آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِبْنِ خَطيب، ابوعبدالله محمد بن
عبدالله بن سعيد بن عبدالله بن سعيد بن علی بن احمد سلمانی
(۷۱۳- مق ۷۷۶ ق/
۱۳۱۳-۱۳۷۴ م)، مشهور به
ذوالوزارتين (رياست شمشير و قلم يا وزارت و كتابت) و ملقب به لسان الدين،
وزير، طبيب، اديب، مورخ و فقيه مالكی اندلسی. دودمان ابن خطيب
را از آن رو سلمانی ناميدهاند كه نسبشان به مراد، يكی از تيرههای
قحطانی ساكن ناحيۀ سلمان يمن میرسد (مقری، ۵/ ۲۲، به
نقل از ابن خطيب). خاندان ابن خطيب كه نخست به شام رفته بودند، در پی
فتح اندلس به دست مسلمانان در سدۀ ۲ ق/ ۸ م بدان
سرزمين كوچيدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و به بنی وزير مشهور شدند
(ابن خطيب، الاحاطة، ۳/ ۳۸۶). بنی وزير ظاهراً
در شمار مخالفان حكم بن هشام فرمانروای اموی اندلس بودند و هم
از اين رو به دنبال سركوب شورشيان (حادثۀ ربض) در
۲۰۲ ق/ ۸۱۷ م از قرطبه به طليطله مهاجرت
كردند (همانجا). نزديك به يك قرن و نيم پس از آن، وقتی خطر حملۀ
مسيحيان اين شهر را تهديد كرد، سعيد نيای بزرگ ابن خطيب به لوشه
[۱](در ۵۵ كيلومتری غرب غرناطه، عنان، مقدمه،
۱/ ۳۲) رفت و خطيب و قاضی آن خطه شد و از آن پس
فرزندانش به بنی خطيب شهرت يافتند (ابن خطيب، الاحاطة، ۳/
۳۸۷).
نوۀ همين سعيد كه
همنام نيای خود و پدر بزرگ ابن خطيب بود، به هنگام شورش بنی
طنجاليان در لوشه گرفتار شد و چون رهايی يافت به غرناطه رفت و با
اشراف آن ديار وصلت كرد. بدينسان پدر ابن خطيب از جانب مادر با خانوادۀ سلطنتی
غرناطه (بنی نصر = بنی احمر) خويشاوندی داشت (همان،
۳/ ۳۸۷- ۳۸۸). ابو محمد عبدالله پدر
ابن خطيب كه مردی فاضل بود، در دستگاه سلطان غرناطه به مقام وزارت
رسيد و سپس در خدمت جانشينان او بود تا در زمان ابوالحجاج يوسف بن اسماعيل
(حك ۷۳۳-۷۵۵ق/
۱۳۳۳-۱۳۵۴م) در جنگ طريف
همراه پسرش، برادر بزرگتر محمد، به شهادت رسيد (همان، ۳/
۳۸۹، ۳۹۱؛ مقری، ۵/
۱۲).
ابن خطيب در لوشه به دنيا آمد (ابن
حجر، ۵/ ۲۱۳) و در خردی با پدر به غرناطه رفت و
در آنجا علم و ادب فرا گرفت و چون در نظم و نثر و ترسل سرآمد همگنان شد، به
خدمت سلطان ابوالحجاج درآمد و در ديوان انشاء زيردست ابوالحسن بن جَيّاب
به كار پرداخت (ابن خلدون، العبر، ۷(۳)/ ۶۸۹؛
مقری، ۵/ ۷۶، به نقل از ابن خطيب) و چون ابن جيّاب
در طاعون سياه ۷۴۹ ق/ ۱۳۴۹ م
درگذشت، ابن خطيب به جای وی كاتب السّر (منشی مخصوص) و
وزير ابوالحجاج شد (ابن خلدون، همان، ۷/
۶۸۹-۶۹۰) و به رغم جوانی، گذشته از
وزارت، رياست لشكر و بيتالمال را نيز در دست گرفت. همچنين انتصاب
كارگزاران دولت بر عهدۀ وی بود و از اين راه ثروت بسيار كسب كرد (همانجا). سلطان
بارها او را به سفارت نزد سلاطين ديگر فرستاد (مقری، همانجا). چون
ابوالحجاج در عيد فطر ۷۵۵ ق/ ۱۹ اكتبر
۱۳۵۴م كشته شد و پسرش محمد پنجم معروف به الغنی
بالله بر جای او نشست، ابن خطيب را به رياست هيأتی نزد
ابوعنان سلطان مقرب فرستاد تا او را به همكاری برای مقاومت در
برابر پادشاه قَشتاله برانگيزد (ابن خلدون، همان ۷(۳)/
۶۹۰-۶۹۱). موفقيت چشمگير ابن خطيب در اين
مأموريت جايگاه او را نزد الغنی بالله بالا برد. اين وضع ۵ سال
ادامه يافت تا با همدستی برادر و پسر عموی سلطان شورشی در
قصر الحمرا درگرفت (۲۸ رمضان ۷۶۰) و الغنی
بالله به وادی آش گريخت و به سلطان مقرب ابوسالم مرينی (حك
۷۶۰-۷۶۲ ق) پناهنده شد (ابن خطيب،
اللمحة، ۱۰۸- ۱۰۹؛ همو، الاحاطة، ۱/
۴۰۶- ۴۰۸، ۲/
۲۶-۲۷). ابن خطيب نيز در اين واقعه دستگير و زندانی
شد، ولی سرانجام با شفاعت سلطان ابوسالم از بند رست و به مغرب رفت
(همان، ۳/ ۱۱۷؛ ابن خلدون، العبر، ۷(۳)/
۶۹۲). وی تا ۷۶۳ ق در مغرب ماند و
در اين مدت از زندگی مرفهی برخوردار بود، سپس از سلطان اجازۀ سير و
سفر در نواحی مراكش گرفت و در اين گشت و گذار از سلا و آرامگاه سلاطين
مرينی در شاله ديدن كرد و به مناسبت زيارت مزار سلطان ابوالحسن قصيدۀ رائيهای
سرود و در آن از آرزوی استرداد دارايی خود كه در اندلس به جای
مانده بود، سخن گفت (همان، ۷(۳)/ ۶۹۳؛ ابن
خطيب، نفاضة، ۵۲ -۵۴).
ابوسالم اين درخواست را پذيرفت و
كسانی را برای برآوردن حاجت ابن خطيب به اندلس فرستاد و حتی
پيشنهاد كرد كه در صورت اقتضا حاضر است بهای اموال او را بپردازد (همان،
۸۷، ۱۱۹). بدين سان ابن خطيب داراييهای
خود بازپس گرفت و در سلا صاحب ملك و مال شد (همان،
۱۳۸-۱۴۰؛ ابن حجر، ۵/
۲۱۵؛ EI2) و با دانشمندان و صاحب منصبان مغرب مانند ابن
خلدون آشنا گرديد ( التعريف، ۹۵) و به نوشتن بعضی آثار
منظوم و منثور خود پرداخت (نک : ابنخطيب، نفاضة،
۱۲۱-۱۲۲، ۱۵۱،
۱۸۷- ۱۸۸). او خود مدت اقامت در سلا را عمر
واقعی خود شمرده است ( اعمال، ۳۱۳). با وجود اين، حب
وطن در او زنده بود و در بعضی سرودههايش منعكس شده است (مثلاً
نقاضة، ۱۸۹-۱۹۰؛ ابن احمر،
۲۴۵؛ ابن قاضی، ۳۱۱). در اواخر
۷۶۲ ق به هنگام اقامت او در مغرب، دو واقعۀ
ناگوار برای او روی داد: يكی درگذشت همسرش در ۶
ذيقعده (ابن خطيب، نفاضة، ۲۰۵)، ديگر كشته شدن حامی
او سلطان ابوسالم در ۲۰ ذيقعده كه ابن خطيب با سرودن قصيدهای
بر مزار او خواسته است تا قسمتی از دين خود را به او ادا كند (
الاحاطة، ۱/ ۳۱۷- ۳۱۸). چون الغنی
بالله در ۲۰ جمادیالثانی ۷۶۳ ق/
۱۷ آوريل ۱۳۶۲ م مجدداً بر تخت سلطنت خود
در غرناطه جای گرفت، ابن خطيب را به خدمت باز خواند (همو، اعمال،
۳۱۰، ۳۱۴؛ همو، الاحاطة، ۲/
۳۰-۳۱). بدينسان دورۀ دوم اقتدار
ابن خطيب آغاز شد كه نزديك به ده سال طول كشيد. وی كه خواهان قدرت
مطلق در امور دولتی بود، طی اين دوره به دور كردن رقيبـان از
ميـدان قدرت دست زد (نک : ابن خلدون، العبر، ۷(۳)/
۶۹۳-۶۹۵، ۷۱۰)، كاری
كه سرانجام به بهای جان وی تمام شد. ابن خطيب حتی
حضور دوست پرآوازهاش عبدالرحمن بن خلدون را در غرناطه برنمیتافت،
زيرا توجه الغنی بالله به ابن خلدون او را نگران میداشت (ابن
خلدون، التعريف، ۹۶). ابن خطيب با اين اقدامات يگانه مصدر حل
و عقد كارها در غرناطه شد. او خود از خدماتش در اين دوره با لحنی
نسبتاً خودستايانه سخن گفته است ( الاحاطة، ۲/
۳۴-۳۶). اطرافيان سلطان از اين استبداد ابن خطيب دل
آزرده و دست به كار آشفتن ذهن سلطان نسبت به او شدند. هر چند الغنی
بالله در آغاز به اين سعايتها توجهی نشان نمیداد، اما اندك
اندك ابن خطيب از تأثير بدگوييهای دشمنان در سلطان بيمناك شد (ابن
خلدون، العبر، ۷(۳)/ ۶۹۵ -۶۹۶)
و تنها راه نجات را در آن ديد كه گوشۀ امنی گزيند و باقیماندۀ عمر
را به دور از سياست بگذراند (ابنخطيب، اعمال،
۳۱۵-۳۱۷). از اين رو در نهان خواهان پشتيبانی
عبدالعزيز سلطان مغرب شد (همان، ۳۱۷) و با اين زمينه چينی
برای بازرسی از مرزهای باختری مملكت از الغنی
بالله اجازه گرفت و همراه با پسرش علی تا حدود جبل الفتح رفت و با
ارائۀ نامۀ سلطان مغرب با كشتی مغربی از جبل الطارق به سَبته
درآمد (اول جمادیالاول ۷۷۳ / ۱۰ نوامبر
۱۳۷۱). از اين تاريخ دورۀ دوم اقامت
او در مغرب آغاز شد. او از سبته به طنجه و بعد به تِلمسان به حضور
عبدالعزيز رفت و از او نجات خانوادهاش را درخواست كرد (ابن خطيب، اعمال،
۳۱۸). سلطان از ابن خطيب به گرمی استقبال كرد و چندی
بعد خانوادۀ او را در كمال حرمت به مغرب آورد (ابن خلدون، العبر،
۷(۳)/ ۶۹۶). دشمنان ابن خطيب در غرناطه چون او
را دور يافتند، به انواع دستاويزها متوسل شدند تا الغنی بالله را به
كشتن او برانگيزند، زيرا از آن بيم داشتند كه روزی سلطان او را به
قدرت باز گرداند. دو تن از پروردگان و همكاران ابن خطيب بازيگران اين
نمايش تازه شدند. آنان بر لغزشهای او در دورۀ وزارت و
مقاصدی كه به وی نسبت میدادند، انگشت گذاشتند و نوشتههای
او را در حق گذشتگان از جمله غيبتها، حرام شمردند و او را به بازی با
شريعت و استهزای كتاب و حديث متهم كردند و آثار او را در خور نابودی
و آتش دانستند و سوختند (برای اتهامات او نک : نامۀ قاضی
ابوالحسن نُباهی به ابن خطيب، در مقری، ۵/
۱۲۲-۱۳۱). دشمنان با استناد به عباراتی
از كتاب روضةالتعريف او كه به شيوۀ اهل تصوف نگاشته شده بود، او
را حلولی مذهب شمردند (همان، ۷/ ۱۰۰) و سرانجام
قاضی نباهی در مورد ابن خطيب حكم به زندقه داد و سلطان را به
تأييد اين حكم و صدور دستور قتل وزير پيشين واداشت.
قاضی به عبدالعزيز سلطان مغرب
نامه نوشت و اجرای حكم را از او خواستار شد، اما عبدالعزيز نه تنها اين
درخواست را نپذيرفت، بلكه بيش از پيش بر انعام خود به ابن خطيب افزود
(ابن خلدون، العبر، ۷(۳)/ ۶۹۶
-۶۹۷). با درگذشت ابوفارس عبدالعزيز در ربيعالاخر
۷۷۴/ سپتامبر ۱۳۷۲ رقابتی بر سر
جانشينی وی درگرفت كه به تيرگی روابط مغرب و غرناطه و
مرگ ابن خطيب انجاميد. ابوبكر بن غازی وزير، سعيد فرزند خردسال سلطان
درگذشته را با عنوان ابوزيان محمد چهارم (حك
۷۷۴-۷۷۶ ق/
۱۳۷۲-۱۳۷۴ م) به سلطنت برداشت
و از تلمسان به فارس رفت. ابن خطيب هم كه با وزير بسيار نزديك بود، به
فاس منتقل شد و تقاضاهای الغنی بالله سلطان غرناطه در استرداد
او همچنان بیاثر ماند (همان، ۷(۳)/ ۷۰۱).
سلطان غرناطه عبدالرحمن بن ابی يفلوسن شيخ الغزاة شورشی اندلس
را آزاد كرد و به سوی مغرب فرستاد و نيروهای مخالف دولت فاس را
برای بيعت با ابوالعباس احمد پسر ابوسالم مرينی متحد ساخت. اما
پيش از اين كار پشتيبانی خود را به دستگيری و تسليم ابن خطيب
مشروط كرد. اين كشمكش كه نزديك به ۲ سال به درازا كشيد، به پيروزی
ابوالعباس انجاميد و سلطان جديد در ۷ محرم ۷۷۶ به فاس
درآمد و ابوبكر بن غازی ناگزير با وی بيعت كرد (همان، ۷/
۷۰۲-۷۰۷). وقتی دولت نوين مغرب بر
سر كار آمد، ابن خطيب را گرفتند و به زندان انداختند و كوششهای ابن
خلدون نزد اوليای دولت غرناطه برای رهايی وی بیثمر
ماند (نک : ابن خلدون، التعريف، ۲۴۴). سلطان غرناطه
ابوعبدالله بن زمرك، منشی و وزير خود را نزد ابوالعباس فرستاد. ابن
خطيب را به مجلسی از خواص و اهل شور آوردند و اتهاماتش را باز گفتند،
سپس به شدت شكنجهاش كردند و به مجلس باز آوردند. اهل مجلس در مورد قتل
او به موجب آن اتهامات و فتوای بعضی فقيهان مشورت كردند. به
نظر میرسد كه در اين مجلس تصميمی در اين باره گرفته نشد، اما
سليمان بن داوود گروهی را شبانه به كشتن او در زندان برانگيخت و كسانی
كه الغنی بالله در لباس خدمتگزاران هيأت اعزامی فرستاده بود،
نيز با آنان به زندان وارد شدند و ابن خطيب را در آن جا خفه كردند و فردای
آن شب جسد او را در باب المحروق به خاك سپردند، اما روز بعد جسد را از خاك
بيرون آوردند و بر آتش گذاشتند و بار ديگر به قبر بازگرداندند (همو، العبر،
۷(۳)/ ۷۰۹). بر اثر اين رفتار زشت بود كه ابن
خطيب را ذوالميتين و ذوالقبرين خواندهاند (ابن عماد، ۶/
۲۴۶-۲۴۷). ابن خطيب در روزهای زندان
با پيشبينیِ شادی دشمنان از مرگ خود، شعری در خطاب به آنان
سروده است (ابن خلدون، العبر، ۷(۳)/
۷۰۹-۷۱۰). ابن خلدون، عامل اين حركت
ناشايست با جسد ابن خطيب را سليمان بن داوود دانسته (همان، ۷/
۷۰۹) و شوكانی قتل ابن خطيب را از زيادهرويهای
قاضيان مالكی گفته است كه بیحجت و برهان خون مسلمانان را میريختند
(۲/ ۱۹۴)، اما علی پسر ابن خطيب، ابن زمرك را
كه در كتابت و وزارت بر جای پدرش نشست، عامل مهم قتل پدر دانسته
است (مقری، ۶/ ۷۷، ۷/ ۱۴۵،
۱۶۰-۱۶۱). مقری در قرن
۱۱ ق / ۱۷ م بارها قبر ابن خطيب را در فاس زيارت
كرده است (۵/ ۱۵۶). امروزه مقبرۀ او را نوسازی
كردهاند و نامش را نيز بر بيمارستانی كه در كنار مزار اوست، نهادهاند
(ناجی، «ج»). در ۱۹۷۴ م ششصدمين سالگرد درگذشت
ابن خطيب در مغرب (مراكش) برگزار شد (عنان، مقدمه، ۲/ ۷).
از ابن خطيب سه پسر بازماند: عبدالله،
محمد و علی. عبدالله در دستگاه سلاطين اندلس و مغرب به كتابت پرداخت
(مقری، ۷/ ۲۸۹- ۲۹۰). پدرش او
را برای تكميل يكی از آخرين اثرهای خود الكتيبة الكامنة
وكيل كرده بود (ابن خطيب، الكتيبة، ۲۸۰). محمد در تصوف به
مقاماتی رسيد و به خدمت پادشاهان علاقه نشان نداد (مقری،
۷/ ۲۸۹). علی كه پس از پدر شاعر خانواده بود،
نديم سلطان ابوالعباس احمد المستنصر (همان كه ابن خطيب در سلطنت او به
قتل رسيد) شد و بعدها به مصر رفت و بر نسخۀ وقفی
الاحاطة در آنجا حاشيه نوشت (همان، ۷/
۳۰۱-۳۰۲).
آموزش و آثار
آموزش ابن خطيب بسيار متنوع بود و
او در زمينۀ همۀ آموختههايش آثاری به نثر يا نظم پديد آورد، از ميان همۀ اين
فنون به نظر میرسد كه سه مقولۀ طب، شعر و ترسل از ويژگيهای
اشرافيت ديوانی بود و از گفتار منظوم پدر ابن خطيب برمیآيد كه
هدف او در آموختن اين فنون دستيابی به مناصب عالی درباری
و حتی مقام حاجبی بوده است (مقری، ۵/
۱۶).
ابن خطيب از آن رو كه از خانوادهای
اهل فضل بود، نزد سرشناسترين استادان آن روزگار در غرناطه تعليم ديد و با
توجه به دامنۀ تنوع آموزشهايش استادان بسياری داشت. او گذشته از اندلس در
مغرب نيز از محضر دانشمندان بسياری بهره برد. مقری (۵/
۱۸۹-۶۰۳) شرح حال ۲۸ تن از
استادان ابن خطيب را آورده و خود ابن خطيب در سياهۀ كوتاهی
از بزرگترين استادانش بيش از ۳۰ تن را نام برده است (مقری،
۵/ ۶۰۴-۶۰۵، به نقل از الاحاطة ).
ابن خطيب در الاحاطة بارها از بسيار كسان با عنوان «شيخنا» و «الاستاذ» ياد
كرده (مثلاً ۱/ ۱۶۱، ۵۷۰، ۲/
۲۲۷، ۴۴۳، ۳/ ۲۰،
۵۴۷) كه اغلب استاد اجازات او بودهاند (مقری،
۵/ ۶۰۴، به نقل از الاحاطة ). در ميان استادان او از
ابوعبدالله بن عبدالولی العواد و ابوالحسن علیالقيجاطی،
ابوالقاسم بن جُزَی، ابوعبدالله بن الفخار و ابوعبدالله بن بكر در
قرائت و علوم قرآن؛ ابوالحسن بن الجياب در ادب؛ ابوعبدالله بن جابر،
ابوالبركات بن الحاج البلفيقی، ابوعمر بن ابوجعفر بن الزبير،
ذوالوزارتين ابوبكر بن الحكيم، قاضی ابوبكر بن شبرين، ابوجعفر الطنجالی،
ابوعبدالله المقری التلمسانی (نيای بزرگ مقری مورخ)،
ابوعبدالله بن مرزوق و ابوعثمان بن ليون در حديث و روايت؛ ابوزكريا بن
هذيل و ابوعبدالله بن سالم در علوم معقول و طب (همان، ۵/
۶۰۳ -۶۰۴؛ ابن خطيب، الاحاطة، ۱/
۲۱۳-۲۱۴) و ابوالعباس بن بنّا در رياضيات
(همان، ۱/ ۲۳۰) را میتوان نام برد. ابن خطيب
از ابوجعفر احمد بن صفوان مالقی، اديب بزرگ، اجازۀ روايت داشت
و ديوان او را جمع كرد (همان، ۱/
۲۲۹-۲۳۶).
ابن خطيب مجلس درس نداشت تا
شاگردان زيادی داشته باشد. با اينهمه، روزگاری كه در ديوان
انشای سلاطين نصری (بنی احمر) كار میكرد، كسانی
زيردست او كتابت و ترسل آموختند و عدهای از او اجازۀ روايت
گرفتند. شايد از اين روست كه مقری (۷/ ۱۴۵)
گفته است شاگردان او بسيار بودهاند. مقری (۷/
۱۴۵- ۲۸۸) ترجمۀ ۶ تن
از شاگردان او را با نامهای ابوعبدالله بن زمرك، ابن المهنّا، ابوبكر
بن جزی، ابوعبدالله الشريشی، ابومحمد عطية بن يحيی
المحاربی و احمد بن سليمان بن فركون آورده است. وی نه تنها
در شعر، ترسل و طب بلكه در تاريخ، سياست، فقه و تصوف نيز آثاری
دارد. كثرت و تنوع نوشتههای وی شگفتانگيز است. او خود در
الاحاطة بيش از ۲۵ عنوان از نوشتههای خود را نام برده است.
مقری نوشتههای بعد از الاحاطة را نيز بر آن افزوده و به اين
ترتيب در حدود ۶۰ تأليف او را ذكر كرده است (۷/
۹۷-۱۰۱). توفيق ابن خطيب در پديد آوردن اينهمه
آثار علمی، به رغم گرفتاريهای اداری و سياسی، بيشتر
حاصل كمخوابی و دو دوره پناهندگی او به مغرب بوده است. او كه
با همۀ تجربهاش در طبابت، خود را عاجز از مداوای بیخوابی
میيافت، بيشتر آثار خود را شبها مینوشت. از اين رو به او لقب
«ذوالعمرين» دادهاند (همان، ۵/ ۸۰). برخی از آثار او
در دورۀ سه سالۀ نخستين اقامتش در مغرب (۷۶۰-۷۶۳
ق)، در سلا تأليف شد (نک : نفاضة، ۱۸۷-
۳۶۸) و بعضی ديگر هم در دورۀ دوم زندگی
او در مغرب (۷۷۳-۷۷۶ ق) در تلمسان و فاس
به وجود آمد. اگر چه اسلوب همۀ نوشتههای وی كاملاً همسان نيست و بعضی آثار خود
را مانند نفاضة، به شيوۀ مرسل نوشته است، اما غالباً نثر مسجع و مقفی و متكلف و مصنوع
را برگزيده است (عبادی، ۱۲) كه گاه به پيچيدگی و
صعوبت میانجاميد (ترجانیزاده، ۴۹). اين سبك مرصع و
فخيم در آن زمان پسنديده و نشان توانايی نويسنده بود، اما از روانی
بيان بسيار میكاست (فروخ، ۶/ ۵۰۶). ابن خطيب
در نوشتههای ادبی خود بيشتر به شيوۀ ابونصر فتح
بن خاقان (مق ۵۲۹ ق/ ۱۱۳۵ م) صاحب
قلائد العِقيان و ابن بسام(د ۵۴۳ ق/
۱۱۴۸ م) مؤلف الذخيرة نظر داشته است (مقری،
۶/ ۲۲۰، ۷/ ۹۷). شايستۀ
يادآوری است كه بسياری از مطالب آثار ابن خطيب، به ويژه در
زمينۀ ادب (نظم و نثر) و تاريخ و تراجم به صورتهای گوناگون در
نوشتههای او تكرار شده است.
آثار ابن خطيب به طور كامل به ما
نرسيده است. برخی از نوشتههای موجود او كه نسخههای
شناختهای دارند، چاپ و منتشر شدهاند. بوش ـ ويلا [۲]آثار منتشر
شدۀ او را با يك طبقهبندی موضوعی ارائه كرده است (نک : III/ 836-837 , EI2؛ برای متنهای انتشار يافتۀ آثار ابن خطيب
نک : فروخ، ۶/ ۵۱۵-۵۱۶). كاملترين
فهرست آثار او در رسالۀ خانم آريه [۳]آمده است (EI2, III/ 837). آثار ابن خطيب را بر پايۀ
اطلاعات موجود میتوان به ترتيب زير مشخص كرد:
آثار چاپی
۱. آداب الوزارة ( آلوارت، IX/ 988)
كه مقری با نام كتاب الوزارة (۷/ ۱۰۰) و حاجی
خليفه (۱/ ۹۷) با عنوان الاشارة الی آداب الوزارة ياد
كرده است. اين اثر با نام الاشارة الی ادب الوزارة به وسيلۀ
عبدالقادر زمامة در ۱۹۷۲ م در مجلة مجمع دمشق به چاپ
رسيده است (منجد، ۴/ ۲۳). ۲. الاحاطة فی اخبار
غرناطة يا الاحاطة بتاريخ غرناطة، بلندآوازهترين اثر ابن خطيب است. اين اثر
گونهای دائرة المعارف مربوط به غرناطه در تمام دورۀ اسلامی
تا زمان مؤلف و از مهمترين مراجع تاريخ اندلس شمرده میشـود (نک :
عنان، مقدمه، ۱/ ۶، ۷۸). كتاب دو بخش دارد: بخش اول
حاوی آگاهيهای جغرافيايی و بخش دوم مربوط به رجال و
تاريخ به ترتيب طبقات و حروف ابجد است (نک : ابن خطيب، الاحاطة، ۱/
۹۵-۹۶). الاحاطة شامل قسمت اعظم اطلاعات تاريخی
و ادبی ابن خطيب است، اما به صورت كامل به دست ما نرسيده است.
ابن خطيب در اين اثر بزرگ مأخذ اطلاعات خود را به دست میدهد و گذشته
از كتابهای ديگر خود به بسياری از مشاهدات و روابط شخصی و
اسناد رسمی استناد میكند (نک : عنان، مقدمه، ۱/
۴-۵). الاحاطة نخست در ۱۳۱۹ ق/
۱۹۰۱ م در دو جلد در قاهره به چاپ رسيد، اما چاپ
انتقادی و محققانۀ آن را محمد عبدالله عنان در ۴ جلد منتشر كرده است (نک :
مآخذ). ۳. اعمال الاعلام فی من بويع قبل الاحتلام من ملوك
الاسلام و مايتعلق بذلك من الكلام. اين كتاب در زمان پناهندگی دوم
ابن خطيب در مغرب و پس از مرگ عبدالعزيز مرينی (۷۷۴
ق) نوشته شد تا سلطنت ابوزَيّان محمد السعيد خردسال و اقتدار وزير او ابوبكر
بن غازی را مشروع نشان دهد (مقری، ۵/
۱۸۰-۱۸۱). قسمت اول اين كتاب (تاريخ
مشرق) و قسمت سوم (تاريخ افريقای شمالی و سيسيل، ناتمام) به
ياد صدمين سال تولد ميشل آماری [۱]در ۱۹۱۰
م به وسيلۀ ح. ح. عبدالوهاب در پالرم چاپ شده است (GAL,S,
II/ 372). قسمت
دوم آن به تاريخ اسپانيای اسلامی میپردازد و مهمترين
بخش كتاب را تشكيل میدهد. لویپرووانسال [۲]اين قسمت را
در ۱۹۳۴ م در رباط با عنوان تاريخ اسبانية الاسلامية
چاپ كرده است (نک : مآخذ). قسمت سوم كتاب را ا. م. عبادی و م. ا.
كتانی در ۱۹۶۴ م در دارالبيضا با نام تاريخالمغرب
العربی فی العصر الوسيط چاپ كردهاند (فروخ، ۶/
۵۱۵). بخشهايی از آن نيز به صورتی جداگانه به
بعضی زبانهای اروپايی ترجمه و منتشر شده است (نک :
پرووانسال، «ك ـ ل»). وضع روحی متزلزل ابنخطيب در زمان تأليف كتاب
از خلال مطالب آن پيداست (مثلاً نک : صص ۱۲-۱۴،
۳۲۱). در اين كتاب نيز مانند الاحاطة و حتی بيش از آن
در مستند كردن مدعاها و ارائۀ مآخذ كوشش شده است. مؤلف در آخر قسمت دوم اعمال، به اخبار سلاطين
قشتاله پرداخته و اطلاعات خود را در اين باب از حكيم و طبيب دربار يوسف بن
وقار اسرائيلی طليطلی گرفته است (ص ۳۲۲).
۴. اوصاف الناس فی التاريخ و الصلات. نام اين كتاب در مقری
و فهرستهای ديگر نيامده است (نک : مآخذ). ۵. جيش التوشيح كه بهگفتۀ ابنخطيب
در ۲ سِفر بوده است (مقری، ۷/ ۹۸، به نقل از
الاحاطة). اين اثر بزرگترين مجموعۀ موشح، شعر محبوب و مردمی
اندلس است، قسمت بزرگ آن از ميان رفته و آنچه مانده سِفر اول كتاب و
شامل موشح سرايانسدۀ ۶ ق/ ۱۲ م است كه ه. ناجی آن را به چاپ
رسانده است (نک : مآخذ). عبدالعزيز بن محمد قشتالی مدد الجيش را در
تذييل آن نوشته است (مقری، ۷/ ۶۸). ۶. خطرة
الطيف فی رحلة الشتاء و الصيف، گزارشی است از سفرهای ابنخطيب
در نواحی مجاور غرناطه. اين اثر همراه سه تأليف ديگر از ابنخطيب توسط
ا.م. عبادی در مجموعهای با عنوان مشاهدات لسانالدين بن الخطيب
فی بلاد المغرب و الاندلس در اسكندريه (۱۹۵۸ م)
چاپ شده است (منجد، ۱/ ۱۶-۱۷). ۷. ديوان
الصَيّب و الجَهام و الماضی و الكَهام، مجموعۀ شعر ابنخطيب در
۲ سِفر (مقری، ۷/ ۹۸) كه به تحقيق محمدشريف
قاهر در ۱۳۹۳ ق در الجزائر منتشر شده است (فروخ،
۶/ ۵۱۵). ۸. رقم الحلل فی نظم الدول، از
رجزهای ابنخطيب در تاريخ كه در ۱۳۱۶ ق در
تونس چاپ شده است (عنان، فهارس، ۱/ ۱۹۵). بعضی
اين اثر را با نوشتۀ منظوم ديگری از ابنخطيب به نام الحلل المرقومة به اشتباه
يكی دانستهاند (مثلاً GAL, S, II/ 338؛ قس: وانديك،
۷۹)، چنانكه گاه الحلل الموشية را نيز به خطا به ابنخطيب نسبت
دادهاند (نک : GAL, S, II/ 373؛ فروخ، همانجا). ابنخطيب از رقم الحلل در
الاحاطة با عنوان رجز الدّول ياد كرده است (۳/ ۲۹۲).
۹. روضة التعريف بالحب الشريف، در تصوف، كه بعضی عبارات آن
دستاويز اتهام عليه ابنخطيب شد (مقری، ۷/
۱۰۰). از اين اثر در الاحاطة با عنوان كتابالمحبة ياد شده است
(۳/ ۴۵۵). عبدالقادر احمد عطا آن را در
۱۹۶۸ م در قاهره منتشر كرده است (منجد، ۳/
۲۱). ۱۰. ريحانة الكتاب و نجعة المُنتاب، در مجلداتی
چند كه شامل نمونههای بسياری از نامههای سلطانی و
خطبههای بعضی كتابهای مؤلف و در موضوع خود بینظير
است (مقری، ۷/ ۹۹). قسمتهايی از آن در
۱۹۱۲-۱۹۱۴ م بهوسيلۀ
گاسپار رميرو [۳]منتشر و به اسپانيايی ترجمه شده است (عنان،
فهارس، ۱/ ۲۱۲-۲۱۴). ۱۱.
الكتيبة الكامنة فی شعراء (ادباء) المائة الثامنة كه ظاهراً در
۷۷۴ ق در مغرب نوشته شده، اما نام آن در الاحاطة نيز آمده
است (عباس، ۱۵). احتمالاً ابنخطيب در اواخر عمر در اين اثر، كه نوعی
تكملۀ نوشتۀ ديگر او، به نام التاجالمُحَلّی بود، تجديدنظر كرده و كسانی
چون ابنزمرك و قاضی نباهی و ابنفركون را كه در الاحاطة از
آنان به خوبی ياد شده بود، در آن به عبارات زشت هجو كرده است (مثلاً
نک : الكتيبة، ۱۴۶، ۲۷۲،
۲۸۲، ۳۰۵). الكتيبة را احسان عباس منتشر
كرده است (نک : مآخذ). ۱۲. كناسة الدكان بعد انتقال السكان، از
نوشتههای دورۀ اول اقامت ابنخطيب در مغرب، شامل يك سند ازدواج نصری و
۲۵ نامه از دربار غرناطه به سلطان مغرب در فاساست. محمد كمال
شُبانه آن را منتشر كرده است (نک : مآخذ). ۱۳. اللمحة البدرية فی
الدولة النصرية كه چكيدهای از تاريخ سلاطين بنینصر غرناطه از
تأسيس آن در ۶۲۸ ق تا سال تأليف كتاب در
۷۶۵ ق است و در قاهره چاپ شده است (نک : مآخذ). ابنخطيب
مطالب اين كتاب را با اختصار از آثار ديگرش چون الاحاطة ( اللمحة،
۱۹)، الاماطة عن وجه الاحاطة (همان، ۲۷)، نفاضة (همان،
۹۱، ۱۱۳، ۱۱۹) و طرفة (همان،
۶۵، ۹۷) برگرفتهاست. ۱۴. مُثْلَی
الطريقة فی ذمَ الوثيقة كه مكرر منتشر شده است (منجد، ۳/
۲۱). ۱۵. مفاخرات مالقة و سلا. ۱۶. معيار
الاختيار فی ذكر المعاهد و الديار. دو اثر اخير، چنانكه گذشت، همراه
خطرة الطيف... و يك رحله از نفاضة الجراب چاپ شده است. جز رحلۀ اخير،
رسائل پيشين قبلاً به صورت پراكنده منتشر شده بودند (نک : EI2, III/ 836). ۱۷. مقنعة السائل فی (عن) المرض الهائل.
اين اثر شايد همان است كه ابن خطيب در ترجمۀ خود با عنوان
الكلام علی الطاعون المعاصر از آن ياد كرده است (مقری،
۷/ ۹۹). مولر آن را در ۱۸۶۳ م با
ترجمۀ آلمانی در مونيخ منتشر كرده است (اليس، II/
126). ۱۸.
نفاضة الجراب فی علالة الاغتراب، در ۴ سِفر (مقری، ۷/
۹۸)، سفرنامۀ مغربی ابنخطيب در پناهندگی اول اوست كه در پايان شامل
فهرستی از تأليفات او در مغرب است و در آنجا نفاضة را در ۳ سِفر
معرفی كرده است ( نفاضة، ۳۶۸). عبادی آن را در
قاهره منتشر كرده است (نک : مآخذ).
آثار خطی
۱. الاكليل الذاخر فی من فضل
عند نظم التاج من الجواهر (گيلين، 213؛ قس: حاجیخليفه، ۱/
۱۴۳: الاكليلالزاهر فی ما ... )؛ ۲. بستان الدول
(همانجا؛ مقری، ۷/ ۹۷- ۹۸)؛ ۳. التاج
المُحَلّى فی مساجلة القِدح المُعَلّی (گيلين، همانجا)؛ ۴.
تخليص الذهب (همانجا)؛ ۵. الحللالمرقومة. چنانكه گذشت بروكلمان (GAL, S, II/ 338)
اين اثر را با رقم الحلل يكی دانسته است (نک : آثار چاپی) و
احتمالاً همان است كه وانديك (ص ۷۹) با نام تاريخ الخلفاء و
الحلل المرقومة از آن ياد كرده است. به نوشتۀ مقری
(۷/ ۹۸) الحلل المرقومة فی اللمع المنظومة اثری
است منظوم (ارجوزة) در فقه در هزار بيت (الفية) كه ابنخلدون آن را شرح
كرده است. از اصل و شرح آن نسخهای به زمان ما نرسيده است (عنان،
مقدمه ۱/ ۷۶)؛ ۶. السحر و الشعر (گيلين،
۲۱۳؛ درنبورگ، I/ 299)؛ ۷. طرفة العصر فی
دولة بنی نصر، در ۳ سِفر (مقری، ۷/ ۹۷؛ نک
: ابنخطيب، اللمحة، ۴). از اين اثر نسخههايی با عنوان نبذة
العصر فی اخبار ملوك بنی نصر شناخته شده است (GAL, S, II/ 372؛
بوون، 52)؛ ۸. عمل من طب لمن حب (مقری، ۷/
۹۸؛ گيلين، GAL, S, II/ 340; 194) 9. قصيدة فی مدح خير
البرية (علوش، ۲(۱)/ ۱۰۵)؛ ۱۰. ما كتب
به عن السلطان الی التربة المقدسية حيث قبر رسولالله (ص) (
كاتالوگوس، GAL, S, II/ 340; II/ 176)؛ ۱۱. منظومة فی الطب (همانجا؛
پرچ، IV/ 65) كه احتمالاً همان المعلومة است كه ارجوزهای است در
طب (نک : مقری، ۷/ ۹۸- ۹۹)؛
۱۲. منظومة فی الطبايع و الطبوع و الاصول)؛ (GAL, S, II/ 339). ۱۳. الاصول لحفظ الصحة فی الفصول (GAL, S, II/ 373؛
آلوارت،V/ 616-618 ؛ با عنوان الوصول ...).
آثار منسوب
نوشتههای زير در مقری (۷/
۹۷-۱۰۱) به ابنخطيب منسوب شده، اما از آنها
تاكنون نسخهای به دست نيامده است:
بغدادی دو اثر ديگر نيز از ابنخطيب
نام برده است: المسائل اللطيفة فی فسخ الحج والعمرة الشريفة
(۲/ ۴۷۵) و مَنْح الغريب فی الفتح القريب (۲/
۵۷۶). حاجی خليفه اثری با عنوان هدار الكنايات فی
تراجم الادباء بالمغرب نيز به ابنخطيب نسبت داده است (۲/
۲۰۲۸) كه با توجه به تصحيف بعضی نامهای
آثار ابنخطيب در كشفالظنون، مانند طرف العصر (۲/
۱۱۱۰) و مقاصد الحراب (۲/
۱۷۷۹ م)، دانسته نيست كه نام اثری جز آثار
ياد شده است يا صورت مصحّف يكی از همانها.
اين نوشتههای فراوان و
گوناگون حاكی از جامعيت علمی ابنخطيب است. معاصران ابنخطيب و
نزديكان به زمان وی، او را به قدرت در شعر و ترسل، تسلط در ستايش و
نكوهش و آگاهی بر علوم عقلی و نقلی ستوده و شاعر اندلس و
مغرب و از پيشوايان موشح و زجل در عصر خود خواندهاند (ابناحمر،
۲۴۳؛ ابنخلدون، العبر، ۷/ ۶۸۹، همو،
المقدمة، ۱/ ۴۸۰، ۴۹۹)، هر چند زجل شعر
طبقه اشرافی او نبود و هم از اينرو مضامين زجلهای او با موضوعهای
ديگر زجلپردازان تفاوت داشت (عنان، «ابنالخطيب امام فی الزجل»،
۴۸- ۴۹). شهرت ابنخطيب در همان عصر به اندلس
غيراسلامی هم راه يافت و او را در تواريخ قشتاله به نام ابنخطبن
[۴]و بهعنوان دانشمندی بزرگ و فيلسوف و وزير غرناطه میشناختند
(عنان، مقدمه، ۱/ ۵۱). مقری به ملاحظۀ عظمت شخصيت
و آثار ابنخطيب ۳ جلد (جج ۵، ۶، ۷) از نوشتۀ تاريخی،
معروف خود، نفحالطيب، را به احوال و آثار او اختصاص داده است. عنان
مقايسهای ميان ابنخطيب و دوست نامدارش عبدالرحمن بن خلدون انجام
داده و هماننديهای چندی ميان حوادث زندگی آن دو يافته است.
بهنظر عنان، اگر ابنخطيب در زمينۀ زبان و بيان ادبی برتری
دارد، ابنخلدون در شيوۀ تاريخی بر او پيشی میجويد («ابنخلدون و ابنخطيب»،
۲۰-۲۵). شهرت ابنخطيب بهعنوان مورخ و اديب بر
شخصيت علمی او بهعنوان يك طبيب سايه انداخته است، اما تعدد آثار طبی
او و پيوندش با طبيبان بزرگآن عصر غرناطه ( الاحاطة، ۳/
۱۷۱-۱۷۲، ۱۷۷-
۱۷۸) پژوهشگران را به توجه و بررسی بيشتری در
اين زمينه فرامیخواند.
مآخذ
ابناحمر، اسماعيل بن یوسف، نثير
فرائد الجمان فی نظم فحول الزمان، تحقيق محمد رضوان الداية، قاهره،
۱۹۶۷ م؛ ابناياس، محمد بن احمد، بدائع الزهور فی
وقائع الدهور، تحقيق محمد مصطفی، قاهره، ۱۴۰۳ ق؛
ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، الدرر الكامنة فی اعيان
المائة الثامنة، حيدرآباد دكن، ۱۳۹۶ ق؛ ابنخطيب، محمد
بن عبدالله، الاحاطة فی اخبار غرناطة، تحقيق محمد عبدالله عنان، قاهره،
۱۳۹۳ ق/ ۱۹۷۳ م؛ همو، اعمال الاعلام،
تاريخ اسبانية الاسلامية، تحقيق لوی پرووانسال، بيروت،
۱۹۵۶ م؛ همو، اوصاف الناس فی التواريخ و
الصلات، تحقيق محمدكمال شبانه، مراكش، ۱۳۹۷ ق/
۱۹۷۷ م؛ همو، جيشالتوشيح، تحقيق هلال ناجی،
تونس، ۱۹۶۷ م؛ همو، الكتيبة الكامنة فی من لقيناه
بالاندلس من شعراء المائة الثامنة، تحقيق احسان عباس، بيروت،
۱۹۶۳ م؛ همو، كناسة الدكان بعد انتقال السكان، تحقيق
محمدكمال شبانه، قاهره، ۱۹۶۶ م؛ همو، اللمحة البدرية
فی الدولة النصرية، تصحيح محبالدين الخطيب، قاهره، دارالكاتب العربی؛
همو، نفاضة الجراب، تحقيق احمدمختار عبادی، قاهره، دارالكاتبالعربی؛
ابنخلدون، التعريف بابن خلدون و رحلته غرباً و شرقاً، بيروت،
۱۹۷۹ م؛ همو، العبر، بيروت،
۱۹۵۹ م؛ همو، المقدمة، بيروت، دارالفكر؛ ابنعماد،
عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، قاهره،
۱۳۵۱ ق؛ ابنقاضی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط،
۱۹۷۳ م؛ بغدادی، ايضاح؛ پرووانسال، لوی،
مقدمه بر اعمالالاعلام (نک : ابنخطيب در همين مآخذ)؛ ترجانیزاده،
احمد، تاريخ ادبيات عرب از دورۀ جاهليت تا عصر حاضر، تبريز، ۱۳۴۸ ش؛ حاجی
خليفه، كشف؛ ركابی، جودت، فی الادب الاندلسی، قاهره،
۱۹۷۰ م؛ شوكانی، محمد بن علی، البدر الطالع
بمحاسن من بعد القرن السابع، بيروت، ۱۳۴۸ ق؛ عبادی،
احمد مختار، مقدمه بر نفاضة الجراب (نک : ابنخطيب در همين مآخذ)؛ عباس،
احسان، مقدمه بر الكتيبة (نک : ابنخطيب در همين مآخذ)؛ علوش، ی. س.
و عبدالله الرجراجی. فهرس المخطوطات العربية المحفوظة فی الخزانة
العامة برباط الفتح ( المغربالاقصی)، پاريس،
۱۹۵۴ م؛ عنان، محمد عبدالله، مقدمه بر الاحاطة (نک :
ابنخطيب در همين مآخذ)؛ همو، «ابنخطيب امام فی الزجل»، مجلة العربی،
شم ۱۰۳، ۱۹۶۷ م؛ همو، «ابنخلدونو
ابنالخطيب»، مجلۀ العربی، شمارۀ ويژۀ آغاز ۱۹۶۶ م؛ همو، فهارس الخزانة الملكية
(تاريخ و رحلات)، رباط، ۱۴۰۰ ق؛ فروخ، عمر، تاريخالادبالعربی،
بيروت، ۱۹۸۳ م؛ مقری، احمد بن محمد، نفحالطيب،
تحقيق احسان عباس، بيروت، ۱۳۸۸ ق؛ منجد، صلاحالدين،
معجم المخطوطات المطبوعة، بيروت،
۱۹۷۸-۱۹۸۳ م؛ ناجی، هلال،
مقدمه بر جيش التوشيح (نک : ابن خطيب، در همين مآخذ)؛ وانديك، ادوارد،
اكتفاء القنوع، قاهره، ۱۸۹۶؛ نيز:
Ahlwardt; Bauwen, J., Manuscrits
arabes à la bibliothèque Albert ler, Bruxelles, 1968; Catalogus Codicum
manuscriptorum orientalium qui in Museo Britannico asservantur, London, 1846;
Derenbourg, H., Les manuscrits arabes de l'Escurial, Paris, 1884; EI2 ; Ellis,
A.G., Catalogue of Arabic Books in the British Museum, vol. II, London, 1967;
GAL,S; Guillèn Robles, F., Catálogo de los manuscritos arabes, Madrid,
1889; Pertsch.