 7/ 443-444، که این ریاست را مربوط به پایان دورۀ موفق و آغاز عصر معتمد دانسته است).
از گزارشهای نویسندگان و شواهد مختلف پیداست که بدر از همان اوایل خلافت معتضد، فرماندهی کل سپاه را نیز در دست گرفت و نامش بر عَلَمها و سپرها نقش گردید (طبری، 10/ 89؛ صابی، هلال، تحفة...، 25، 209؛ خضری، 337). قاسم فرزند عبیدالله بن سلیمان وزیر، کاتب بدر در مقام سپهسالاری بود و در میان سپاهیان به نیابت از او حاضر می‌شد (ابن‌ابار، 175-176). بدر علاوه بر سپهسالاری، در برخی از امور کشوری نیز دخالت مستقیم داشت؛ چنانکه به گبزارش طبری، یک بار در ربیع‌الآخر 287، به رسیدگی امور خراج و ضیاع و مَعاون پرداخت (10/ 75). همچنین آورده‌اند که به دستور خلیفه، بدر دیوان مظالم خاصه، و عبیدالله بن سلیمان وزیر در دیوان مظالم عامه می‌نشست (صابی، هلال، همان، 27).
ابن‌عساکر در زیل احوال بدر حمامی آورده است که وی در 283ق برای بازداشت عمربن عبدالعزیز بن ابی‌دلف از اصفهان، مأمور آن دیار شد (ﻧﻜ : ابن منظور، 5/ 172)، اما این حادثه مربوط به بدر معتضدی است، نه بدر حمامی. چه بدر حمامی در این تاریخ به تصریح مورخان، به‌ویژه مورخان شامی- مصری در دمشق بود (ابن تغری بردی، 3/ 101؛ مقریزی، 2/ 403؛ ابن‌اثیر، 7/ 488)، وانگهی ابن‌اثیر همانند این واقعه را به تفصیل بیشتر به بدر معتضدی نسبت داده، و آورده است که بدر مأمور بازداشت بکر بن عبدالعزیز شد و او نیز ﻋﭔﺴﻰ نوشهری، والی اصفهان را بر این کار گمارد (7/ 479-482). البته ابن‌عساکر در همین گزارش، روایت جحظه دربارۀ بدر معتضدی را نیز به بدر حمامی نسبت داده، درحالی‌که این بدر هرگز سپهسالار معتضد نبوده است (ﻧﻜ : ابن‌منظور، همانجا)، اما بقیۀ گزارش او به درستی مربوط به بدر حمامی است (نیز ﻧﻜ : ابونعیم، 239).
به‌هرحال، بدر معتضدی در288ق ولایت فارس یافت و بدانجا رفت و طاهر بن محمد صفاری را راند (طبری، 10/ 84؛ ابن‌اثیر، 7/ 509). و مأموریتهای سیاسی و نظامی دیگری نیز همراه با عبیدالله بن سلیمان وزیر و پسر او قاسم برعهده گرفت (صابی، هلال، همان، 284، 278). باید گفت: بدر رابطۀ خوبی با وزیر داشت و بنابر یک گزارش، پایمردیها کرد تا خلیفه را از عزل و بازداشت او منصرف گرداند (این‌ابار، 176-177، 179). پس از مرگ عبیدالله بن سلیمان، خلیفه قصد کرد اموال او را مصادره کند و فرزندانش را براند. قاسم بن عبیدالله، بدر را به وساطت برانگیخت و بدر نیز چنان کرد که معتضد نه تنها از آن قصد بازگشت، بلکه قاسم را وزارت هم داد (همو، 184؛ ابن‌کثیر، 11/ 91؛ هندوشاه، 195-196).
با اینهمه، در اواخر حیات معتضد، قاسم به دشمنی با بدر برخاست و سرانجام نیز خلیفۀ بعدی، مکتفی را به قتل او واداشت. گفته‌اند که معتضد دشمنی قاسم با بدر را دریافته، و قتل او را پیش‌بینی کرده بود (ﻧﻜ : ابن عمرانی، 116). سبب دشمنی آن بود که قاسم بن عبیدالله می‌خواست خلافت را از فرزندان معتضد بیرون کند، اما وی به سختی مخالفت کرد. چون مکتفی به خلافت نشست، قاسم از بیم آنکه بدر نزد خلیفه از قصد او گفت‌وگو کند، به حیله و نیرنگ برخاست و مکتفی را برد او برانگیخت تا یاران بدر را تطمیع کرد و پراکند و خود او را که در فارس بود، به عراق خواند. بدر به واسط آمد و پس از آنکه قاضی محمد ابن یوسف او را به دروغ فریفت و امان داد و عهد و وثیقه نوشت، رهسپار بغداد شد؛ اما در میان راه سر از تنش جدا کردند (ابن‌ابار، همانجا؛ مسعودی، 4/ 275-276؛ ذهبی، 1/ 416؛ گردیزی، 188-189؛ ابن‌اثیر، 7/ 517-518؛ ابن‌عماد، 2/ 201؛ خضری، همانجا؛ قس: تاریخ سیستان، 262). بعداً خانوادۀ بدر پیکر او را به مکه منتقل، و در آنجا دفن کردند (ابن‌کثیر، 11/ 95). بعضی از شعرا، وزیر و قاضی حیله‌گر را هجوها گفتند و سرزنشها کردند (مثلاً: ﻧﻜ : مسعودی، 4/ 276-277).
بدر معتضدی که مانند سلاطین، طوق بر گردن، و تاج مرصع بر سر می‌نهاد (صابی، هلال، رسوم...، 94)، نزد معتضد پایگاهی سخت بلند داشت و از معدود کسانی به شمار می‌رفت که خلیفه آنان را به کنیه می‌خواند (تنوخی، 8/ 114؛ صابی، محمد، 206-207؛ نیز برای روایات جحظه و انطاکی دربارۀ او، ﻧﻜ : ابن‌منظور، 5/ 172-173؛ ابن‌عماد، 2/ 199). هرکس حاجتی از خلیفه می‌خواست، به بدر متوسل می‌شد. شاعران او را در کنار خلیفه می‌ستودند (مسعودی، 4/ 277-278)و او خود نیز از ظرفا و ادبا و جوانمردان روزگار به شمار می‌رفت (ابن عماد، همانجا).
در بغداد محله و خانه و ردوازه‌ای موسوم به بدریه، منسوببه اوست. گفته‌اند: وی دو رواق بر قصر منصور در بغداد افزود که آن نیز به بدریه موسوم گشت (ابن کثیر، 11/ 68؛ صفدی، 10/ 94؛ ابن کازرونی، 179). اما از بعضی شواهد برمی‌آید که وی در کنار خانۀ خلیفه، خانۀ دیگری ساخته بود. به هر حال، این خانه مدتی بعد ویران شد و سرانجام مستظهر آن را فروخت (ابن‌اثیر، 10/ 514).

مآخذ

ابن بار، محمد، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح اشتر، دمشق، 1380ق/ 1961م؛
ابن اثیر، الکامل؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، 1399ق/ 1979م؛
ابن عمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1363ش؛
ابن کازرونی، علی، مختصر التاریخ، به کوشش مصطفی جواد و سالم آلوسی، بغداد، 1390ق/ 1970م؛
ابن‌کثیر، البدایة؛
ابن‌منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق ابن‌عساکر، به کوشش مأمون صاغرجی، دمشق، 1984م؛
ابونعیم اصفهانی، احمد، ذکر اخبار اصبهان، لدین، به کوشش ددرینگ، 1931م؛
تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛
تنوخی، محسن، نشوارالمحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1391ق/ 1971م؛
خضری، محمد، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیة، قاهره، 1959م؛
ذهبی، محمد، العبر، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق/ 1985م؛
صابی، هلال، تحفة الامراء فی تاریخ الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، بیروت، 1958م، همو، رسوم دارالخلافة، به کوشش میخاییل عواد، بغداد، 1383ش/ 1964م؛
صابی، محمد، الهفوات النادرة، به کوشش صالح اشتر، دمشق، 1387ق/ 1967م؛
صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژالکین سویله و علی عماره، ویسبادن، 1402ق/ 1982م؛
طبری، تاریخ؛
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛
مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت دارالفکر؛
مقریزی، احمد، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1411ق/ 1991م؛
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1357ش.

صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 858
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست