responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1506

ابن خاقان

نویسنده (ها) : صادق سجادی

آخرین بروز رسانی : جمعه 26 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ خاقان‌، خاندانی‌ از وزيران‌ و ديوان‌ سالاران‌ و اميران‌ عباسی‌ در سده‌های‌ ۳-۴ ق‌ كه‌ از آن‌ ميان‌، اين‌ كسان‌ شناخته‌ شده‌اند:

 

۱. يحيی‌ بن‌ خاقان‌ (د ۲۴۰ ق‌/ ۸۵۴ م‌)

نخستين‌ كس‌ از اين‌ خاندان‌ كه‌ در ميان‌ ديوانيان‌ عصر عباسی‌ از او ياد شده‌ است‌. از خاستگاه‌ و نام‌ پدر و نياكانش‌ آگاهی‌ دقيقی‌ در دست‌ نيست‌. اگر چه‌ از شهرت‌ پدرش‌ (خاقان‌) برمی‌آيد كه‌ در اصل‌ ترك‌ نژاد بوده‌، ولی‌ طبری‌ (۹/ ۱۶۲) او را خراسانی‌ و از موالی‌ قبيلۀ اَزْد، و مسعودی‌ ( التنبيه‌، ۳۱۴) و خطيب‌ (۵/ ۲۵۰) به‌ طور دقيق‌تر او را از مرو دانسته‌اند. به‌ گفتۀ خطيب‌ بغدادی‌ نام‌ پدر او خاقان‌ بن‌ موسی‌ بن‌ صبيح‌ ابن‌ مرزوق‌ بود؛ ابن‌ نجار خاقان‌ را لقب‌ پدر او و نامش‌ را نضر بن‌ موسی‌ بن‌ مسلم‌ بن‌ صبيح‌، مولای‌ طايفه‌ای‌ از ازديان‌ به‌ نام‌ بنی‌ واشح‌ بن‌ عمرو بن‌ مالك‌ دانسته‌ و يادآور شده‌ است‌ كه‌ چون‌ به‌ غلامان‌ ترك‌ علاقه‌ داشت‌، وی‌ را به‌ كنايه‌ خاقان‌ ناميدند (۲/ ۱۵۷؛ قس‌: همو، ۲/ ۱۵۸، كه‌ روايتی‌ ديگر در همين‌ باب‌ ذكر كرده‌ است‌). با اينهمه‌ هنوز به‌ درستی‌ دانسته‌ نيست‌ كه‌ وی‌ از تركان‌ مهاجر ماوراءالنهر بوده‌ يا از خراسانيان‌ ايرانی‌نژاد. شايد همين‌ ترديد سبب‌ شده‌ باشد كه‌ برخی‌ از نويسندگان‌ متأخر بدون‌ استناد به‌ دليل‌، فتح‌ بن‌ خاقان‌ ترك‌ نژاد، ملازم‌ مشهور متوكل‌ را نيز پسر همين‌ خاقان‌ به‌ شمار آورند (زامباور، ۱۶؛ اشتر، ۵۳۶؛ شالجی‌، ۱/ ۲۰۹، ۳/ ۳۲۴). به‌ هر حال‌ از چگونگی‌ ورود يحيی‌ به‌ دستگاه‌ اداری‌ عباسيان‌ آگاهی‌ در دست‌ نيست‌. اگرچه‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ وی‌ در آغاز از نزديكان‌ و ملازمان‌ يحيی‌ بن‌ خالد برمكی‌ بوده‌ است‌ (جهشياری‌، ۱۳۹، ۱۴۰)، ولی‌ در منابع‌ ما از اينكه‌ وی‌ در آن‌ وقت‌ منصبی‌ دولتی‌ داشته‌، ياد نشده‌ است‌. حدود ۲۰ سال‌ بعد، در روزگار وزارت‌ حسن‌ بن‌ سهل‌ (۲۰۲- ۲۰۵ق‌/ ۸۱۷ -۸۲۰ م‌) وی‌ كاتب‌ و منشی‌ وزير بود (تنوخی‌، ۳/ ۵۳؛ ابن‌ قتيبه‌، عيون‌ الاخبار، ۱/ ۳۳۳) و در همين‌ مقام‌، يحيی‌ بن‌ اكثم‌ قاضی‌ مشهور را به‌ حسن‌ بن‌ سهل‌ معرفی‌ كرد (ابن‌ طيفور، ۲۵۶). چنين‌ می‌نمايد كه‌ وی‌ در اين‌ ايام‌ متهم‌ به‌ فساد مالی‌ بود، زيرا مأمون‌ خواست‌ وی‌ را بدين‌ سبب‌ ۱۰۰ ميليون‌ در هم‌ جريمه‌ كند و سرانجام‌ به‌ ۱۲ ميليون‌ رضايت‌ داد، اما گفته‌اند يحيی‌ اين‌ مقدار را نيز از وزير و ديگر ديوانيان‌ قرض‌ گرفت‌ و چون‌ خليفه‌ از آن‌ آگاه‌ شد، آن‌ مال‌ را بدو بخشيد (تنوخی‌، ۳/ ۵۳ - ۵۵).

همچنين‌ در روزگار خلافت‌ واثق‌، وی‌ مدتی‌ حكومت‌ فارس‌ داشت‌ و چون‌ درآمد منطقۀ حكومت‌ خويش‌ را به‌ خزانه نفرستاده بود، عزل‌ شد و به‌ حبس‌ افتاد (يعقوبی‌، ۲/ ۴۸۵) و تا خلافت‌ متوكل‌ در بند بماند. سرانجام‌ در ۱۷ رمضان‌ ۲۳۳ به‌ اشارۀ اسحاق‌ بن‌ ابراهيم‌ رئيس‌ شرطۀ بغداد، از سوی‌ خليفه‌ به‌ جای‌ فضل‌ بن‌ مروان‌ به‌ رياست‌ ديوان‌ خراج‌ منصوب‌ شد (طبری‌، ۹/ ۱۶۲؛ قس‌: يعقوبی‌، همانجا). يحيی‌ ظاهراً حدود سه سال‌ در اين‌ مقام‌ بود، زيرا پس‌ از مرگ‌ اسحاق‌ بن‌ ابراهيم‌، علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ ازداد رياست‌ يافت‌ (همو، ۲/ ۴۸۸). واپسين‌ شغل‌ دولتی‌ او رياست‌ ديوان‌ مظالم‌ بود. چون‌ پسرش‌ عبيدالله‌ در ۲۴۰ ق‌/ ۸۵۴ م‌ به‌ وزارت‌ متوكل‌ نشست‌، يحيی‌ را به‌ آن‌ كار منصوب‌ كرد، اما اين‌ نيز چندان‌ نپاييد و اندكی‌ بعد درگذشت‌ (همو، ۲/ ۴۸۹). از همين‌ جا می‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ يحيی‌ در ۲۴۰ ق‌ درگذشته‌ است‌ (قس‌: شالجی‌، ۱/ ۲۰۹). بنابراين‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ وی‌ از ملازمان‌ يحيی‌ بن‌ خالد بوده‌، پس‌ می‌بايست‌ عمری‌ دراز يافته‌ باشد.

يحيی‌ بن‌ خاقان‌ گذشته‌ از آنكه‌ به‌ فساد مالی‌ متهم‌ بوده‌، از سوی‌ جاحظ، مردی‌ بخيل‌ و فرومايه‌ (۲/ ۱۹۸، ۱۹۹) معرفی‌ شده‌، و محمد بن‌ عبدالملك‌ زيات‌ نيز او را به‌ سختی‌ دشنام‌ داده‌ است‌ (ابوالفرج‌، اغانی‌، ۲۰/ ۴۹) در حالی‌ كه‌ دعبل‌ شاعر او را ستوده‌ است‌ (همان‌، ۱۸/ ۳۵).

 

۲. مزاحم‌ بن‌ خاقان‌ (د ۲۵۴ ق‌/ ۸۶۸ م‌)

وی‌ يكی‌ از امرای‌ نظامی‌ عراق‌ بود كه‌ در ۲۴۸ ق‌ فرماندهی‌ جناح‌ اصلی‌ سپاهی‌ را كه‌ از سوی‌ خليفه‌ منتصر به‌ سركردگی‌ وصيف‌ ترك‌ به‌ نبرد با روميان‌ می‌رفت‌، برعهده‌ داشت‌ (طبری‌، ۹/ ۲۴۱). چنين‌ می‌نمايد كه‌ وی‌ تا ۲۵۱ ق‌ در مرزهای‌ روم‌ باقی‌ ماند و چون‌ در ۱۴ ربيع‌الاول‌ همان‌ سال‌ به‌ عراق‌ بازگشت‌، مورد استقبال‌ واقع‌ شد (همو، ۹/ ۳۱۰). بنابر اين‌ سركوب‌ شورش‌ اردن‌ به‌ دست‌ وی‌ كه‌ يعقوبی‌ (۲/ ۴۹۵) از آن‌ ياد كرده‌، می‌بايست‌ در آغاز خلافت‌ مستعين‌ و قبل‌ از اعزام‌ به‌ مرزهای‌ روم‌ بوده‌ باشد. وی‌ همچنين‌ در ۲۵۱ ق‌ قيام‌ محمد بن‌ جعفر علوی‌ را در كوفه‌ به‌ شدت‌ سركوب‌ كرد و بسياری‌ جايها را بسوخت‌ و در كوفه‌ ماند تا معتز خليفۀ جديد او را فرا خواند (ابن‌ اثير، ۷/ ۱۶۴، ۱۶۵). آنگاه‌ از سوی‌ خليفه‌ به‌ ملطيه‌ رفت‌ تا با روميان‌ پيكار كند (يعقوبی‌، ۲/ ۵۰۱). اندكی‌ بعد به‌ نبرد با شورشيان‌ مصر گسيل‌ شد. وی‌ در ۱۷ رجب‌ ۲۵۲ ق‌ به‌ آنجا رسيد و با يزيد به‌ عبدالله‌ تركی‌ والی‌ آن‌ ديار به‌ سركوب‌ جابربن‌ وليد مدلجی‌ و عبدالله‌ بن‌ احمد بن‌ ارقط علوی‌ پرداخت‌ تا آنكه‌ در ۳ ربيع‌الاول‌ ۲۵۳ق‌ از خليفه‌ حكومت‌ مصر يافت‌. وی‌ بلافاصله‌ به‌ جوف‌ شرقی‌ تاخت‌ و برخی‌ از شورشيان‌ چون‌ ابن‌ عزيز و ابن‌ ضوء را دستگير كرد. آنگاه‌ در تَروجه‌ به‌ جابر بن‌ وليد مدلجی‌ تاخت‌ و او را به‌ عقب‌نشينی‌ واداشت‌. سپس‌ تا فَيّوم‌ سر در پی‌ او نهاد و از آنجا به‌ فُسطاط رفت‌ و جابر را امان‌ داد (كندی‌، ۲۰۸، ۲۰۹) و همچنان‌ در مصر بود تا سرانجام‌ درگذشت‌ (قس‌: ابن‌ اثير، ۸/ ۱۸۳).

 

۳. احمد بن‌ مزاحم‌ بن‌ خاقان‌ (د ۲۵۴ ق‌/ ۸۶۸ م‌)

از او اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نيست‌، جز آنكه‌ چون‌ پدرش‌ امير مصر به‌ بستر بيماری‌ افتاد، احمد را به‌ جانشينی‌ خود تعيين‌ كرد. احمد پس‌ از مرگ‌ پدر اندكی‌ بيش‌ نزيست‌ و دو ماه‌ بعد درگذشت‌ (كندی‌، ۲۱۱).

 

۴. محمد بن‌ خاقان‌

دربارۀ او فقط گفته‌اند كه‌ از عبدالله‌ بن‌ مبارك‌ روايت‌ كرد، و برادرش‌ احمد از او حديث‌ شنيد (خطيب‌، ۵/ ۲۵۰).

 

۵. عبدالرحمن‌ بن‌ خاقان‌

از زندگی‌ او نيز آگاهی‌ چندانی‌ به‌ دست‌ نيامد، و معلوم‌ نشد در چه‌ تاريخی‌ در مروشاهجان‌ بوده‌ كه‌ بحتری‌ او را ستوده‌ است‌ (۱/ ۴۶۸). چنين‌ می‌نمايد كه‌ به‌ هنگام‌ مرگ‌ برادرش‌ يحيی‌، متصدی‌ خراج‌ بصره‌ بوده‌ كه‌ خليفه‌ متوكل‌ وی‌ را تسليت‌ گفت‌ و خواست‌ كه‌ به‌ سامرا آيد (ابوحيان‌، ۱/ ۳۵۸). در پی‌ همين‌ تقاضا بود كه‌ از سوی‌ برادرزاده‌اش‌ عبيدالله‌ وزير، رياست‌ ديوان‌ مظالم‌ يافت‌ (يعقوبی‌، ۲/ ۴۸۹).

 

۶. ابوالحسن‌ احمد بن‌ خاقان

از برادرش‌ محمد بن‌ خاقان‌ حديث‌ شنيد و يحيی‌ بن‌ زكريا السنی‌ از او روايت‌ كرد (خطيب‌، ۴/ ۱۳۷). بيش‌ از اين‌ اطلاعی‌ از او به‌ دست‌ نيامده‌ است‌.

 

۷. ابوعلی‌ عبدالرحمن‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان

احاديثی‌ از احمد بن‌ حنبل‌ روايت‌ كرده‌ كه‌ ابومزاحم‌ موسی‌، برادرزاده‌اش‌ هم‌ آنها را از وی‌ نقل‌ كرده‌ است‌. فرزندان‌ و نوادگان‌ او را ۱۰۶ تن‌ شمرده‌اند (همو، ۱۰/ ۲۷۸).

 

۸. زكريا بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان

نام‌ او را فقط طبری‌ (۹/ ۲۱۶) ذكر كرده‌، ولی‌ چنين‌ می‌نمايد كه‌ منصبی‌ دولتی‌ داشته‌، يا در زمرۀ كاتبان‌ بوده‌ كه‌ نجاح‌ قصد مصادرۀ اموال‌ او را داشته‌ است‌ (همانجا).

 

۹. عبدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان

طبری‌ (همانجا) فقط نام‌ او را در زمرۀ كسانی‌ كه‌ نجاح‌ قصد مصادرۀ اموال‌ آنان‌ را داشته‌، ذكر كرده‌ و محتملاً شغلی‌ دولتی‌ داشته‌ است‌.

 

۱۰. يحيی‌ بن‌ عبدالرحمن‌ بن‌ خاقان

در ۲۴۵ ق‌/ ۸۵۹ م‌ پسر عمويش‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ وزير، او را به‌ رياست‌ ديوان‌ العامه‌ منصوب‌ كرد (همو، ۹/ ۲۱۷). بيش‌ ازين‌ اطلاعی‌ از او در دست‌ نيست‌.

 

۱۱. عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌ (۲۰۹-۲۶۳ ق‌/ ۸۲۴ -۸۷۷ م‌)

ابوالحسن‌ (يا ابوالحسين‌؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، ۳/ ۳۷- ۳۸)، وزير مشهور متوكل‌ و معتمد كه‌ حدود ۱۴ سال‌ وزارت‌ كرد. از زندگی‌ او پيش‌ از ورود به‌ ديوانهای‌ خلافت‌ آگاهی‌ دقيقی‌ در دست‌ نيست‌. فقط ابن‌ اثير (۷/ ۴۸) در وقايع‌ سال‌ ۲۳۵ ق‌/ ۸۴۹ م ‌از عبيدالله‌ به‌ عنوان‌ يكی‌ از شاكريه‌ (= چاكران‌، ملازمان‌ خاص‌ خليفه‌) ياد كرده‌ است‌. همچنين‌ دربارۀ آغاز كار او در ديوانها و حتی‌ وزارت‌، آنچه‌ از منابع‌ متقدم‌ به‌ دست‌ می‌آيد، پراكنده‌ و گاه‌ متناقض‌ است‌. آنچه‌ اين‌ تناقضات‌ را تشديد می‌كند، اختلاف‌ بر سر تاريخ‌ عزل‌ محمد بن‌ فضل‌ جرجرايی‌ از وزارت‌ و كتابت‌ خليفه‌ است‌. از اشارۀ طبری‌ (۹/ ۱۸۵) برمی‌آيد كه‌ محمد بن‌ فضل‌ در ۲۳۶ ق‌ فقط كاتب‌ خليفه‌ بوده‌ ــ نه‌ وزير ــ و متوكل‌ در همان‌ سال‌ آن‌ شغل‌ را به‌ عبيدالله‌ واگذاشته‌ است‌. در حالی‌ كه‌ به‌ گفتۀ مسعودی‌ ( مروج‌، ۴/ ۶) متوكل‌ در ۲۳۳ ق‌ عبيدالله‌ را به‌ كتابت‌ خود منصوب‌ كرد. يعقوبی‌ (۲/ ۴۸۸) بدون‌ اشاره‌ به‌ تاريخ‌ اين‌ واقعه‌، از عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ به‌ عنوان‌ رئيس‌ ديوان‌ توقيع‌، به‌ جای‌ محمد بن‌ فضل‌ ياد كرده‌ است‌. در برابر اينها، سخن‌ ابن‌ نجار بيش‌ از همه‌ متناقض‌ به‌ نظر می‌رسد. وی‌ به‌ رغم‌ آنكه‌ يادآور شده‌ كه‌ پس‌ از عزل‌ محمد بن‌ فضل‌، خليفه‌ دو ماه‌ بی‌وزير ماند و كسی‌ از فرزندان‌ كاتبان‌ می‌جست‌ كه‌ به‌ جای‌ وی‌ بگمارد، خاطرنشان‌ ساخته‌ كه‌ چون‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ را به‌ خليفه‌ معرفی‌ كردند، متوكل‌ از ادب‌ و خط و كتابت‌ او در شگفت‌ شد و به‌ رياست‌ ديوان‌ عرض‌ منصوبش‌ كرد و عبيدالله‌ كتابت‌ خليفه‌ را برعهده‌ گرفت‌ و مدت‌ يك‌ سال‌ نام‌ خود و وصيف‌ تركی‌ را در پای‌ نامه‌ها می‌نوشت‌ و پس‌ از آن‌ نام‌ وصيف‌ را انداخت‌ و نامه‌ها فقط با امضای‌ ابن‌ خاقان‌ صادر می‌شد (۲/ ۱۵۸، ۱۵۹). پس‌ خليفه‌ می‌بايست‌ بسيار بيش‌ از دو ماه‌ بی‌وزير مانده‌ باشد. ظاهراً به‌ سبب‌ همين‌ اختلافات‌ سوردل‌ (I/ 276) حدس‌ زده‌ است‌ كه‌ احتمالاً محمد بن‌ فضل‌ جرجرايی‌ در ۲۳۳ ق‌ از وزارت‌ عزل‌ شد و تا ۲۳۶ ق‌ فقط عهده‌دار ديوان‌ توقيع‌ بود و در آن‌ سال‌ آن‌ شغل‌ نيز به‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ واگذار شد، اما اين‌ توجيه‌ مستلزم‌ آن‌ است‌ كه‌ خليفه‌ ۳ سال‌ بی‌وزير بوده‌ باشد (قس‌: همو، I/ 277). و اين‌ چيزی‌ نيست‌ كه‌ بتوان‌ به‌ مدد منابع‌ مذكور اثبات‌ كرد. با اينهمه‌، با توجه‌ به‌ احتمال‌ خطا در ذكر سال‌ ۲۳۳ ق‌ از سوی‌ مسعودی‌ (اين‌ مورخ‌ در كتاب‌ التنبيه‌، همواره‌ از عبيدالله‌ به‌ عنوان‌ وزير متوكل‌، نه‌ كاتب‌ او، ياد كرده‌ است‌ (ص‌ ۴۱، ۳۱۳) و پيوند گزارشهای‌ كوتاه‌ طبری‌ و يعقوبی‌ می‌توان‌ پذيرفت‌ كه‌ محمد بن‌ فضل‌ در ۲۳۶ ق‌ از وزارت‌ و رياست‌ ديوان‌ توقيع‌ عزل‌ شد و عبيدالله‌ در آغاز، رياست‌ ديوان‌ مذكور، و اندكی‌ بعد وزارت‌ يافت‌. چه‌، به‌ گفتۀ يعقوبی‌ (۲/ ۴۸۹)، خليفه‌ او را مولی‌ اميرالمؤمنين‌ خواند و دستور داد كه‌ در نامه‌ها نام‌ خويش‌ برنگارد (قس‌: ابن‌ نجار، ۲/ ۱۵۹) و عبيدالله‌ بر ديوانها اشراف‌ يافت‌ و حتی‌ عزل‌ و نصب‌ قاضيان‌ را در دست‌ گرفت‌ و پدر خود يحيی‌ را رياست‌ ديوان‌ مظالم‌ داد.

عبيدالله‌ در مقام‌ وزارت‌ چندان‌ بر كارها چيره‌ شد كه‌ علاوه‌ بر ادارۀ امور خاص‌ وزارت‌، همۀ امور منبعث‌ از قدرت‌ خلافت‌ را نيز در دست‌ گرفت‌ (طبری‌، ۹/ ۲۱۵). چنانكه‌ متصدی‌ ديوان‌ بريد، به‌ جای‌ خليفه‌ مستقيماً به‌ عبيدالله‌ گزارش‌ می‌داد و او آن‌ را به‌ متوكل‌ می‌رسانيد (همو، ۹/ ۲۰۰). با اينهمه‌ نجاح‌ بن‌ سلمة، كه‌ در گرماگرم‌ قدرت‌ عبيدالله‌ در ۲۴۵ ق‌/ ۸۵۹ م‌ از او به‌ عنوان‌ كاتب‌ ديوان‌ توقيع‌، در واقع‌ مهردار خليفه‌، ياد شده‌ و رسيدگی‌ به‌ كارهای‌ مأموران‌ دولتی‌، احتمالاً كارگزاران‌ خراج‌ را نيز به‌ عهده‌ داشت‌، بزرگ‌ترين‌ دشمن‌ وزير بود و كوشيد تا عبيدالله‌ و برادران‌ و يارانش‌ را به‌ دست‌ خليفه‌ منكوب‌ و اموالشان‌ را مصادر كند، ولی‌ واكنش‌ سريع‌ و قاطع‌ وزير نه‌ تنها موجب‌ عزل‌ نجاح‌ شد، بلكه‌ اسباب‌ قتل‌ او را نيز فراهم‌ آورد (همو، ۹/ ۲۱۴-۲۱۷). عبيدالله‌ در اين‌ ايام‌، علاوه‌ بر وزارت‌، فرماندهی‌ ۰۰۰‘ ۱۲ تن‌ سپاهی‌ را كه‌ در اختيار فرزندان‌ متوكل‌ بود، بر عهده‌ داشت‌ (مسعودی‌، التنبيه‌، ۳۶۱، ۳۶۲). عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ همواره‌ طرفدار معتز بن‌ متوكل‌ بود و می‌كوشيد كه‌ منتصر پسر ديگر خليفه‌ را از ولايت‌ عهدی‌ دور سازد و حتی‌ گفته‌اند كه‌ كسانی‌ را برگماشت‌ تا او را به‌ قتل‌ رسانند (طبری‌، ۹/ ۲۳۴)، اما اندكی‌ بعد غلامان‌ و طرفداران‌ منتصر بر متوكل‌ و فتح‌ بن‌ خاقان‌ هجوم‌ بردند و هر دو را كشتند (۲۴۷ ق‌). به‌ روايتی‌، وزير قبل‌ از واقعه‌، از توطئۀ قتل‌ خليفه‌ آگاه‌ شد و فتح‌ بن‌ خاقان‌ را نيز مطلع‌ ساخت‌، ولی‌ چون‌ هيچ‌ كدام‌ گمان‌ نمی‌كردند كه‌ آن‌ خبر درست‌ باشد، در صدد مدافعه‌ برنيامدند. چنانكه‌ به‌ هنگام‌ قتل‌ خليفه‌، عبيدالله‌ مشغول‌ ادارۀ امور وزارت‌ بود (همو، ۹/ ۲۲۸). چون‌ منتصر به‌ خلافت‌ نشست‌، عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ نيز با خليفۀ جديد بيعت‌ كرد (همو، ۹/ ۲۳۴). به‌ گفتۀ ابن‌ اثير (۷/ ۹۹، ۱۰۰) پس‌ از قتل‌ متوكل‌، طرفداران‌ و ياران‌ عبيدالله‌ كه‌ عدۀ آنان‌ را ميان‌ ۵ تا ۱۳ هزار ذكر كرده‌اند، برگرد او فراهم‌ آمدند و خواستند بر منتصر و يارانش‌ بتازند، اما عبيدالله‌ به‌ اين‌ بهانه‌ كه‌ ممكن‌ است‌ منتصر به‌ معتز كه‌ در دست‌ اوست‌ آسيبی‌ برساند، آنان‌ را از حمله‌ بازداشت‌. ابن‌ طقطقی‌ (ص‌ ۳۲۷) بر آن‌ است‌ كه‌ سپاهيان‌ پايتخت‌ كه‌ وزير را دوست‌ می‌داشتند، او را از آسيب‌ خليفۀ جديد و يارانش‌ محافظت‌ كردند. البته‌ نزديكان‌ منتصر، او را به‌ قتل‌ عبيدالله‌، به‌ اتهام‌ طرفداری‌ از معتز تحريك‌ می‌كردند، اما احمد بن‌ خصيب‌ نخستين‌ وزير منتصر، به‌ دفاع‌ از وزير معزول‌ (قس‌: ابن‌ عمرانی‌، ۱۲۰، كه‌ فتح‌ بن‌ خاقان‌ را وزير متوكل‌، و عبيدالله‌ را نايب‌ و قائم‌ مقام‌ او دانسته‌ است‌) برخاست‌ تا سرانجام‌ او را به‌ جزيرۀ كرت‌ (اقربطش‌) تبعيد كردند (ابن‌ نجار، ۲/ ۱۶۰، ۱۶۱؛ قس‌: ابن‌ عبدربه‌، ۵/ ۴۰۶، كه‌ به‌ اشتباه‌ تبعيد او را به‌ متوكل‌ نسبت‌ داده‌ است‌). به‌ روايت‌ ديگر، عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ و بقيۀ خاندان‌ وی‌ به‌ بغداد فرستاده‌ شدند (ابن‌ عمرانی‌، ۱۲۱). اين‌ روايت‌ به‌ نظر درست‌تر می‌رسد. چه‌ نه‌ تنها در منابع‌ متقدم‌ به‌ تبعيد عبيدالله‌، خاصه‌ به‌ كرت‌، در ايام‌ خلافت‌ منتصر اشاراتی‌ نرفته‌، بلكه‌ طبری‌ (۹/ ۲۵۸) به‌ صراحت‌ يادآور شده‌ كه‌ در ۲۴۸ ق‌/ ۸۶۲ م‌ در ايام‌ خلافت‌ مستعين‌، عبيدالله‌ خواست‌ به‌ حج‌ رود كه‌ خليفه‌ او را به‌ برقه‌ تبعيد كرد. از سخن‌ يعقوبی‌ (۲/ ۴۹۵) مبنی‌ بر آنكه‌ مستعين‌ در آغاز سال‌ ۲۴۹ ق‌/ ۸۶۳ م‌ عبيدالله‌ را به‌ مكه‌ و سپس‌ به‌ برقه‌ تبعيد كرد، نيز به‌ رغم‌ اختلاف‌ با طبری‌ می‌توان‌ دريافت‌ كه‌ وزير معزول‌ حدود يك‌ سال‌ قبل‌ از تبعيد گوشه‌نشينی‌ اختيار كرده‌ بوده‌ است‌.

سالهايی‌ كه‌ عبيدالله‌ در تبعيد سپری‌ كرد، به‌ درستی‌ معلوم‌ نيست‌، ولی‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ در ۲۵۱ ق‌ وی‌ در عراق‌ بوده‌، يا حتی‌ شغلی‌ داشته‌ است‌ كه‌ وكيل‌ او احمد بن‌ اسحاق‌ و چند تن‌ ديگر، برای‌ ميانجيگری‌ ميان‌ محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ طاهر و موالی‌ بغداد برگزيده‌ شدند (طبری‌، ۹/ ۳۳۶). بنابراين‌ در ابراز اين‌ معنی‌ كه‌ عبيدالله‌ در ۲۵۳ ق‌ اجازۀ بازگشت‌ به‌ بغداد يافت‌ (سوردل‌، I/ 285)، می‌بايست‌ مسامحه‌ای‌ رفته‌ باشد، از آن‌ گذشته‌ عبيدالله‌ كه‌ به‌ شدت‌ از خليفه‌ مستعين‌ بيزار بود و ابن‌ طاهر را همواره‌ از پشتيبانی‌ او باز می‌داشت‌ (طبری‌، ۹/ ۳۴۲)، به‌ احتمال‌ قوی‌ در واقعۀ عزل‌ او و بيعت‌ گرفتن‌ برای‌ معتز در ۲۵۲ ق‌ دست‌ داشت‌. با اينهمه‌ و به‌ رغم‌ طرفداری‌ از خلافت‌ معتز و روابط نزديكی‌ كه‌ ميان‌ آن‌ دو از روزگار متوكل‌ برقرار بود، دانسته‌ نيست‌ كه‌ چرا عبيدالله‌ در ايام‌ خلافت‌ معتز به‌ مناصب‌ دولتی‌ گمارده‌ نشد. شايد خود وی‌ از پذيرفتن‌ چنان‌ مناصبی‌ امتناع‌ می‌كرده‌ است‌. چنانكه‌ بعدها نيز وزارت‌ خليفه‌ معتمد را به‌ دشواری‌ پذيرفت‌. به‌ گفتۀ ابن‌ نجار (۲/ ۱۶۱-۱۶۳)، خليفه‌ به‌ اشارۀ حسن‌ بن‌ مخلد دستور داد عبيدالله‌ را از بغداد به‌ سامرا بخوانند. ابوعيسی‌ بن‌ متوكل‌ نيز طی‌ نامه‌ای‌ عبيدالله‌ را به‌ سامرا دعوت‌ كرد، ولی‌ از وزارت‌ سخنی‌ به‌ ميان‌ نياورد، چه‌ می‌دانست‌ كه‌ وی‌ نخواهد پذيرفت‌، در واقع‌ نيز عبيدالله‌ چون‌ به‌ سامرا رسيد، در برابر پيشنهاد وزارت‌ از سوی‌ خليفه‌ به‌ شدت‌ مقاومت‌ ورزيد و حتی‌ تهديد كرد كه‌ به‌ مناطق‌ دوردست‌ مرزی‌ می‌رود، اما سرانجام‌ با كوششهای‌ حسن‌ بن‌ مخلد و ابوعيسی‌ بن‌ متوكل‌ آن‌ شغل‌ را پذيرفت‌ (۳ شعبان‌ ۲۵۶ ق‌). با اين‌ حال‌ در منابع‌ ما از فعاليتهای‌ دوران‌ وزارتش‌ چندان‌ ياد نشده‌ است‌. جز آنكه‌ در ۲۵۹ ق‌ اوامر خليفه‌ را به‌ فرستادگان‌ يعقوب‌ ليث‌ ابلاغ‌ كرد (طبری‌، ۹/ ۵۰۷) و در ۲۶۲ ق‌ همراه‌ معتمد برای‌ پيكار با يعقوب‌ بيرون‌ رفت‌ (همو، ۹/ ۵۱۷). عبيدالله‌ سرانجام‌ بر اثر آسيبی‌ كه‌ در بازی‌ چوگان‌ ديد، درگذشت‌ (ابن‌ جوزی‌، ۵/ ۴۵؛ ابن‌ نجار، ۲/ ۱۶۶).

در باب‌ تاريخ‌ درگذشت‌ عبيدالله‌ نيز اختلاف‌ است‌. طبری‌ در يك‌ جا به‌ اشتباه‌ تاريخ‌ مرگ‌ او را ربيع‌الآخر ۲۵۲ ق دانسته‌ (۹/ ۳۵۴، كه‌ ظاهراً عبدالله‌ بن‌ يحيی‌ برادر عبيدالله‌ می‌بايست‌ صحيح‌ باشد) در حالی‌ كه‌ ضمن‌ شرح‌ حوادث‌ سال‌ ۲۵۶ ق‌ از او به‌ عنوان‌ وزير ياد كرده‌ است‌، و در جای‌ ديگر (۹/ ۵۳۲) آورده‌ كه‌ عبيدالله‌ در ۱۰ ذيقعدۀ ۲۶۳ درگذشت‌ (قس‌: العيون‌ و الحدائق‌، ۴/ ۱/ ۸۲، كه‌ ۲۶۴ ق‌ را تاريخ‌ مرگ‌ وی‌ آورده‌ است‌).

عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ كه‌ از جمله‌ واپسين‌ وزيران‌ دورۀ استقلال‌ سياسی‌ خلفای‌ عباسی‌ به‌ شمار می‌رود، خود نيز از اقتدار بسيار برخوردار بود. هم‌ از اين‌ روست‌ كه‌ برخی‌ او را با برمكيان‌ سنجيده‌اند (سوردل‌، II/ 567) و به‌ راستی‌ وزارت‌ او را پايان‌ دورۀ حشمت‌ و شكوه‌ وزيران‌ می‌توان‌ دانست‌. با اينهمه‌، دربارۀ او آراء متضادی‌ ابراز شده‌ است‌. علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ جراح‌، ديوان‌ سالار و وزير مشهور، سبب‌ چيرگی‌ عبيدالله‌ را بر امور وزارت‌، فقط وجود كاتبان‌ و ديوانيان‌ چيره‌دست‌ و با كفايت‌ دانسته‌ است‌، نه‌ فضل‌ و هنر وزير (ابن‌ نجار، ۲/ ۱۶۰). اما ابن‌ طقطقی‌ از او به‌ عنوان‌ وزيری‌ دانا به‌ حساب‌ و استيفا ياد كرده‌ كه‌ خوش‌ اقبالی‌ و كرم‌ و اخلاق‌ نيكويش‌ عيوب‌ او را می‌پوشانيد (صص‌ ۳۲۶، ۳۲۷). عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ كه‌ ظاهراً مذهب‌ حنفی‌ داشت‌ (ابن‌ ابی‌ يعلی‌، ۱/ ۲۰۴) به‌ گفتۀ ابوالفرج‌ (مقاتل‌، ۶۱۱، ۶۱۲) با تشيع‌ مخالف‌ بود و متوكل‌ را از آزاد كردن‌ محمد بن‌ صالح‌ علوی‌ از زندان‌ باز می‌داشت‌؛ محمد بن‌ صالح‌ نيز در زندان‌ اشعاری‌ در هجو وزير سرود. نيز گفته‌اند كه‌ عبيدالله‌ محرك‌ خليفه‌ در اعمال‌ خشونت‌ بر ضد علويان‌ بود (سوردل‌، II/ 574). با اينهمه‌ امام‌ حسن‌ عسكری‌(ع‌) را بسيار محترم‌ می‌داشت‌ و او را می‌ستود (كلينی‌، ۱/ ۵۰۳، ۵۰۴). عبيدالله‌ در امور مالی‌ مردی‌ درستكار بود. اگر چه‌ ابن‌ بسّام‌ او را در شعری‌ به‌ ارتشا متهم‌ ساخته‌ (علاّق‌، ۳۴۸)، ولی‌ حتی‌ مورخ‌ شيعه‌ مذهبی‌ چون‌ ابن‌ طقطقی‌ او را به‌ پاكدامنی‌ ستوده‌ است‌. چنانكه‌ حاكم‌ مصر مالی‌ كلان‌ و هدايايی‌ بسيار برای‌ وزير فرستاد و او همه‌ را به‌ خزانۀ دولت‌ تحويل‌ داد (ابن‌ طقطقی‌، ۳۲۷) و در روزگار معتمد به‌ سبب‌ تهی‌ بودن‌ خزانه‌، از مال‌ خود خرج‌ می‌كرد و چون‌ درگذشت‌ ۶۰۰ هزار دينار بر گردن‌ داشت‌ (ابن‌ نجار، ۲/ ۱۶۳؛ ابن‌ عمرانی‌، ۱۳۷). همين‌ كردارها بود كه‌ سبب‌ می‌شد در برابر هجوگويانی‌ چون‌ محمد بن‌ علی‌ معروف‌ به‌ دندن‌ الكاتب‌ (علاق‌، ۵۱۹) و محمد بن‌ صالح‌، برخی‌ چون‌ بحتری‌ (مثلاً: ۱/ ۵۱۶، ۶۱۲، ۲/ ۶۹۳) و سليمان‌ بن‌ وهب‌ (ابن‌ نجار، ۲/ ۱۶۳) و ابوهفان‌ شاعر او را بستايند (ابن‌ معتز، ۴۰۹). به‌ رغم‌ آنكه‌ خطيب‌ بغدادی‌ (۷/ ۱۶۶، ۱۶۷) ابياتی‌ از عبيدالله‌ نقل‌ كرده‌، ولی‌ بيانش‌ چندان‌ لغزش‌ داشت‌ كه‌ كودكان‌ سامرا در كوی‌ و برزن‌، او را به‌ سخره‌ می‌گرفتند، و ابوحفص‌ عدوی‌ بصری‌ در شعر خود او را اخرس‌ خواند (صابی‌، الهفوات‌، ۲۷۲). عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ با دانشمندان‌ زمان‌ خود دوستی‌ داشت‌ و ابن‌ قتيبه‌ كتاب‌ ادب‌ الكاتب‌ خود را به‌ نام‌ او مصدّر ساخت‌ (ابن‌ قتيبه‌، ۶، ۷؛ ابن‌ خلكان‌، ۳/ ۴۳)؛ و جاحظ نيز رسالۀ فصل‌ ما بين‌ العداوة و الحسد را برای‌ او نوشت‌ (۱/ ۳۳۵، ۳۷۰).

۱۲. احمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌ (د ۳۰۷ ق‌/ ۹۱۹ م‌)

از زندگی‌ او اطلاع‌ چندانی‌ نداريم‌، ولی‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ در مشاغل‌ ديوانی‌ روزگار می‌گذرانيده‌ است‌، چه‌ در ۲۷۸ ق‌/ ۸۹۱ م‌ از او به‌ عنوان‌ رئيس‌ ديوان‌ ضياع‌ و خراج‌ قم‌ ياد شده‌ كه‌ به‌ رغم‌ تعصب‌ شديد در تسنّن‌، از امام‌ حسن‌ عسكری‌ (ع‌) به‌ نيكی‌ ياد می‌كرد (ابن‌ بابويه‌، ۱/ ۴۰؛ كلينی‌، ۱/ ۵۰۳). همين‌ ستايش‌ كه‌ بسياری‌ از محدثان‌ شيعه‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌اند و باعث‌ شد كه‌ رجال‌شناسان‌ او را در زمرۀ روات‌ ذكر كنند (طوسی‌، ۴۴۸؛ علامۀ حلّی‌، ذيل‌ نام‌ احمد)، نجاشی‌ را به‌ اين‌ گمان‌ واداشت‌ كه‌ او را از جملۀ نويسندگانی‌ برشمارد كه‌ به‌ ستايش‌ امام‌ حسن‌ عسكری‌(ع‌) پرداخته‌ و در وصف‌ او كتاب‌ نوشته‌اند (ص‌ ۸۷). احمد بن‌ عبيدالله‌ گذشته‌ از شغل‌ ديوانی‌ در ۳۰۶ ق‌ نيز از جمله‌ نامزدان‌ وزارت‌ خليفه‌ مقتدر بود، ولی‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ جراح‌ او را به‌ حماقت‌ و تهور متهم‌ ساخت‌ (قرطبی‌، ۷۳). با اينهمه‌، صفدی‌ (۷/ ۱۷۱) وی‌ را مردی‌ اديب‌ و فاضل‌ خوانده‌ و از او ابياتی‌ نقل‌ كرده‌ است‌. قرطبی‌ (صص‌ ۱۵۹، ۱۸۲) از كسی‌ به‌ نام‌ احمد بن‌ خاقان‌ نام‌ برده‌ كه‌ در ۳۱۹ ق‌ رياست‌ شرطۀ بخش‌ شرقی‌ و در ۳۲۰ ق‌ رياست‌ شرطۀ هر دو بخش‌ بغداد را داشته‌ است‌، ولی‌ هيچ‌ دليلی‌ در دست‌ نيست‌ كه‌ اين‌ شخص‌ همان‌ احمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ باشد. چه‌ در جايی‌ ديگر (ص‌ ۷۹) از ابواحمد بن‌ عبيدالله‌ كه‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ همين‌ احمد است‌ نام‌ برده‌ كه‌ در صفر ۳۰۷ ق‌ درگذشته‌ است‌، خاصه‌ آنكه‌ صفدی‌ (۷/ ۱۷۱) به‌ صراحت‌ يادآور شده‌ كه‌ احمد بن‌ عبيدالله‌ در ۳۰۷ ق‌ درگذشته‌ است‌.

 

۱۳. ابوعلی‌ محمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌ (د ۳۱۲ ق‌/ ۹۲۴ م‌)

بزرگ‌ترين‌ فرزند عبيدالله‌ (قس‌: ابن‌ اثير، ۸/ ۶۳، و اشتباه‌ او در ذكر نام‌ پدر ابوعلی‌ محمد، و تصحيح‌ آن‌ در ۸/ ۱۵۰)، وزير مقتدر عباسی‌. دربارۀ تاريخ‌ تولد و رشد و چگونگی‌ ورود او به‌ ديوانها آگاهی‌ به‌ دست‌ نيامد. صفدی‌ (۴/ ۵) بنابر روايتی‌ كه‌ منابع‌ متقدم‌ آن‌ را تأييد نكرده‌اند، بر آن‌ است‌ كه‌ ابوعلی‌ محمد پس‌ از مرگ‌ پدر مدت‌ يك‌ هفته‌ به‌ وزارت‌ معتمد گمارده‌ شد. در حالی‌ كه‌ منابع‌ ديگر از مشاغل‌ ديوانی‌ او پس‌ از مرگ‌ پدر ياد كرده‌اند. به‌ گفتۀ صابی‌ ( الوزراء، ۲۸۴) در روزگار وزارت‌ حسن‌ بن‌ مخلد بن‌ جراح‌، وی‌ رياست‌ خراج‌ و املاك‌ خالصه‌ يافت‌. وزير بعدی‌، سليمان‌ بن‌ وهب‌، او را به‌ نظارت‌ بر امور ساختمانی‌ خليفه‌ معتمد در بخش‌ غربی‌ سامرا گمارد، اما چندی‌ بعد خليفه‌ او را عزل‌ كرد. ابوعلی‌ محمد تا روزگار عبيدالله‌ بن‌ سليمان‌ كه‌ در ۲۷۷ ق‌/ ۸۹۰ م‌ به‌ وزارت‌ رسيد، ظاهراً شغل‌ دولتی‌ نداشت‌ تا آنكه‌ از سوی‌ اين‌ وزير به‌ رياست‌ ديوان‌ بريد و مظالم‌ و خرائط ماسبذان‌ و مهرجان‌ قذق‌ گمارده‌ شد و تا ايام‌ وزارت‌ علی‌ بن‌ محمد بن‌ فرات‌ در ۲۹۶ ق‌/ ۹۰۹ م‌ در همان‌ شغل‌ بود (مسكويه‌، ۱/ ۲۵؛ صابی‌، همانجا). چون‌ ابن‌ فرات‌ به‌ وزارت‌ نشست‌، ابوعلی‌ محمد بن‌ عبيدالله‌ از بيم‌ او كه‌ از پيش‌ نقاری‌ در ميانه‌ بود، گريخت‌ و پنهان‌ شد، ولی‌ همواره‌ بر ضد او به‌ فعاليت‌ می‌پرداخت‌ (همانجا). اين‌ فعاليتها هنگامی‌ به‌ ثمر رسيد كه‌ به‌ گفتۀ ابن‌ جوزی‌ (۶/ ۱۰۹) ابوعلی‌ به‌ يكی‌ از زنان‌ حرم‌، از كنيزان‌ معتضد، وعدۀ پرداخت‌ مالی‌ كلان‌ داد تا در وزارت‌ او بكوشد. ابن‌ فرات‌ سرانجام‌ در ۲۹۹ ق‌ از وزارت‌ عزل‌ شد و ابوعلی‌ فردای‌ آن‌ روز به‌ وزارت‌ نشست‌ (مسعودی‌، مروج‌، ۴/ ۲۱۳؛ صابی‌، همانجا). مقتدر خليفه‌ نيز پاره‌ای‌ از املاكی‌ را كه‌ در اقطاع‌ وزير معزول‌ بود، به‌ وی‌ واگذاشت‌ و ماهانه‌ ۰۰۰‘ ۵ دينار برای‌ او مقرری‌ تعيين‌ كرد و خانۀ صاعد بن‌ مخلد بر كنار دجله‌ را نيز به‌ او داد. ابوعلی‌ بلافاصله‌ پس‌ از آنكه‌ رشتۀ كارها را در دست‌ گرفت‌، چنانكه‌ مرسوم‌ بود، توسط كسانی‌ چون‌ ابوالحسن‌ احمد بن‌ ابی‌ بغل‌ و سپس‌ ابوالهيثم‌ عباس‌ بن‌ محمد بن‌ ثوابه‌ به‌ مناظره‌ با ابن‌ فرات‌ و در واقع‌ محاكمۀ او پرداخت‌. اين‌ ابی‌ ثوابه‌ كه‌ وزير او را بر كشيده‌ بود، چندان‌ بر كارها تسلط يافت‌ كه‌ به‌ مصادرۀ اموال‌ برخی‌ از ديوان‌ سالاران‌ دست‌ زد و مالها از آنها می‌گرفت‌ و حتی‌ از بيت‌المال‌ خاصّه‌، مالی‌ هنگفت‌ به‌ بيت‌المال‌ عامّه‌ بر سبيل‌ قرض‌ منتقل‌ كرد كه‌ فقط اندكی‌ از آن‌ را باز پس‌ داد (همان‌، ۲۸۵). وزير نيز خود ظاهراً از اين‌ مصادرات‌ سهمی‌ برمی‌گرفت‌، چنانكه‌ وقتی‌ ابراهيم‌ بن‌ احمد مادرايی‌ و برادرزادۀ او محمد بن‌ علی‌ را گرفتند تا اموالشان‌ را مصادره‌ كنند، آنها به‌ وزير رشوه‌ دادند تا بخشی‌ از اموالی‌ را كه‌ می‌بايست‌ بپردازند، عمال‌ وزير از كسان‌ ديگر كسب‌ كنند (قرطبی‌، ۳۸، ۳۹). اين‌ واقعه‌ می‌بايست‌ پس‌ از آنكه‌ ابن‌ ثوابه‌ توسط ام‌ موسی‌ از زنان‌ مشهور حرم‌، برای‌ خليفه‌ پيغام‌ فرستاد كه‌ می‌تواند از ابراهيم‌ و محمد بن‌ علی‌ مادرايی‌ ۷۰۰ هزار دينار بگيرد، اتفاق‌ افتاده‌ باشد. به‌ گفتۀ مسكويه‌ (۱/ ۲۴، ۲۵)، چون‌ ابوعلی‌ محمد بن‌ عبيدالله‌ كه‌ از كار وزارت‌ آگاهی‌ چندانی‌ نداشت‌، بی‌كفايتی‌ نشان‌ داد و حتی‌ نتوانست‌ مقرری‌ فرماندهان‌ و امرای‌ سپاه‌ را بپردازد، ابن‌ ثوابه‌ به‌ خليفه‌ وعده‌ داد كه‌ مالهايی‌ كه‌ خاقانی‌ نتوانسته‌ از كارگزاران‌ دولت‌ بگيرد، وی‌ از آنها برگيرد. به‌ اين‌ ترتيب‌ ابن‌ ثوابه‌ به‌ دستور خليفه‌ به‌ كار پرداخت‌ و حتی‌ كارگزاران‌ وزير را خود تغيير می‌داد و شيرازۀ امور بيش‌ از پيش‌ از هم‌ گسيخت‌. وزير نيز خود مردی‌ سست‌ اراده‌ و نالايق‌ بود. ديوان‌ عرض‌ را به‌ پسر خود عبدالله‌ داده‌ بود و به‌ همين‌ سبب‌ نامه‌های‌ دولتی‌ را كه‌ می‌رسيد، نمی‌خواند و چه‌ بسا كه‌ به‌ همين‌ سبب‌ سفته‌ها و براتها وصول‌ نمی‌شد و مالها به‌ هدر می‌رفت‌ (صابی‌، الوزراء، ۲۸۵، ۲۸۶). در تلون‌ مزاج‌ وی‌ كه‌ مال‌ دوستی‌ او را نيز به‌ خوبی‌ آشكار می‌سازد، گفته‌اند كه‌ در مدت‌ ۲۰ روز هفت‌ كس‌ را به‌ رياست‌ خراج‌ ماه‌ الكوفه‌ برگمارد (مسكويه‌، ۱/ ۲۳) و رياست‌ خراج‌ بادوريا را هر ماه‌ به‌ كسی‌ باز می‌نهاد (قرطبی‌، ۳۹). او حتی‌ در قبال‌ رشوتی‌ كه‌ می‌ستاند به‌ قول‌ خود وفا نمی‌كرد و در اين‌باره‌ اشعار بسيار گفته‌ شد (همو، ۴۱). ابوعلی‌ به‌ خاص‌ و عام‌ تقرب‌ می‌جست‌ و می‌كوشيد خود را مردی‌ صالح‌ جلوه‌ دهد. گفته‌اند كه‌ مال‌ فراوانی‌ به‌ نزد محمد بن‌ جرير طبری‌ كه‌ در زهد می‌زيست‌، فرستاد و چون‌ او آن‌ را بازگردانيد، خواست‌ به‌ منصب‌ قضايش‌ بگمارد، ولی‌ طبری‌ اين‌ را نيز نپذيرفت‌ (سبكی‌، ۳/ ۱۲۵). چون‌ كسی‌ از او درخواستی‌ می‌كرد، دست‌ بر سينه‌ می‌كوفت‌ و بيهوده‌ قول‌ می‌داد كه‌ تقاضايش‌ را اجابت‌ می‌كند. از ين‌ رو به «دق‌ صدر» معروف‌ گشت‌ (مسكويه‌، ۱/ ۲۴). اين‌ گونه‌ كردارها و نابسامانيها سرانجام‌ مقتدر را بر آن‌ داشت‌ كه‌ در باب‌ تغيير وزير با مونس‌ خادم‌ رايزنی‌ كند و وی‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ جراح‌ را نامزد وزارت‌ كرد (همو، ۱/ ۲۶). به‌ گفتۀ قرطبی‌ (ص‌ ۴۰) مقتدر خواست‌ احمد بن‌ ابی‌ البغل‌ را به‌ وزارت‌ بردارد، اما خاقانی‌ به‌ برخی‌ از اهل‌ حرم‌ وعدۀ مال‌ داد تا آن‌ كار به‌ انجام‌ نرسيد. به‌ هر حال‌ مقتدر از ابوعلی‌ خاقانی‌ خواست‌ كه‌ با ابن‌ جراح‌ مكاتبه‌ كند و او را به‌ نيابت‌ وزارت‌ فراخواند. ابوعلی‌ خود نيز بر اين‌ باور بود و می‌گفت‌ ابن‌ جراح‌ را خواندم‌ تا به‌ نيابت‌ از پسرم‌ ــ عبدالله‌ بن‌ محمد ــ امور ديوانها را در دست‌ گيرد (همدانی‌، ۱۲)، اما چون‌ ابن‌ جراح‌ در رسيد، خليفه‌ وزير را عزل‌ كرد و او را وزارت‌ داد (۳۰۱ ق‌). آنگاه‌ وزير معزول‌ را با پسرانش‌ عبدالله‌ و عبدالواحد و نيز ابن‌ ثوابه‌ به‌ حبس‌ افكندند (مسكويه‌، ۱/ ۲۶؛ قرطبی‌، ۴۱). ابن‌ جراح‌ در مناظره‌ با ابوعلی‌ خاقانی‌ او را به‌ رشوه‌ستانی‌ و از ميان‌ بردن‌ اموال‌ دولتی‌ و افساد در كارها متهم‌ ساخت‌ و مبلغی‌ از اموال‌ او و يارانش‌ مصادره‌ شد (مسكويه‌، ۱/ ۲۷)، ولی‌ چند ماه‌ بعد آزاد شد و به‌ حالت‌ توقيف‌ در خانه‌ خود سكنی‌ گرفت‌ (قرطبی‌، ۴۳). در اين‌ واقعه‌ وزير جديد، علی‌ بن‌ عيسی‌، اهل‌ و خاندان‌ ابوعلی‌ خاقانی‌ را صيانت‌ كرد و حتی‌ به‌ رغم‌ آنكه‌ گفته‌اند وزير معزول‌ و پسرانش‌ می‌خواستند ابن‌ جراح‌ را در راه‌ مكه‌ به‌ عراق‌ به‌ قتل‌ برسانند (ابن‌ ابار، ۱۸۷)، پس‌ از چندی‌ از توقيف‌ در خانه‌اش‌ نيز آزاد شد (مسكويه‌، ۱/ ۳۲). ابوعلی‌ محمد بن‌ خاقان‌ از آن‌ پس‌ نه‌ تنها هيچ‌ شغل‌ دولتی‌ نيافت‌، بلكه‌ در ۳۰۴ ق‌ علی‌ بن‌ فرات‌ كه‌ دوباره‌ به‌ وزارت‌ رسيد، اموال‌ وی‌ را مجدداً مصادره‌ كرد (همو، ۱/ ۴۲). سرانجام‌ وی‌ به‌ شدت‌ بيمار شد و درگذشت‌ و گفته‌اند كه‌ خردش‌ زايل‌ شده‌ بود (ابن‌ اثير، ۸/ ۱۵۱؛ صفدی‌، ۴/ ۵).

 

۱۴. ابوالقاسم‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌

(طبری‌، ۱/ ۱۴۷، نام‌ او را به‌ اشتباه‌ عبيدالله‌ ذكر كرده‌ است‌). در ۲۹۹ ق‌/ ۹۱۱ م‌ كه‌ پدرش‌ به‌ وزارت‌ رسيد، او نيز با عنوان‌ قائم‌ مقام‌ وزير از خليفه‌ خلعت‌ گرفت‌ (قرطبی‌، ۳۷) و به‌ گفتۀ صابی‌ ( الوزراء، ۲۸۵) با ۰۰۰‘۱ دينار مقرری‌ ماهانه‌ رياست‌ ديوان‌ عرض‌ يافت‌. عبدالله‌ به‌ زودی‌ بر كارها چيره‌ شد و به‌ سبب‌ بی‌كفايتی‌ پدر، به‌ استقلال‌ كار می‌كرد (قرطبی‌، ۳۹) و گويا رياست‌ عاليۀ همۀ ديوانها را كه‌ در واقع‌ نيابت‌ وزارت‌ بود، در دست‌ داشت‌، زيرا چون‌ ابن‌ جراح‌ به‌ عراق‌ خوانده‌ شد، ابوعلی‌ وزير می‌پنداشت‌ كه‌ او به‌ نيابت‌ از پسرش‌ عبدالله‌ رياست‌ ديوانها را در دست‌ خواهد گرفت‌ (همدانی‌، ۱۲). در ۳۰۱ ق‌ پس‌ از عزل‌ ابوعلی‌ محمد از وزارت‌، عبدالله‌ نيز با برادر و پدرش‌ به‌ حبس‌ افكنده‌ شد (طبری‌، ۱۰/ ۱۴۷). ولی‌ چندی‌ بعد آزاد شد (قرطبی‌، ۴۳؛ صابی‌، الوزراء، ۳۰۶). از اين‌ پس‌ تا حدود ۱۰ سال‌ بعد خبر چندانی‌ از فعاليتهای‌ ديوانی‌ و سياسی‌ او در دست‌ نيست‌. در سومين‌ دورۀ وزارت‌ علی‌ بن‌ فرات‌ (۳۱۱-۳۱۲ ق‌/ ۹۲۳-۹۲۴ م‌)، ابوالقاسم‌ عبدالله‌ پنهان‌ می‌زيست‌ و خليفه‌ را توسط نصر حاجب‌ و برخی‌ ديگر برضد وزير تحريك‌ می‌كرد. به‌ گفتۀ مسكويه‌ (۱/ ۱۲۷)، مونس‌ خادم‌ نيز دربارۀ وزارت‌ ابوالقاسم‌ با خليفه‌ مقتدر سخن‌ گفت‌، ولی‌ خليفه‌ در آغاز ابوالقاسم‌ را به‌ شرارت‌ متهم‌ كرد. به‌ روايت‌ ديگر ابوالقاسم‌ خاقانی‌ تضمين‌ كرد كه‌ اگر وزارت‌ يابد، ابن‌ فرات‌ و يارانش‌ را ۲ ميليون‌ دينار مصادره‌ می‌كند (همو، ۱/ ۱۲۹؛ صابی‌، الوزراء، ۶۹). نصر حاجب‌ و هارون‌ بن‌ غريب‌ و مونس‌ خادم‌ نيز در وزارت‌ او كوشيدند (ابن‌ اثير، ۸/ ۱۵۰، ۱۵۱) تا سرانجام‌ مقتدر پذيرفت‌ و ابوالقاسم‌ در ۳۱۲ ق‌ به‌ وزارت‌ نشست‌. قرطبی‌ (ص‌ ۱۲۰) يادآور شده‌ كه‌ ابوالقاسم‌ خاقانی‌ در اين‌ وقت‌ رو به‌ كهولت‌ می‌رفت‌ و مردی‌ تجربه‌ آموخته‌ بود و از ناپختگيهای‌ دوران‌ پدر دوری‌ می‌جست‌، اما چون‌ به‌ وزارت‌ نشست‌ بلافاصله‌ ابن‌ فرات‌ و حواشی‌ و كاتبان‌ او را گرفت‌ و به‌ ابوالعباس‌ بن‌ بُعد شرّ كاتب‌ خود سپرد و او نيز پس‌ از آزارها و شكنجه‌ها، مبالغی‌ از همگی‌ مصادره‌ كرد (مسكويه‌، ۱/ ۱۲۸). خليفه‌ برای‌ مصادرۀ بيشتر اموال‌ علی‌ بن‌ فرات‌ و محسن‌ بن‌ فرات‌ گفت‌ تا آنها را به‌ دارالخلافه‌ برند. ابوالقاسم‌ خاقانی‌ و هارون‌ بن‌ غريب‌ و نصر حاجب‌ از بيم‌ آنكه‌ اگر آن‌ دو به‌ خليفه‌ مال‌ دهند، خليفه‌ در اموال‌ اينان‌ نيز طمع‌ می‌بندد، تصميم‌ به‌ قتل‌ علی‌ و محسن‌ بن‌ فرات‌ گرفتند و بدين‌ ترتيب‌ هر دو به‌ قتل‌ آمدند (ابن‌ اثير، ۸/ ۱۵۲، ۱۵۳). ابوالقاسم‌ خاقانی‌ در كار وزارت‌ از خود كفايتی‌ نشان‌ نداد. در ۳۱۲ ق‌ كه‌ قرمطيان‌ مكه‌ را گرفتند. وی‌ برای‌ جلوگيری‌ از آنها كاری‌ از پيش‌ نبرد (قرطبی‌، ۱۲۳) و شايد از همين‌ رو خود وی‌ به‌ ارتباط با قرمطيان‌ متهم‌ شد و باعث‌ گشت‌ كه‌ وزير برای‌ مبرا ساختن‌ خود از اين‌ اتهام‌، برخی‌ از آنها را در عراق‌ دستگير كند (ابن‌ جوزی‌، ۶/ ۱۹۵). در همان‌ حال‌ سواره‌ نظام‌ خليفه‌ نيز به‌ علت‌ عقب‌ افتادن‌ مقرری‌ خود عصيان‌ كردند و وزير نقدينه‌ای‌ نداشت‌ كه‌ به‌ آنها بپردازد. خليفه‌ از بيت‌المال‌ خاصّه‌ آن‌ مال‌ را بپرداخت‌ و همين‌ موجب‌ خشم‌ وی‌ شد (مسكويه‌، ۱/ ۱۴۲، ۱۴۳). از سوی‌ ديگر كوششهای‌ وزير برای‌ سركوب‌ نصر حاجب‌، يكی‌ از نخستين‌ هواداران‌ خود وی‌ كه‌ در ضمن‌ با مونس‌ خادم‌ رابطه‌ دوستی‌ داشت‌، با شكست‌ روبه‌رو شد (قرطبی‌، ۱۲۵). گرانی‌ اجناس‌ و عدم‌ توانايی‌ وزير در وارد كردن‌ آذوقه‌ به‌ شهر نيز از جمله‌ عللی‌ بود كه‌ مردم‌ را ناخشنود می‌ساخت‌. به‌ گفتۀ ابن‌ اثير (۸/ ۱۵۸)، ابوالعباس‌ احمد بن‌ خصيب‌ كه‌ سپس‌ به‌ وزارت‌ نشست‌، نزد خليفه‌ از وزير سعايت‌ می‌كرد؛ همچنين‌ نصر حاجب‌ و مونس‌ خادم‌ در پی‌ توطئۀ وزير، مقتدر را واداشتند تا ابوالقاسم‌ را از وزارت‌ عزل‌ كند. به‌ اين‌ ترتيب‌ ابوالقاسم‌ در ۳۱۳ ق‌ عزل‌ و در خانۀ خودش‌ محبوس‌ شد (قرطبی‌، ۱۲۶). با اينهمه‌ مونس‌ خادم‌ از پشتيبانی‌ خود از وزير دست‌ برنداشت‌. چنانكه‌ به‌ سبب‌ همين‌ حمايت‌ بود كه‌ وزير بعدی‌، احمد بن‌ خصيب‌، نتوانست‌ جريمۀ سنگينی‌ بر ابوالقاسم‌ عبدالله‌ ببندد (مسكويه‌، ۱/ ۱۴۴).

ابوالقاسم‌ عبدالله‌ خاقانی‌ كه‌ از نظر جسمی‌ مردی‌ ناتوان‌ بود و غالب‌ اوقات‌ را در بستر بيماری‌ می‌گذرانيد (همو، ۱/ ۱۴۲؛ قرطبی‌، ۱۲۲)، سرانجام‌ بر اثر بيماری‌ سل‌ درگذشت‌ (ذهبی‌، ۱۴/ ۴۷۴؛ صفدی‌، ۱۷/ ۴۷۴؛ قس‌: همدانی‌، ۴۸ ،۴۹). به‌رغم‌ روش‌ سياسی‌ عبدالله ‌خاقانی‌، نويسندگان‌ او را مردی‌ زبان‌آور و خوش‌خط و بخشنده‌ معرفی‌ كرده‌اند كه‌ عطايای‌ فراوان‌ می‌داد (قرطبی‌، ۴۲؛ ذهبی‌، همانجا).

 

۱۵. عبدالواحد محمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان

چون‌ پدرش‌ به‌ وزارت‌ رسيد (۲۹۹ ق‌/ ۹۱۲ م‌)، مقتدر برای‌ عبدالواحد ماهانه‌ ۵۰۰ دينار مقرری‌ تعيين‌ كرد (صابی‌، الوزراء، ۲۸۵). وی‌ نيز چون‌ برادرش‌ عبدالله‌ در امور وزارت‌ پدر دخل‌ و تصرف‌ می‌كرد و توقيعات‌ بسيار به‌ خط او صادر می‌شد (همان‌، ۳۰۲). چون‌ پدرش‌ عزل‌ شد، او را نيز با پدر و برادر گرفتند، ولی‌ پس‌ از چندی‌ همچون‌ آنان‌، به‌ دستور علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ جراح‌ وزير آزاد شد (همان‌، ۳۰۶). بيش‌ از اين‌ آگاهی‌ از او به‌ دست‌ نيامد.

 

۱۶. ابومزاحم‌ موسی‌ بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌

(د ۳۲۵ ق‌/ ۹۳۷ م‌)، از ابوالفضل‌ عباس‌ بن‌ محمد الدوری‌، ابوقلابه‌ عبدالملك‌ بن‌ محمد رقاشی‌، ابواسماعيل‌ محمد ترمذی‌، عبدالله‌ بن‌ ابی‌ سعد وراق‌ و عبدالله‌ بن‌ احمد بن‌ حنبل‌ حديث‌ شنيد و كسانی‌ چون‌ ابوبكر محمد بن‌ حسين‌ اجری‌، معافی‌ بن‌ زكريا جريری‌ از او روايت‌ كرده‌اند. وی‌ مردی‌ ثقه‌ و ديندار و فاضل‌ بود و ابوالفتح‌ يوسف‌ بن‌ عمر القواس‌ او را در زمرۀ شيوخ‌ خود نام‌ برده‌ است‌ (خطيب‌، ۱۳/ ۵۹). سمعانی‌ از تاريخ‌ مرگ‌ او ياد كرده‌ (۵/ ۱۹) و ابن‌ ابی‌ يعلی‌ در طبقات‌ الحنابلة از او نام‌ برده‌ است‌ (۱/ ۲۰۴). موسی‌ بن‌ عبيدالله‌ می‌بايست‌ عمر درازی‌ يافته‌ باشد، چه‌ با توجه‌ به‌ تاريخ‌ درگذشت‌ عبيدالله‌ بی‌ يحيی‌، او در واقع‌ ۶۲ سال‌ پس‌ از پدر زيسته‌ است‌.

 

۱۷. خاقان‌ بن‌ احمد [بن‌ عبيدالله‌] بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌

وی‌ از ياران‌ و ديوان‌سالاران‌ پسر عمويش‌ ابوالقاسم‌ عبدالله‌ بن‌ محمد وزير بوده‌ است‌، زيرا وقتی‌ ابوالقاسم‌ در ۳۱۳ق‌ عزل‌ شد، خاقان‌ از بيم‌ خليفه‌ گريخت‌ و پنهان‌ شد (مسكويه‌، ۱/ ۱۴۳). آگاهی‌ بيشتری‌ از او به‌ دست‌ نيامد.

 

۱۸. عبدالوهاب‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان

به‌ هنگام‌ وزارت‌ پدرش‌، رياست‌ ديوان‌ زمام‌ يافت‌ (صابی‌، الوزراء، ۱۴۰) و به‌ نيابت‌ از او بر ديوان‌ عرض‌ نيز نظارت‌ داشت‌ (ابن‌ نجار، ۱۶/ ۳۴۰). او در واقع‌ با پدر در كار وزارت‌ انباز بود (ابن‌ اثير، ۸/ ۱۵۸) و حتی‌ چون‌ وزير بيمار شد وی‌ به‌ نيابت‌ از او به‌ نزد خليفه‌ رفت‌ (ابن‌ نجار، همانجا). با اينهمه‌ چون‌ پدرش‌ درگذشت‌، عبدالوهاب‌ از بيم‌ دستگيری‌ گريخت‌ و حتی‌ در مراسم‌ غسل‌ و تدفين‌ پدر حاضر نشد (ابن‌ اثير، ۸/ ۱۶۷). به‌ گفتۀ همدانی‌ (ص‌ ۷۹) وی‌ در روزگار خلافت‌ قاهر، يكی‌ از دو نامزد وزارت‌ بود. بيش‌ از اين‌ اطلاعی‌ از او در دست‌ نيست‌.

 

* نامهایی که با علامت ستاره مشخص شده اند، در نسب نامه ای که سوردل ارائه داده، ذکر نشده‌اند. ** براساس نسب‌نامۀ سوردل، پسر احمد، محمد نام داشته است.

 

مآخذ

ابن‌ ابار، محمد بن عبدالله، اعتاب‌ الكتاب‌، به‌ كوشش‌ صالح‌ اشتر، دمشق‌، ۱۳۸۰ ق‌/ ۱۹۶۰ م‌؛ ابن‌ ابی‌ يعلی‌، محمد، طبقات‌ الحنابلة، به‌ كوشش‌ محمد حامد الفقی‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ ق‌/ ۱۹۵۲ م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ بابويه‌؛ محمد بن علی، كمال‌ الدين‌ و تمام‌ النعمة، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر غفاری‌، تهران‌، ۱۳۹۰ ق‌/ ۱۹۷۰ م‌؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌؛ ابن‌ جوزی‌، عبدالرحمن بن علی‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، ۱۳۵۷ ق‌/ ۱۹۳۸ م‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ طقطقی‌، محمد بن علی، الفخری‌، به‌ كوشش‌ هارتويگ‌ درنبوگ‌، پاريس‌، ۱۸۹۴ م‌؛ ابن‌ طيفور، احمد بن ابی طاهر، كتاب‌ بغداد، به‌ كوشش‌ كلر، لايپزيک‌، ۱۹۵۸ م‌؛ ابن‌ عبدربه‌، احمد، العقد الفريد، به‌ كوشش‌ احمد امين‌ و ديگران‌، بيروت‌، ۱۴۰۲ ق‌/ ۱۹۸۲ م‌؛ ابن‌ عمرانی‌، محمد بن علی، الانباء فی‌ تاريخ‌ الخلفاء، به‌ كوشش‌ قاسم‌ سامرايی‌، ليدن‌، ۱۹۷۳ م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌ بن مسلم، ادب‌ الكاتب‌، به‌ كوشش‌ ماكس‌ گرونتر، ليدن‌، ۱۹۰۰م‌؛ همو، عيون‌ الاخبار، بيروت‌، ۱۳۴۳ ق‌/ ۱۹۲۴ م‌؛ ابن‌ معتز، عبدالله‌، طبقات‌ الشعراء، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، قاهره‌، ۱۹۴۵ م‌؛ ابن‌ نجار، محمد بن محمود، ذيل‌ تاريخ‌ بغداد، به‌ كوشش‌ قيصر فرح‌، بيروت‌، ۱۹۸۲ م‌؛ ابوحيان‌ توحيدی‌، علی بن محمد‌، البصائر و الذخائر، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ الكيلانی‌، دمشق‌، ۱۳۸۵ ق‌/ ۱۹۶۵ م‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، علی‌ بن حسین، الاغانی‌، بيروت‌، ۱۹۷۰ م‌؛ همو، مقاتل‌ الطالبيين‌، به‌ كوشش‌ احمد صقر، قاهره‌، ۱۳۶۸ ق‌/ ۱۹۴۹ م‌؛ اشتر، عبدالكريم‌، حواشی‌ شعر دعبل‌، دمشق‌، ۱۴۰۳ ق‌/ ۱۹۸۳ م‌؛ بحتری‌، وليد بن عبید، ديوان‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ كامل‌ الصيرفی‌، قاهره‌، ۱۹۶۳ م‌؛ تنوخی‌، محسن بن علی، الفرج‌ بعد الشدة، به‌ كوشش‌ عبود شالجی‌، بيروت‌، ۱۳۹۸ ق‌/ ۱۹۷۸ م‌؛ جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ ق‌/ ۱۹۶۴ م‌؛ جهشياری‌، محمد بن عبدوس، كتاب‌ الوزراء و الكتاب‌، به‌ كوشش‌ عبدالحميد احمد حنفی‌، قاهره‌، ۱۳۵۷ ق‌/ ۱۹۳۸ م‌؛ خطيب‌ بغدادی‌، احمد بن علی، تاريخ‌ بغداد، قاهره‌، ۱۳۴۹ ق‌/ ۱۹۳۰ م‌؛ ذهبی‌، محمد بن احمد، سير اعلام‌النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و اكرم‌ البوشی‌، بيروت‌، ۱۴۰۴ ق‌/ ۱۹۸۴ م‌؛ زامباور، نسب‌ نامۀ خلفا و شهرياران‌، ترجمۀ محمدجواد مشكور، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ سبكی‌، عبدالوهاب بن علی‌، طبقات‌ الشافعية الكبری‌، به‌ كوشش‌ محمود محمد الطناحی‌ و عبدالفتاح‌ محمد الحلو، قاهره‌، ۱۳۸۴ ق‌/ ۱۹۶۴ م‌؛ سمعانی‌، عبدالكريم بن محمد‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمن‌ بن‌ يحيی‌، حيدرآباد دكن‌، ۱۳۸۵ ق‌/ ۱۹۶۵ م‌؛ شالجی‌، عبود، حاشيه‌ بر الفرج‌ بعد الشدة (نک‌ : تنوخی‌ در همين‌ مآخذ)؛ صابی‌، هلال‌ بن محسن، الوزراء، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، قاهره‌، ۱۹۵۸ م‌؛ صابی‌، محمد بن هلال، الهفوات‌ النادرة، به‌ كوشش‌ صالح‌ اشتر، دمشق‌ ۱۳۸۷ ق‌/ ۱۹۶۷ م‌؛ صفدی‌، خليل بن ایبک‌، الوافی‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، ۱۳۸۹ ق‌/ ۱۹۶۹ م‌؛ طبری‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸ م‌؛ طوسی‌، محمد بن حسن، رجال‌، به‌ كوشش‌ محمدكاظم‌ كتبی‌، نجف‌، ۱۳۸۱ ق‌/ ۱۹۶۱ م‌؛ علاق‌، حسين‌ صبيح‌، الشعراء الكتاب‌ فی‌ العراق‌، بيروت‌، ۱۹۷۵ م‌؛ علامۀ حلی‌، حسن‌ بن یوسف، ايضاح‌ الاشتباه‌ فی‌ اسماء الرواة، تهران‌، ۱۳۱۹ ق‌/ ۱۹۰۱ م‌؛ العيون‌ و الحدائق‌، به‌ كوشش‌ نبيله‌ عبدالمنعم‌ داوود، نجف‌، ۱۹۷۲ م‌؛ قرطبی‌، عريب‌ بن سعد، صلۀ تاريخ‌ الطبری‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، ۱۸۹۷ م‌؛ كلينی‌، محمد بن یعقوب، الكافی‌، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر غفاری‌، بيروت‌، ۱۴۰۱ ق‌/ ۱۹۸۱ م‌؛ كندی‌، محمد بن یوسف، كتاب‌ الولاة و كتاب‌ القضاة، به‌ كوشش‌ روون‌ گست‌، بيروت‌، ۱۹۰۸ م‌؛ مسعودی‌، علی بن حسین‌، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ اسماعيل‌ الصاوی‌، بغداد، ۱۳۵۷ ق‌/ ۱۹۳۸ م‌؛ همو، مروج‌ الذهب‌، بيروت‌، ۱۹۶۶ م‌؛ مسكويه‌، احمد بن محمد، تجارب‌ الامم‌، به‌ كوشش‌ ه‌ ف‌. آمدروز، قاهره‌، ۱۳۳۲ ق‌/ ۱۹۱۴ م‌؛ نجاشی‌، احمد بن علی، رجال‌، بمبئی‌، ۱۳۱۷ ق‌/ ۱۸۹۹ م‌؛ همدانی‌، محمد بن عبدالملک، تكملة تاريخ‌ الطبری‌، به‌ كوشش‌ آلبرت‌ يوسف‌ كنعان‌، بيروت‌، ۱۹۶۱ م‌؛ يعقوبی‌، احمد بن واضح، تاريخ‌، بيروت‌، ۱۳۷۹ ق‌/ ۱۹۵۹ م‌؛ نيز:

 

Sourdel, D., Le Vizirat, ʿAbbāside, Damas, 1959-1960.

صادق‌ سجادی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1506
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست