responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 383

امیر چقماق


نویسنده (ها) :
سید علی آل داوود
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَمیرْ چَقْماق، جلال‌الدین شامی، مشهور به امیرچقماق (د ح 840 ق/ 1436 م)، از امیران دورۀ تیموری و فرمانروای نامدار یزد. وی اصلاً از عربهای شام و ازجمله امیران و سرداران مشهور الناصر ناصرالدین فرج، سلطان مملوك مصر و شام بود. پس از نبردی كه میان امیر تیمور و الناصر فرج روی داد و به شكست سلطان مملوك انجامید، امیر چقماق همراه با كسان و اموال خود از وی جدا شد و به شاهرخ فرزند تیمور پیوست. به روایت دیگر الناصر فرج به تیمور پیام فرستاد كه آمادۀ تسلیم است، اما شب هنگام روی به گریز نهاد، ولی امیر چقماق از همراهی با او سر باز زد و به تیموریان پناه جست (شرف‌الدین، 783-784؛ میرخواند، 6/ 372). شرف‌الدین علی یزدی از واقعۀ دیگری یاد كرده حاكی از آنکه امیر چقماق در زمرۀ لشكر تیمور با دشمنان می‌جنگیده است (ص 838). دستۀ دیگری از محققان بر این نظرند كه امیر چقماق از شام غازان [= شنب غازان]، محلی در تبریز برخاسته است (افشار، یادگارهای ... ، 2/ 161)، اما این انتساب با توجه به وقایعی كه شرح آن گذشت، درست نمی‌نماید.
از پدر و نیاكان امیر چقماق اطلاعی در دست نیست، جز آنکه در وقف‌نامۀ موقوفات او از پدرش با عنوان «امیراعظم» یاد شده است (نک‌ : دانش‌پژوه، 108- 109). از احوال و كارهای خود او هم پیش از استقرار در یزد اطلاعات مبسوطی، مگر پاره‌ای جزئیات، در مآخذ نیامده است. براساس این اخبار او پس از آنکه به خدمت تیموریان پیوست، در چند جنگ تیمور را همراهی كرد و به هنگام وفات تیمور، فرزندش امیرمحمد برای استقبال از شاهزاده محمدسلطان به قم آمد (كاتب، 245). در 817 ق/ 1414 م به همراه بایزید برلاس از سوی شاهرخ مأموریت ابرقو یافت (فصیح، 3/ 218). چند سال بعد، یعنی در 823 ق/ 1420 م امیر چقماق با لشكریانی كه از یزد گرد آورده بود، در حوالی ری نزدیك ورامین به اردوی شاهرخ پیوست (حافظ ابرو، 2/ 720؛ كاتب، 243). سال بعد كه شاهرخ در سلطانیه اردو زده بود، به امیر چقماق و همراهانش اجازۀ بازگشت به یزد داد (فصیح، 3/ 249)، اما دستۀ دیگری از مورخان وقوع این حادثه و پیوستن امیر و لشكرش به شاهرخ را از جمله وقایع سال 832ق دانسته، و ضبط كرده‌اند (میرخواند، 6/ 651؛ خواندمیر، حبیب السیر، 3/ 618؛ قس: روملو، 113، كه آن را جزو حوادث سال 822ق ضبط كرده است).
از قراین برمی‌آید كه شاهرخ در نخستین سالهای پادشاهی خود، امیر چقماق را به حكمرانی یزد فرستاده است (مستوفی، 3/ 740-741؛ كاتب، 246). گرچه به طور دقیق نمی‌توان سالهای اول حكومت او بر یزد را تعیین كرد، اما می‌دانیم كه او دو بار حكومت یزد یافت. چنین می‌نماید كه بار اول از حوالی 823 ق بدین منصب گمارده شد و در 825 ق هم در آن منصب بود؛ چنانکه جعفری مورخ و نویسندۀ تاریخ یزد اتمام بنای كاروانسرایی را در 825 ق به دست وی ذكر كرده است (ص 64).
از حوادث دیگر این دوره حضور امیر چقماق در نبرد میان شاهرخ و تركمانان در 823ق بود. او در این جنگ در میمنۀ سپاه تیموری قرار داشت (روملو، 127). در 831ق نیز عده‌ای از سرداران شاهرخ از جمله امیرچقماق به فرمان او به نبرد با جهانشاه قراقویونلو پرداختند (همو، 194-195). او در 833ق با اتمام غائله به همراه شاهرخ از ارس گذشت و سپس به سلطانیه باز آمد و از آنجا رهسپار یزد شد (میرخواند، 6/ 699-700؛ خواندمیر، همان، 3/ 620). در غیاب امیر چقماق، امیر یوسف حاجی حبیبی كه به جای او در یزد فرمان می‌راند، مدرسۀ بزرگی در محلۀ دهوك سفلى بنا كرد (مستوفی، 3/ 658- 659). از مفاد اطلاعاتی كه احمد كاتب در تاریخ جدید یزد آورده، برمی‌آید كه در فاصلۀ دو دوره حكومت امیر چقماق بر یزد، چندی فرمانروایی آن شهر را امیر حمزه نامی برعهده داشت؛ اما دوران او دیر نپایید و به هرات احضار شد و امیر چقماق دیگر بار به یزد آمد و حكومت یافت (كاتب، 231).
امیر چقماق در سالهای آخر زندگانی یك بار در 838 ق از سوی شاهرخ به همراهی آقا پیری و حاجی محمد غناشیرین (فناشیرین) به سفارت نزد جهانشاه قراقویونلو فرستاده شد (روملو، 213). مأموریت دیگر او در 839 ق همراهی با جهانشاه برای گشودن قلعۀ النجق بود. چون شاهرخ در این نبرد تصمیم بر آشتی گرفت، فاطمه خاتون همسر امیر را برای ابلاغ صلح به قلعه فرستاد (همو، 220). امیر چقماق ظاهراً در 839 یا 840ق درگذشته است، اما منابع در این باره تصریح ندارند. مسلم آن است كه در 841 ق كه همسرش فاطمه به تكمیل بناها و عمارات شوهر در یزد اشتغال داشت، وی زنده نبوده است.
امیر چقماق روزگار درازی كه بر یزد فرمان می‌راند، به عدالت و رأفت و مردم‌داری رفتار می‌كرد و در آبادانی و ایجاد عمارات جدید چون مدارس، مساجد،خانقاهها سخت می‌كوشید. افزون‌بر آن روستاها و مزارعی ایجاد كرد و قنواتی جاری ساخت و موقوفاتی برای آنها برقرار كرد (مستوفی، 3/ 741). از عمارات مهم او دیوان خانه و شاه‌نشین است كه در 831 ق در داخل قلعۀ مباركه بنا كرد و در جنب آن برای برخی ملازمان و نزدیكان خود عماراتی ساخت. اما مجموعۀ بناهای اصلی او در محلۀ دهوك سفلى بیرون حصار یزد قرار داشت و شامل میدان، مسجد و خانقاه بود. وی نخست میدانی ساخت كه به نام امیر چقماق خوانده شد و در كنار آن مسجد نو را كه امروزه به نام مسجد میرچقماق معروف است، بنیاد نهاد و در جنب آنها خانقاه، كاروانسرا، حمام، آب انبار، كارگاه شیرینی‌سازی و بازار بنا كرد. نیز در وسط خانقاه حوضی ساخت كه آب قنات خیرآباد دهوك از آن می‌گذشت (همو، 3/ 741-742). ظاهراً ساختمان مسجد به سال 836 ق آغاز شده بوده است. در این سال امیر و همسرش بی‌بی فاطمه خاتون چند خانه و زمینهای اطراف را خریدند و بر مساحت مسجد افزودند. آنگاه صفه‌ای عالی و گنبدی وسیع برای آن ساخته شد و سپس بیرون آن را فیروزه كاری كرده، حجرات خوب در آنجا برآوردند. بر گنبد این مسجد، سورۀ سجده به خط شمس‌الدین محمد خطیب منقوش گردیده است (جعفری، 100-101). این مسجد را پس از مرگ امیر چقماق، همسرش در 841 ق تكمیل كرد و تاریخ اتمام را در كتیبه‌ای كه بر سر در مسجد با خطی خوش نصب شده، تصریح نمود (مشكوتی، 53).
این مسجد محرابی از سنگ مرمر دارد كه اطراف آن را با كاشیهای معرق تزیین كرده، و آیاتی از قرآن بر روی آن نقر كرده‌اند؛ اما شهرت و اهمیت آن، گذشته از گنبد وسیع، به سبب سر در رفیع و با شكوه و صفۀ عالی آن است (همو، 53-54). این بنا نخست مسجد میرچقماق یا مسجد نو نام داشت و در عصر قاجاریه به مسجد چقماقیه شهرت یافت. این مسجد در آن زمان همچنان در بیرون یزد بود و املاك و رقباتی برای نگهداری آن وقف شده بود و متولی آن میرزا ابراهیم نام داشت كه اجداد او نیز متولی موقوفات مسجد بودند (طراز، 16-17).
مسجد میرچقماق از جملۀ معدود آثار كهنی است كه هنوز بر جای مانده، و پس از مسجد جامع یزد از حیث زیبایی و اهمیت و اعتبار ممتاز است (افشار، یادگارهای، 2/ 161). افشار وصف كاملی از راهروها، صفه‌ها، دیوارها و كتیبه‌های این مسجد به دست داده، و آورده است كه در كریاس آن كه رو به میدان امیرچقماق باز می‌شود، سنگی نصب شده كه وقف نامه‌ای بر آن كنده شده است و از آن برمی‌آید كه در 1120 ق/ 1708 م قهوه‌خانه‌ای هم بر مسجد وقف شده بوده است (همان، 2/ 185-190).
امیر چقماق و بی‌بی فاطمه خاتون، گذشته از مسجد و میدان، عمارات متعدد دیگری در یزد احداث كردند كه آن همه موجب آبادانی شهر و توسعۀ آن و افزایش جمعیت و رونق كارها گردید، به گونه‌ای كه نام این امیر و دودمانش تا قرنها و حتى امروزه نیز در میان مردم یزد زنده و بر زبانهاست.
دیگر عمارات امیر چقماق و بی‌بی فاطمه اینهاست:
1. میدان میرچقماق كه اكنون نیز در مركز شهر یزد برجای است و مسجد در ضلع جنوبی آن قرار گرفته است. از آثار كهن اطراف آن غیر از مسجد، بقعۀ ستی فاطمه، سر در بازار و حسینیۀ امیر چقماق را باید نام برد. این بازار به نام حاجی قنبر از بناهای نظام‌الدین حاجی قنبر جهانشاهی است كه از سوی جهانشاه قراقویونلو به حكومت یزد رسید. بعدها بر سر در این بازار بنای زیبا و بلندی ساخته شد كه اكنون معرف شهر یزد است. این بنا را امیـر چقماق نساخته، بلكه از عمـارات سـدۀ 13 ق است (نک‌ : مشكوتی، 54).
2. قلعۀ یزد. این قلعه كهن‌تر از عصر امیر چقماق است، اما او و همسر دیگرش بیكه سلطان و پسرش شمس‌الدین امیرك محمد تغییرات بسیاری در آن پدید آورده، بلكه از نو بنیاد نهادند و عماراتی پیرامونش ساختند (كاتب، 282). امیر همچنین در آنجا دیوان خانه‌ای ساخت و امیرك محمد نیز دارالقرآنی ایجاد كرد (افشار، همان، 2/ 696).
3. حمام كه اصلاً كاروانسرایی مخروبه در مقابل مسجد جامع بود و امیر آن را به حمامی عالی با قبه‌ای بزرگ بدل ساخت (825 ق/ 1422م). وی آب تفت را در حوض آن جاری كرد و دو شمعدان مرمری در درگاه حمام گذارد (جعفری، 64؛ افشار، یزدنامه، 1/ 384).
4. احداث حمامی دیگر در محله‌ای كه آب خیرآباد دهوك از آن می‌گذشت. جعفری مؤلف تاریخ یزد قصیده‌ای در وصف این حمام سروده است (ص 65).
5. احداث سرایی موسوم به «خان شمس یوسف» و كاروانسرای منضم به آن. این كاروانسرا در عصر صفوی به نام «كوه مره» معروف بود. امیر چقماق بر دیوارۀ آن نام خود و شاهرخ میرزا و تاریخ اتمام آن یعنی 830ق/ 1427م را نقش نموده است (مستوفی، 3/ 741-742).
6. از دیگر كارهای عمرانی این امیر، بازسازی باغ لایستان در حومۀ یزد بود. این باغ را شاه یحیى مظفری بنیاد نهاد و وی آن را توسعه داده، به اتمام رساند و امرای وی در حوالی آن، باغها و عمارات دلپذیر ساختند و تابستانها را در آنجا می‌گذراندند (جعفری، 175-176؛ كاتب، 211-212؛ مستوفی، 1/ 136).
7. آبادانی و لایروبی كاریز دهوك (خیرآباد) كه از طرف مدوار می‌آمد (كاتب، 220).
گذشته از اینها، امیر چقماق به هنگام اقامت در هرات آثاری از خود برجای نهاد كه نام یك مدرسه از آنها را كه در بلوك خیابان آن شهر واقع بود، خواندمیر در اثر خود یاد كرده است ( مآثر ... ، 168).
امیر چقماق برای نگهداری این ابنیه موقوفاتی برقرار ساخت. وی فهرست این رقبات را كه شامل مزرعه، دكان، قنات و آسیا بود، ضمن وقف‌نامه‌ای برشمرده است. متن این وقف‌نامه كه در 1300 ق/ 1883 م از روی نسخۀ اصل استنساخ شده، اكنون در دست است و چاپ مغلوطی از آن در یزد به عمل آمد و سپس متن كامل آن در ملحقات جلد سوم جامع مفیدی به چاپ رسید. در سالهای اخیر محمدتقی دانش‌پژوه صورت منقحی از آن را در مجلۀ معـارف اسلامی انتشـار داد (ص 106 بب‌ ؛ نیز نک‌ : افشار، یادگارهای، 2/ 162 بب‌ ). این وقف‌نامه متنی است در چندین صفحه و متضمن شرح اماكن موقوفه و نیز امضای كثیری از بزرگان و معتمدان یزد كه با عباراتی متفاوت آن را تأیید و تسجیل كرده‌اند.

همسر و فرزندان

نام دو همسر امیر چقماق و یك پسر او در منابع تاریخی ذكر شده است. همسر اول او با امیر در غالب امور عام‌المنفعه و ایجاد ابنیه و عمارات همكاری داشت. چنانکه در كتیبه‌ای كه در ایوان اصلی مسجد میرچقماق موجود است، از او با عنوان فاطمه همسر امیر چقماق و سازندۀ ایوان یاد شده است (همان، 2/ 147). این زن نیكوكار چند عمارت به تنهایی ساخت و مسجدی را كه ناتمام مانده بود، تكمیل و كف آن را با سنگ مرمر فرش كرد و دو ستون چپ و راست گنبد را با كاشیِ تراشیده مزین گردانید و منبر آن را كه چوبی بود، برداشت و با كاشی الوان ساخت. گویند خاك مورداستفاده برای منبر را از كربلا آورده بودند (مستوفی، 3/ 645-646؛ كاتب، 115). از كارهای دیگر او حفر چاه آب سرد در بیرون مسجد (همو، 224) و احداث باغ زیبایی كنار باغ امیرشاهی بود. این باغ چندی بعد از میان رفت (همو، 212).
همسر دیگر وی، بیكه سلطان نام داشت و دختر شاهزاده بایسنقر میرزا بود. از او تنها یك بار مستوفی بافقی نام برده، و گفته است كه وی باغی در اطراف میدان سعادت یزد بنا نهاد (3/ 742).
از فرزندان امیر، نام شمس‌الدین امیرك محمد بیش از همه شهرت یافت و مورخان از كارهای نیك او در یزد یاد كرده‌اند. او دوبار در یزد فرمان راند: یك بار وقتی كه پدرش به هرات رفت و فرزند را به نیابت حكومت برنشاند. در همین وقت بود كه امیر قطب‌الدین به شهر یزد حمله برد و شمس‌الدین ناگزیر به اصفهان گریخت (كاتب، 236)؛ بار دیگر در 841 ق و ظاهراً پس از مرگ پدر به حكومت یزد منصوب شد (مستوفی، 3/ 742). امیرزاده محمد چند بنای بزرگ و منقش و آراسته به طلا و لاجورد در یزد بنا كرد و در كنار میدان سعادت باغی بزرگ ساخت (كاتب، 168؛ مستوفی، 3/ 742).
از شمس‌الدین محمد هم فرزندی به نام امیرك احمد برجای ماند كه در منابع از او با عنوان نبیرۀ امیر چقماق یاد كرده‌اند. امیرك احمد در 856ق/ 1452م از سوی امیرزاده خلیل فرمانروای ستمگر یزد، هنگام لشكركشی به فارس، به ادارۀ امور یزد گماشته شد (همو، 1/ 201)، اما چندی بعد كه خلیل بدون نتیجه از لشكركشی بازگشت، امیرك احمد با همدستی بزرگان یزد، او را به شهر راه نداد و خلیل شهر را در محاصره گرفت. این محاصره چند ماه طول كشید، ولی كاری از پیش نرفت (همو، 1/ 202). شمس‌الدین فرزند دیگری هم به نام امیر الیاس داشت (همو، 3/ 742). نام یك تن از اخلاف امیر چقماق در منابع عصر صفوی نیز دیده می‌شود. وی خواجه قطب‌الدین خسروشاه میبدی و از مستوفیان و دانشمندان روزگار شاه طهماسب بود و كتابی با عنوان خلاصة الحساب تألیف كرد (همو، 3/ 265).

مآخذ

افشار، ایرج، یادگارهای یزد، تهران، 1354 ش؛
همو، یزدنامه، تهران، 1371ش؛
جعفری، جعفر، تاریخ یزد، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1343ش؛
حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به كوشش كمال حاج سیدجوادی، تهران، 1372 ش؛
خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛
همو، مآثر الملوك، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1372ش؛
دانش‌پژوه، محمدتقی، «وقف‌نامۀ امیر چقماق »، معارف اسلامی، تهران، 1346 ش، شم‌ 4؛
روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349 ش؛
شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به كوشش عصام‌الدین اورونبایوف، تاشكند، 1972 م؛
طراز یزدی، عبدالوهاب، «كتابچۀ موقوفات یزد»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1341 ش، ج 10؛
فصیح‌خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛
كاتب، احمد، تاریخ جدید یزد، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1357 ش؛
مستوفی بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1340-1342 ش؛
مشكوتی، نصرت‌الله، فهرست بناهای تاریخی و اماكن باستانی ایران، تهران، 1345ش؛
میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش.

سیدعلی آل‌داود

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 383
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست