responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 225

ابویوسف یعقوب


نویسنده (ها) :
عنایت الله فاتحی نژاد
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 30 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اَبویوسُفْ یَعْقوب (حك‌ ‌580-595 ق / 1184- 1199 م)، فرزند یوسف بن عبدالمؤمن، سومین خلیفۀ موحدون. او در 554 ق، یا به روایتی در 555 ق در مراكش زاده شد و در حدود 25 سالگی، پس از كشته شدن پدرش ابویعقوب یوسف (ه‌ م) در پیكار شنترین به خلافت نشست (ابن عذاری، 3 / 140؛ ابن ابی زرع، 216؛ ابن خلدون، العبر، 6(3) / 504؛ عنان، 2 / 141؛ نیز نک‌ : مراكشی، 261، كه سن وی را در هنگام به حكومت رسیدن 32 سال دانسته است). وی در آ‌غاز به مبارزۀ جدی با مفاسد و نابسامانیها كه رواج فراوان یافته بود، پرداخت و نامه‌ها به اطراف نوشت تا هر كس كه بر او ستمی رفته است، به شكایت و تظلم نزد او رود و حتی خود چند گاهی به داوری نشست و به دادخواهی از ستمگران پرداخت (ابن عذاری، 3 / 143-145).
در اوایل حكومت ابویوسف حادثه‌ای رخ داد كه دولت موحدون را به سراشیب سقوط افكند و آن تصرف شهر بجایه و چند شهر ساحلی دیگر توسط بنی غانیه حاكمان جزایر شرقی یا میورقه بود. این تهاجم آغاز درگیری دراز مدتی بودكه پیش از نیم قرن ادامه یافت و در فروپاشی حكومت موحدون تأثیری شگرف داشت. بنی غانیه كه در اواخر حكومت ابویعقوب، پدر ابویوسف سر به فرمان او نهاده بودند، پس از قتل وی (ربیع‌الاخر 580) در جنگ شنترین، رسماً از اطاعت موحدون سرپیچیدند و افریقیه را هدف حملات خود قرار دادند. علی بن اسحاق بن غانیه، نخست بجایه را در شعبان 580 (یا صفر 581) تصرف كرد و همچنان پیش راند و بر چند شهر دیگر دست یافت. سپس عازم قسنطنیه شد و آنجا را محاصره كرد (مراكشی، 266، 267، 270، 272؛ ابن عذاری، 3 / 146- 148، 153؛ ابن‌اثیر، 11 / 507؛ ابن‌خلكان، 7 / 4؛ ابن خلدون، العبر، 6(2) / 392-393، 6(3) / 507- 508؛ ناصری، 2 / 160). ابویوسف سپاهی به فرماندهی عموزاده‌اش ابوزید بن ابی حفص روانۀ ‌پیكار ساخت، سپس در نهان، ساكنان شهرهای مغلوب را از اعزام سپاه خود آگاه كرد. مردم آن شهرها نیز شوریدند و دروازه‌ها را به روی سپاه خلیفه گشودند و بدین سان شهرهای الجزیره، بجایه و ملیانه دوباره به دست موحدون افتاد (ابن اثیر، 11 / 507- 508؛ ابن‌عذاری، 3 / 150؛ رسائل، 175، 179) و سپاه خلیفه روی به قسنطینه نهاد. علی بن اسحاق از محاصرۀ این شهر دست برداشت و در جنوب افریقیه، توزر و قفصه را تصرف كرد و به نام خلیفۀ عباسی الناصرلدین الله خطبه خواند. از آن پس (582 ق) با قراقوش مملوك ایوبیان كه طرابلس و نواحی افریقیه را زیر نفوذ خود داشت، پیمان دوستی بست (ابن اثیر، 11 / 519-521؛ ابن خلدون، العبر، 6(2) / 393-394، 6(3) / 508- 509).
در اواخر سال 582 ق ابویوسف برای نبرد با ابن غانیه، خود آهنگ افریقیه كرد. دو سپاه در دشت عمره در نزدیكی قفصه روبه‌رو شدند. ابویوسف شكست خورد (ربیع الاول 583) و با اندكی از سپاهیانش از معركه گریخت (ابن‌اثیر، 11 / 521؛ ابن‌عذاری، 3 / 159-161؛ تجانی، 136، 162؛ ابن خلدون، العبر، 6(3) / 509). این شكست بر ابویوسف گران آمد و دیگر بار سپاهی به قیروان گسیل كرد (رجب 583)، اما نخست نامه‌ای به ابن غانیه نوشت و او را به فرمانبرداری فراخواند. ابن غانیه فرستادۀ ابویوسف را دربند كشید و به نامۀ او پاسخ نداد (رسائل، 186). پس ابویوسف خود فرماندهی را برعهده گرفت و بر سپاه ابن غانیه تاخت و آنان را درهم شكست. ابن غانیه و هم‌پیمانش قراقوش به توزر گریختند (ابن اثیر، همانجا؛ ابن عذاری، 3 / 162-163؛ تجانی، 103، 136-137، 162؛ رسائل، 187- 188؛ ابن خلدون، العبر، 6(3) / 510). آنگاه ابویوسف به بلا د جرید روی نهاد و بر شهرهای نواوه، توزر، حمه و نفطه دست یافت. سپس در ذیعقدۀ 583 قفصه را تصرف کرد و همۀ سران بنی غانیه را کشت (ابن اثیر، 11 / 521- 522؛ ابن عذاری، 3 / 163-165؛ تجانی، 138، 162؛ رسائل، 189- 190؛ ابن‌خلدون، العبر، 6(2) / 397). او پس از بازگشت به مراكش (محرم 584) فرصت یافت تا برخی از برادران و خویشانش را كه پس از شكست عمره، در تلمسان، مرسیه و دیگر شهرها سر به شورش برداشته بودند، گوشمال دهد (ابن اثیر، 11 / 522؛ مراكشی، 276- 278؛ ابن عذاری، 3 / 170-173).
ابویوسف پس از تسلط دوباره بر افریقیه، بر آن شد تا اوضاع اندلس را كه روی به پریشانی نهاده بود، به سامان آورد، زیرا هنگامی كه او سرگرم این پیكارها بود، پرتغالیها به ولایات جنوب غربی اندلس تجاوز كرده، به یاری جنگجویان صلیبی كه عازم فلسطین بودند، بر شِلْب و حوالی آن دست یافته بودند. از دیگر سو كاستیلیها تا حوالی اشبیلیه پیش تاخته بودند. از این رو ابویوسف رهسپار اندلس شد (ابن عذاری، 3 / 175-176؛ حمیری، 106). نخست در قرطبه اندكی آسود و سپاهیانش را از اشبیلیه و غرناطه فراخواند (جمادی الاول 585)، سپس سپاهی به محاصرۀ شلب فرستاد و خود به وادی تاجه در شمال غربی تاخت تا پادشاه پرتغال را ناچار سازد كه بخشی از نیروهای خود را از شلب بیرون كشد و به جبهۀ شمالی آورد تا از فشار بر موحدونی كه شلب را در محاصره داشتند، كاسته شود. چون ابویوسف بر سرزمینهای كنارۀ رود تاجه و شمال شنترین دست یافت، پادشاه پرتغال فرستادگانی برای صلح نزد او روانه كرد. ابویوسف صلح را پذیرفت و دست از محاصرۀ شلب برداشت و خود نیز در جمادی‌الآخر 586 به اشبیلیه بازگشت (مراكشی، 280؛ ابن‌عذاری، 3 / 180-181؛ حمیری، 107- 108؛ رسائل، 223-227؛ عنان، 2 / 176- 177). او در ربیع الآخر سال بعد با سپاهی گران رهسپار پرتغال شد و به یاری ناوگان دریایی، قصرالفتح در جنوب شرقی اشبونه را تصرف كرد و بر چند قلعه و شهر از جمله شلب دست یافت (ابن عذاری، 3 / 185-186؛ ابن خلدون، العبر، 6(3) / 511).
در 588 ق ابویوسف والی بجایه را برای سركوب شورشی كه در بلاد زاب در جنوب افریقیه به پا شده بود، روانه ساخت (ابن عذاری، 3 / 189-191)، اما هنور این فتنه فرو نشسته بود كه خبر شورش دوبارۀ بنی غانیه در بلاد جرید به ابویوسف رسید، ازاین‌رو، در رباط الفتح مراكش انجمنی از سران موحدون تشكیل داد، ولی چون والیان اندلس خبر دادند كه با پایان یافتن پیمان صلح سال 586 ق، آلفونسوی هشتم پادشاه كاستیل (قشتاله) حملات خود را از سر گرفته و تا نواحی اشبیلیه پیش تاخته است، ابویوسف به ناچار سپاه به سوی اندلس برد (همو، 3 / 191- 192؛ ابن خلكان، 7 / 5؛ ابن‌خلدون، ‌العبر، 6(3) / 511-512؛ مقدیش، 1 / 469). آلفونسو در دژ محكمی كه برای مقابله با موحدون در الارك بنا كرده بود، موضع گرفت. میان دو سپاه نبردی سخت در گرفت (9 شعبان 591) و كاستیلیها به سختی شكست خوردند و آلفونسو از معركه گریخت (ابن عذاری، 3 / 193-195؛ ابن اثیر، 12 / 113-115؛ ابن‌ابی زرع، 222- 228؛ حمیری، 2-13) و ابویوسف با غنایم بسیار به اشبیلیه بازگشت و به افتخار این پیروزی لقب «المنصور» بر خود نهاد. او زمستان را در اشبیلیه گذراند، سپس با سپاهیان خود راهی شمال شد (جمادی‌الاول 592) و پس از تصرف یكی دو قلعه، سرانجام شهر بلنسیه را به تصرف خود درآورد و در ادامۀ حركت به سوی شرق، از نواحی طلبیره بزرگ‌ترین شهر ولایت طلیطله گذشت و هر چه بر سر راه بود، به آتش كشید. سرانجام از ناحیۀ شمال به سوی طلیطله سرازیر شد و شهر تاجه را زیر پا نهاد (ابن‌عذاری، 3 / 198- 199؛ حمیری، 13؛ ابن خلكان، 7 / 8؛ رسائل، 231-237؛ EI2). به روایت مقری ــ كه اندكی غریب می‌نماید ــ چون ابویوسف طلیطله را به منجنیق بست، مادر، زنان و دختران آلفونسوی هشتم پادشاه كاستیل به تضرع نزد او آمدند كه مردم شهر را ببخشاید. ابویوسف نیز دست از كوبیدن شهر بازكشید (1 / 443-444).
ابویوسف پس از فتوحات، در اوایل رمضان 592 به اشبیلیه بازگشت (ابن‌اثیر، 12 / 115؛ ابن‌عذاری، 3 / 200؛ ابن ابی زرع، 229؛ رسائل، 238؛ عنان، 2 / 219-220) و مدتی در آنجا درنگ كرد تا در جمادی الاول 593 با سپاهی گران روی به قرطبه و طلبیره نهاد و آنگاه به محاصرۀ مجریط (مادرید) دست زد. كاستیلیها به سختی پای فشردند و سپاه ابویوسف كاری از پیش نبرد. از این رو، در رمضان 593 رهسپار اشبیلیه شد (ابن عذاری، 3 / 204؛ ابن خلدون، العبر، 6(3) / 513). چندی در آنجا گذراند و در آن مدت بنای مسجد جامع اشبیلیه (الجامع الاعظم) را كه پدرش در 580 ق ساختن آن را آغاز كرده بود (ابن صاحب الصلاة، 390)، به پایان برد. این مسجد اینك یكی از مهم‌ترین آثار معماری اسپانیای اسلامی به شمار می‌رود (عنان، 2 / 230).
ابویوسف در جمادی الآخر 594 از اشبیله رهسپار مراكش شد و برای فرزند خود ابوعبدالله محمد، ملقب به الناصر كه از 587 ق وی را به ولایت عهدی برگزیده بود، بیعت گرفت (ابن ابی زرع، 229-230). گفته‌اند واپسین سالهای عمر ابویوسف یا نوعی زهدگرایی همراه بود (ابن ابی دینار، 121) و او بیشتر اوقات را به عبادت و كارهای خیر همچون یتیم نوازی و دستگیری از مستمندان می‌گذارنید.
ابویوسف مدتی پیش از مرگ رنجور شد و چون بیماریش شدت گرفت، به ناچار او را از پایتخت به قصر صالحیه بردند و در همانجا وفات یافت (12 یا 22 ربیع الاول 595). نخست، پیكر وی را در همان قصر به خاك سپردند و سپس به تینملل انتقال دادند (مراكشی، 284؛ ابن عذاری، 3 / 211؛ ابن ابی زرع، 230؛ عنان، 237- 238).
ابویوسف از بزرگ‌ترین خلفای موحدون بود كه در زمان حكومتش دولت موحدی به اوج اقتدار و عظمت رسید و با مرگ وی درخشان‌ترین دوران موحدون پایان یافت. وی خود را به اجرای احكام شریعت سخت پای‌بند می‌دانست و حتی گفته‌اند، شرابخواران را می‌كشت و هر یك از كارگزاران خود را كه مردم از آنها شكایت داشتند به قتل می‌رساند (مراكشی، 285؛ ابن عذاری، 3 / 205؛ ابن‌خلكان، 7 / 3-4، 11). او در مذهب و عقیدۀ موحدون انقلابی پدید آورد. مردم را به پیروی از مذهب ظاهری وادار كرد و از همین رو فرمان داد تا در سراسر قلمرو حكومت موحدون، كتابهای مذهب مالكی را بسوزانند و گویی قصد داشت كه مذهب مالكی را از مغرب براندازد (ابن‌اثیر، 12 / 145؛ مراكشی، 157- 158؛ ابن‌خلكان، 7 / 11-12؛ ذهبی، 21 / 313-314؛ عنان، 2 / 239- 240).
ابویوسف مردی دانشمند بود و گفته‌اند از اكثر علوم روزگار خود آگاهی داشته است. دانشمندان را سخت گرامی می‌داشت (ابن ابی دینار، 119؛ ناصری، 2 / 167) و به ویژه مجالس بحث و مناظرۀ او با حضور فیلسوفانی همچون ابن‌رشد و ابن‌طفیل از رونق بسیار برخوردار بود، گرچه رفتار ناپسند وی با ابن‌رشد و زندانی كردن او را، از لغزشهای بزرگش محسوب داشته‌اند (مراكشی، 305-307؛ ابن سعید، المغرب، 2‌ / 85؛ نیز نک‌ : ه‌ د، ابن رشد). به شعر وادب نیز عنایتی خاص داشت و همواره گروهی از شاعران مغرب و اندلس در مجالس او حاضر بودند و مدایح خود را به مناسبتهای گوناگون به او تقدیم می‌داشتند و پاداشهای بزرگ می‌یافتند. از شاعران و بزرگان دربار وی ابن زهر، ابن مضاء قرطبی، ابن مجبر، ابن عیاش، ابن حزمون، ابوعبدالله بن مروان، ابوحفض عمر سلمی، ابواسحاق بن یعقوب كانمی و ابوالعباس كورائی را می‌توان نام برد (مراكشی، 293، 297؛ ابن سعید، الغصون، 31-32، 46، 96؛ ابن خلكان، 7 / 13-15؛ ابن ابی اصیبعه، 2 / 68؛ ابن خطیب، 2 / 484-486؛ ابن خلدون، یحیی، 113).
ابویوسف به عمران و آبادی شوق فراوان داشت. در اوایل حكومت خود شهرك الصالحه را ــ كه هنوز هم مسجد جامع آن پابرجاست ــ بنیاد نهاد و آن را مقر فرمانروایی خویش ساخت (ابن عذاری، 3 / 145-146؛ عنان، 2 / 143؛ EI2). افزون بر این وی، بیمارستانها، مساجد، باغها و قصرهای بسیار احداث كرد. بنای قصری در الصالحه، بیمارستان و مسجد كتابفروشان (الجامع الكتبیون) مراكش و از همه مهم‌تر توسعه و تكمیل شهر رباط الفتح و بنای مسجد جامع آن كه از بزرگ‌ترین مساجد مغرب بود، از اقدامات وی به شمار می‌رود (مراكشی، 266، 287، 292؛ ابن خلكان، 7 / 9؛ ذهبی، 21 / 315؛ عنان، 2 / 245-246؛ EI2).

مآخذ

ابن ابی اصبیعه، احمد، عیون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق / 1882 م؛
ابن ابی دینار، محمد، المؤنس، به كوشش محمد شمام، تونس، 1387 ق / 1967 م؛
ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، 1972 م؛
ابن اثیر، الكامل؛
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛
ابن خلدون، العبر؛
ابن خلدون، یحیی، بغیة الرواد، به كوشش عبدالحمید حاجیات، الجزایر، 1400 ق / 1980 م؛
ابن خلكان، وفیات؛
ابن سعید مغربی، علی، الغصون الیانعة، به كوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛
همو، المغرب فی حلی المغرب، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1953 م؛
ابن صاحب الصلاة، عبدالملك، المن بالامامة، به كوشش عبداللهادی تازی، بیروت، 1987 م؛
ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به كوشش آمبروسیوهویسی میراندا و دیگران، تطوان، 1960 م؛
تجانی، عبدالله، رحلة، به كوشش حسن حسنی عبدالوهاب، تونس، 1377 ق / 1958 م؛
حمیری، محمد، ‌صفة جزیرة الاندلس، به كوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1937 م؛
ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛
رسائل موحدیة، به کوشش لوی پرووانسال، رباط الفتح، 1941 م؛
عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطین و الموحدین، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛
مراكشی، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعید عریان و محمد عربی علمی، قاهره، 1368 ق / 1949 م؛
مقدیش، محمود، نزهة الانظار، به كوشش علی زواری و محمد محفوظ، بیروت، 1988 م؛
مقری، احمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛
ناصری، احمد، الاستقصاء، به كوشش جعفر و محمد ناصری، دارالبیضاء، 1954 م؛
نیز:

EI2.

عنایت‌الله فاتحی‌نژاد

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 225
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست