responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 770

احمد رای بریلوی، سید


نویسنده (ها) :
محمد آصف فکرت
آخرین بروز رسانی :
پنج شنبه 21 فروردین 1399
تاریخچه مقاله

اَحْمَدْ رایْ بَریلْوی، سَیِّد (6 صفر 1201-24 ذیقعدۀ 1246ق/ 28 نوامبر 1786-7 مۀ 1831م)، جنگجوی مسلمان هندی و بنیان‌گذار طریقت محمدیه (فرقۀ وهابیان هند).
وی فرزند محمد عرفان و از سادات حسنی بود (رضوی، شاه عبدالعزیز، 474). قطب‌الدین محمد (د 627ق) یکی از نیاکان او در حدود سال 607ق از غزنه به هند رفت. سیداحمد در شهر رای بریلی از توابع الله‌آباد هند زاده شد (شکارپوری، 878). در کودکی به کسب علم رغبتی نداشت، اما به ورزش و پرورش بدنی علاقۀ بسیار نشان می‌داد (اکرام، 15؛ رضوی، همان، 474-475). پس از تحصیلات ابتدایی به لکهنو و از آنجا به دهلی رفت و به خدمت شاه عبدالعزیز دهلوی شیخ فرقۀ نقشبندیه رسید و مرید او شد. وی سیداحمد را در مسجد اکبرآبادی نزد برادر عبدالقادر دهلوی جا داد و او را به تربیت سید سفارش کرد (حسنی، 7/ 29).
سیداحمد در 1223ق به رای بریلی بازگشت و همسر اختیار کرد و سپس بار دیگر به دهلی رفت، اما چون مشتاق جنگ بود، آن شهر را ترک گفت و در 1227ق به سپاه نواب امیرخان پَندَری که در آن هنگام دژ دهامْکولا، در میانِ بونْدی و کارولی را در محاصره داشت. پیوست و مهارتهای نظامی و شیوۀ زندگی سپاهیگری را فرا گرفت. امیرخان در 1817م با نیروهای بریتانیا پیمان صلح بست، سیداحمد به همین سبب سپاه او را ترک کرد و بار دیگر به دهلی نزد شاه عبدالعزیز رفت و در حجرۀ بازمانده از برادر وی، عبدالقادر، اقامت گزید (رضوی، همان، 477). سیداحمد از آن پس پیروی از «سنّت محض» و «طریقت سلف» را پیش گرفت و گروهی از مشایخ از آن میان عبدالحی بن هبةالله برهانوی، اسماعیل بن عبدالغنی دهلوی و بسیاری از اطرافیان شاه عبدالعزیز پیرامون او گرد آمدند و با او بیعت کردند (حسنی، 7/ 30). او نهضت نقشبندی رای‌بریلوی یا محمدیه را به راه انداخت که نمایانگر اعتراض مذهبی و اجتماعی بر ضد انحطاط قدرت سیاسی تسنن بود (کول، 239). سپس او و گروهی از یارانش به سفرهایی در شهرهای گوناگون هند دست زدند (حسنی، همانجا) و با ایراد سخنرانیها مردم را از زیارت و افروختن شمع و چراغ در مزارات باز می‌داشتند و پیروان خویش را به برهم‌زدن و سوزاندن مراسم تعزیۀ شیعیان برمی‌انگیختند، اما مقامات دولتی در چند شهر از بیم بروز آشوب، سید و یارانش را بیرون راندند (رضوی، «تاریخ...»، II/ 306). در جریان این مسافرتها، گروههای بی‌شماری به هواداری آنان برخاستند و این امر او را برآن داشت، تا نوعی حکومت بنیاد نهد و حتی نمایندگانی برای گرفتن عشر و زکات و نیز خلیفه‌هایی برای خود تعیین کند (تیتوس، 180).
در 1237ق سیداحمد و همراهانش آهنگ سفر حج کردند و در حجاز نیز گروهی طریقت او را پذیرفتند (اکرام، 22-23؛ رضوی، شاه عبدالعزیز، 484). برخی برآنند که سید در این سفر زیر نفوذ وهابیان حجاز درآمد (مثلاً سینگ، 78). سیداحمد و همراهان در رمضان 1239 به رای‌بریلی بازگشتند (رضوی، همانجا) و آمادۀ جهاد شدند. آنان کار جهاد را از مقابله با سیکها آغاز کردند و در 27 جمادی‌الآخر 1241 از راه سند و کویته به قندهار و از آنجا به کابل رفتند (همان، 486)، اما او در این سفرها نتوانست حمایت مردم را به دست آورد و حتی مردم سند او را وهابی و جاسوس انگلیس خواندند. سرانجام سیداحمد پس از انکه از جلب پشتیبانی اهالی شکارپور، قندهار و کابل طرفی نیست، آهنگ پیشاور کرد (شکارپوری، 244-248). در آنجا بسیاری از جنگجویان قبایل، به‌ویژه قبیلۀ یوسفزائی، پشتیبانی خویش را از سید در برابر سیکها اعلام کردند (همو، 248-249؛ رضوی، همان، 487). در 21 جمادی‌الاول 1242 او و پیروانش بر سیکها تاختند و آنان را در ناحیۀ اکوره به سختی شکست دادند. سیداحمد از این پس خود را امام و امیرالمؤمنین خواند (همانجا؛ اکرام، 25؛ شکارپوری، 251)، اما سرداران افغانی که در آن هنگام بر سرزمینهای پیشاور تا هرات حکومت داشتند، از این کار سید سخت به وحشت افتادند و چون او را رقیب خویش دیدند، از پشتیبانی او دست کشیدند و تنهایش گذاشتند تا به دست سیکها نابود شود (همانجا، حاشیه). از سوی دیگر مداخلۀ سیداحمد در سنن و رسوم قبایل افغان خشم آنان را برانگیخت (رضوی، همان، 495-496). حتی جنگجویان قبایل و سرداران درّانی که در نبرد با سیکها در کنارش بودند، رودرروی او ایستادند، چنانکه سرانجام در جست‌وجوی پناهگاهی چون خواست به کشمیر برود، در ناحیۀ بالاکوت با جمعی از یارانش به دست سیکها کشته شد (اکرام، 30-33؛ شکارپوری، 878، تعلیقات؛ قریشی، 148-152؛ رضوی، همان، 495-497). پس از قتل او سیکها شادیها کردند (کامران‌مقدم، 43).
برخی از پیروان سید، مدعی مهدویت اویند و زنده و غایبش می‌پندارند (اکرام، 33). برخی برآنند که نهضت سیداحمد به یک مبارزۀ منظم و 100 ساله در هند انجامید که سرانجام در 1947م به استقلال هند منجر شد (بهتی، 1/ 7؛ نیز نک‌ : روآ، 90-91).
سیداحمد عقیده داشت که مسلمانان باید بدعتها و عناصری را که از آمیزش با هندوان در اعتقادات دینی آنان راه یافته است، ترک گویند و به احکام کتاب و سنت عمل کنند و از طریق جهاد به سلطۀ بریتانیا بر هند پایان بخشند (بهتی، 1/ 5-7؛ EI2؛ قس: شکارپوری، 244-245، که سیداحمد را جاسوس بریتانیا دانسته است). با اینهمه، بسیاری او را وهابی خوانده‌اند (همو، 244؛ هانتر، 52؛ سینگ، 77؛ می، 21)، هرچند عبدالحی حسنی (7/ 32) بر آن است که دشمنان سید، چنین نسبتی به او داده‌اند. اما اندیشه‌ها و رفتار سیداحمد و پیروانش با نظریات و اعمال وهابیان همانندیهای
بسیار دارد؛ همانگونه که در سدۀ 13ق اماکن مقدسۀ حجاز و عراق مورد هجوم وهابیان قرار گرفت، سیداحمد و پیروانش هم در هند بارها بر جایگاههای تعزیۀ سیدالشهدا(ع) تاخته، آنها را سوزاندند، یا از میان بردند (رضوی، «تاریخ»، II/ 305).
سیداحمد مخالف تفضیل حضرت علی(ع) و بزرگداشت امام حسین(ع) بود (کول، 236). حتی بر پایۀ برخی گزارشها (نک‌ : رضوی، شاه عبدالعزیز، 485)، پیروان سیداحمد مبارزه با شیعیان را بر جهاد با سیکها مقدم می‌شمردند. پیروان او معتقد بودند که متشبهین به صوفیه بدعتهایی چون انتشار سخنان مخالف شرع و مجادلۀ بیجا در مسألۀ تقدیر را در دین وارد کرده‌اند. به عقیدۀ آنان، صوفیه خود نیز عامل ورود بدعتهایی در اسلام شده‌اند؛ مانند مبالغه و افراط در تعظیم مرشد، سجده بر قبور و طلب حاجت از آنها و نذر و نیاز به اولیا (اکرام، 18-20). تفصیل این عقاید را در صراط مستقیم ــ مجموعه‌ای از خطابه‌ها و تعلیمات سیداحمد ــ که به وسیلۀ دو تن از یاران او، مولوی محمداسماعیل و مولوی عبدالحی گرد آمده و بارها به چاپ رسیده (ازجمله در میرتهه، 1285ق)، می‌توان یافت. افزون بر این دو تن، کرامت علی جونپوری، اولاد حسن قنوجی، ولایت علی عظیم‌آبادی و محمدعلی رامپوری از یاران و همفکران مشهور سیداحمد بوده‌اند (بهتی، 1/ 6-7).
هواداران سید در سیر و احوال او کتابهای متعددی نوشته‌اند، از آن جمله‌اند: منظورةالسعداء، تألیف جعفرعلی بستوی؛ مخزن احمدی، از شیخ محمدعلی طوکی؛ سوانح احمدی، از شیخ محمد تهانیسری؛ الملهمات الاحمدیة، از الهی بخش کاندهلوی؛ وقایع احمدی، از شیخ محمدعلی صدرپوری (حسنی، همانجا).

مآخذ

اکرام، محمد، موج کوثر، لاهور، 1986م؛
بهتی، محمداسحاق، فقهای پاک و هند، لاهور، ادارۀ ثقافت اسلامیه؛
حسنی، عبدالحی، نزهةالخواطر، به کوشش شرف‌الدین احمد، حیدرآباد دکن، 1399ق/ 1979م؛
روآ، اولیویه، افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، مشهد، 1369ش؛
شکارپوری، عطامحمد، تاریخ تازۀ نوای معارک، به کوشش عبدالحی حبیبی، کراچی، 1959م؛
کامران مقدم، شهین‌دخت، نگاهی به پاکستان، تهران، 1358ش؛
نیز:

Cole, J. R. I., Roots of North Indian Shīʿism in Iran and Iraq, Berkely, 1988;
EI2;
Hunter, W. W., The Indian Musalmans, Varanasi, 1969;
May, L., The Evolution of Indo-Muslim Thought ofter 1857, Lahore, 1970;
Qureshi, I. H., Ulema in Politics, Karachi, 1974;
Rizvi, A. A., ShāhʾAbd al-ʾAziz, Canberra, 1982;
id, A Socio-Intellectual History of the Ismāʾ Asharīʾī Shīʾīs in India, Canberra, 1986;
Singh, A., Socio-Cultural Impact of Islam on India, Chandigarh, 1976;
Titus, M. T., Indian Islam, New Delhi, 1979.

محمدآصف فکرت

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 770
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست