responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 298

ادغام

نویسنده (ها) : آذرتاش آذرنوش - محمدعلی لسانی فشارکی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِدْغام‌، یا ادَّغام‌، اصطلاحی‌ در صرف‌ عربی‌ و علوم‌ قرآنی‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از همراه‌ كردن‌ دو حرف‌ در تلفظ به‌ گونه‌ای‌ كه‌ به‌ صورت‌ یك‌ حرف‌ مشدد ادا گردند.

 

بخش‌ یكم‌ - در صرف‌

معنای‌ لفظی‌ و تاریخچه‌

یكی‌ از معانی‌ ادغام‌ نهادن‌ لگام‌ در دهان‌ اسب‌ است‌ و سپس‌ معنای‌ آن‌ شامل‌ هر چیز دیگر نیز كه‌ تداخلی‌ داشته‌ باشد، می‌شود. از این‌ رو داخل‌ كردن‌ حرفی‌ در حرف‌ دیگر را نیز ادغام‌ خوانده‌اند (ازهری‌، ذیل‌ دغم‌).

این‌ كلمه‌، بدون‌ تشدید دال‌ (از باب‌ اِفْعال‌) معمول‌ است‌، ولی‌ باب‌ اِفْتِعال‌ آن‌ (ادّغام‌) نزد بصریان‌ به‌ كار می‌رفته‌، و باب‌ افعال‌، به گفتۀ ابن‌یعیش‌ خاص كوفیان بوده است‌ (۱۰/ ۱۲۱؛ نیز نك‌ : سیوطی‌، البهجة...، ۳۱۳). سیوطی‌ معتقد است‌ كه‌ استعمال‌ بی‌ تشدید آن‌ در الفیه‌ از سر تخفیف‌ بوده‌ (همانجا)، نه‌ تابعیت‌ از مكتبی‌ خاص‌. به‌ هر حال‌، در كتابهای‌ كهن‌ صرف‌ و نحو كه‌ از شكل‌ و اعراب‌ تهی‌ است‌، نمی‌توان‌ دانست‌ كه‌ مؤلفان‌ آنها كدام‌ وجه‌ را به‌ كار می‌برده‌اند.

نخستین‌ مؤلفی‌ كه‌ در ادغام‌ به‌ نحو نسبتاً جامعی‌ سخن‌ گفته‌، و آن را در مبحث‌ معینی‌ نهاده‌، سیبویه‌ است‌. وی‌ نخستین‌ بخش‌ از باب‌ ادغام‌ را در واقع‌ به‌ آواشناسی‌ و واج‌ شناسی‌ اختصاص‌ داده‌ است‌ (۴/ ۴۳۱) و پس‌ از وصف‌ صامتها و اشاراتی‌ به‌ مصوتها، با طرح‌ این‌ مسأله‌ كه‌ «كجا ادغام‌ شاید و كجا نشاید»، وارد بحث‌ ادغام‌ می‌گردد (۴/ ۴۳۶ به‌ بعد).

از شیوۀ سیبویه‌ در بررسی‌ ادغام‌، قرنها دیگران‌ پیروی‌ كردند. شارح‌ بزرگ‌ كتاب‌ او، مبرد (د ۲۸۵ق‌) همۀ مسائل‌ مورد بحث‌ وی‌ را به‌ تفصیل‌ بسیار و با مثالهایی تازه‌ در مقتضب‌ آورده‌ است‌ (۱/ ۱۹۲ به‌ بعد). در سدۀ ۴ق‌ زجاجی‌ (د ۳۳۸ق‌) نیز به‌ همین‌ شیوه‌ عمل‌ كرده‌ (نك‌ : ابن‌هشام‌، ۴۴۵ به‌ بعد)، و ابن‌ جنی‌ (د ۳۹۲ق‌) هم‌ در خصائص‌ بابی‌ را به‌ ادغام‌ اختصاص‌ داده‌ (۲/ ۱۳۹- ۱۴۵) و در آن‌ ادغام‌ را - از جهتی‌ - به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ كرده‌ است‌: ۱. ادغام‌ اكبر [یا اصغر]، كه‌ مقصود از آن‌ همان‌ معنی‌ معمول‌ ادغام‌ نزد علمای‌ صرف و قاریان‌ است‌، یعنی‌ تقریب‌ صوت‌ به‌ صوت‌ (۲/ ۱۳۹). ۲. ادغام‌ اصغر [یا اكبر]، یعنی‌ تقریب‌ حرف‌ به‌ حرف‌ (۲/ ۱۴۱). از آنجاكه‌ در نسخه‌های‌ خصائص‌ اختلافاتی‌ وجود دارد، مصادیق‌ این‌ دو اصطلاح‌ كه‌ به‌ تفصیل‌ نیز بدانها پرداخته‌ شده‌ است‌، روشن‌ نیست‌.

تقسیم‌بندی‌ ادغام‌ به‌ شیوۀ ابن‌ جنی‌ نزد علمای‌ قرائات‌ و حتی‌ نحویان‌ چندان‌ معمول‌ نگردید. اما علمای‌ قرائات‌ دو اصطلاح‌ ادغام‌ كبیر و ادغام‌ صغیر را با معنایی‌ دیگر به‌ كار بردند، چنانكه‌ ابن‌ جزری‌ به‌ تفصیل‌ در این‌ باب‌ سخن‌ گفته‌ است‌. در نظر او ادغام‌ كبیر در جایی‌ است‌ كه‌ هر دو حرف‌ متحرك‌ باشند، مانند رَدَدَ > رَدَّ ، یا یرْدُدُ > یرُدُّ، و ادغام‌ صغیر در جایی‌ است‌ كه‌ حرف‌ اول‌ ساكن‌ باشد ( النشر...، ۱/ ۲۷۴ به‌ بعد؛ نیز نك‌ : سیوطی‌، الاتقان‌، ۱/ ۳۲۳- ۳۳۲). البته‌ بحث‌ ادغام‌ از زمان‌ زمخشری‌ (د ۵۳۸ق‌) اهمیت‌ و تفصیل‌ بیشتری‌ یافته‌ بود (نك‌ : زمخشری‌، ۱۸۸؛ نیز ابن‌ یعیش‌، ۱۰/ ۱۲۰). به‌ نظر می‌آید كه‌ اوج‌ تفصیل‌ و دقت‌ نظر در این‌ باب‌، در شرح‌ رضی‌الدین‌ استرابادی‌ (د ۶۸۶ق‌) بر شافیۀ ابن‌حاجب‌ (د ۶۴۶ق‌) حاصل‌ شده‌ باشد.

 

كیفیت‌ ادغام‌

اساساً ادغام‌ زمانی‌ ضرورت‌ می‌یابد كه‌ یك‌ صامت‌ در درون‌ كلمه‌، تكرار شود و صامت‌ دیگری‌ در میان‌ آن‌ دو نیفتد (به‌ آن‌ دو حرف‌ «مثلین‌» یا «متماثلین‌» می‌گویند)؛ یا آنكه‌ در دو كلمۀ متوالی‌، در پایان‌ كلمۀ اول‌ و در آغاز كلمۀ دوم حرف‌ مشابهی‌ وجود داشته‌ باشد. محیط آوایی‌ از یك‌ سو و ویژگیهای‌ فیزیكی‌ حروف‌ از سوی‌ دیگر بی‌تردید در ادغام‌ یا فك‌ حروف‌ (از هم‌ جدا نهادن‌ دو حرف‌ مشابه‌) بی‌تأثیر نبوده‌اند؛ اما گاه‌ عامل‌ معنایی‌ نیز مؤثر بوده‌ است‌.

آنچه‌ بررسی‌ ادغام‌ و قانونمند ساختن‌ آن‌ را نزد علمای‌ صرف‌ و نحو دشوار می‌ساخته‌، همانا تفاوتهای‌ گویشی‌ بوده‌ است‌. دو لهجۀ بزرگ‌ در عربستان‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ در اعتبار و نزدیكی‌ به‌ «زبان‌ فصیح‌ یگانۀ كهن‌» همطراز یكدیگرند. این‌ دو لهجه‌ یكی‌ لهجۀ بنی‌ تمیم‌ است‌ كه‌ تمایل‌ به‌ ادغام‌ داشتند و دیگر لهجۀ حجازیان‌ كه‌ تفكیك‌ را می‌پسندیدند. اما به‌ طور كلی‌ چنین‌ به‌ نظر می‌آید كه‌ در دورانهای‌ بعد، عموماً، ادغام‌ را كارسازتر و بر زبان‌ سبك‌تر می‌یافتند. به‌ همین‌ سبب‌ بعید نیست‌ كه‌ برخی‌ از ادغامهای‌ قاریان در قرآن‌ كریم‌، زاییدۀ تصور این‌ دانشمندان‌ بوده‌ باشد.

دشواری‌ دیگری‌ كه‌ در اثر اختلاف‌ این‌ دو لهجه‌ پدیدار می‌گردد، در مورد همزه‌ است‌: بنی‌ تمیم‌، همزه‌ را به‌ صورت‌ یك‌ صامت‌ تمام‌ عیار تلفظ می‌كردند و ناچار ادغام‌ در همزه‌ امری‌ طبیعی‌ می‌گردید. حال‌ آنكه‌ همزۀ حجازی‌، ظاهراً یك‌ صامت‌ كامل نبود و در تلفظ، به‌ سمت‌ مصوتهای‌ سه‌گانه‌ تمایل‌ می‌یافت‌. به‌ همین‌ جهت‌ آن‌ را همزۀ «بین‌ بین‌» یا تخفیف‌ یافته‌ می‌خواندند و در آن‌ صورت‌ دیگر ادغام‌ میسر نمی‌بود.

نكتۀ دیگری‌ كه‌ كار ادغام‌ را پیچیده‌ می‌سازد، آن‌ است‌ كه‌ اعراب‌، گاه‌ دو حرف متفاوت‌ را كه‌ خواص‌ فیزیكی‌ مشترك‌، و یا مخرج‌ نزدیك‌ به‌ هم‌ دارند، نیز درهم‌ ادغام‌ كرده‌اند (این‌ حروف‌، متقاربین‌، و پس‌ از تغییر متجانسین‌ خوانده‌ می‌شوند).

كانتینو دربارۀ ادغام‌ نظری‌ دارد كه‌ با نظر علمای‌ بزرگ‌ صرف‌ و نحو تفاوت‌ اساسی‌ ندارد. وی‌ در مقاله‌ای‌ كه‌ در مجلۀ سمتیكا (۱۹۴۹م‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، می‌نویسد: در یك‌ كلمه‌ اگر دو حرف‌، قریب‌ المخرج‌ باشند، نخست‌ باید ابدال‌ پذیرند و با یكدیگر مشابه‌ گردند، آنگاه‌ ادغام‌ شوند، یعنی‌ برای‌ ادغام‌ باید این‌ مراحل‌ را طی كنند: ۱. نخست‌ مصوت‌ كوتاه‌ از میان‌ آن‌ دو برداشته‌ می‌شود، مثلاً یهْتَدی‌ > * یهْتْدی‌[۱]. ۲. آنگاه‌ دو حرف‌ قریب‌ المخرج‌ یكی‌ می‌شوند: * یهْدْدی‌. ۳. اینك‌ ۳ صامت‌ در كنار یكدیگر نشسته‌اند كه‌ دو تای‌ آنها همانند است‌. این‌ وضعیت‌ برای‌ عرب‌ زبانان‌ قابل‌ تلفظ نیست‌. ناچار یك‌ مصوت‌ كوتاه‌ كه‌ در واقع‌ «مصوت‌ كمكی‌» است‌، به‌ كار می‌آید: * یهِدْدی‌ یا * یهَدْدی‌. بدین‌ سان‌، كلمۀ یهتدی‌. به‌ آن‌ صورت‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌، یعنی‌ «یهِدّی‌» تغییر می‌یابد (نك‌ : فلایش‌، I/ 144).

كانتینو در اثری‌ دیگر نظر خود را دربارۀ آن‌ «مصوت‌ كمكی‌» به‌ نحو دیگری‌ عرضه‌ كرده‌ است‌: اولاً آن‌ را «كمكی‌» نخوانده‌، ثانیاً اشاره‌ می‌كند كه‌ نقش‌ این‌ مصوت‌ دیگر به‌ یك‌ نقش‌ آوایی‌ منحصر نیست‌، بلكه‌ در معنی‌ نیز مؤثر است‌: مثلاً در * یصْبُّ، اگر آن‌ مصوت‌ فتحه‌ باشد، فعل‌ به‌ معنی‌ عاشق‌ شدن‌ است‌ و اگر ضمه‌ باشد، به‌ معنی‌ ریختن‌ آب‌ (ص‌ 199 ؛ نیز نك‌ : فلایش‌، همانجا).

 

ادغام در یك كلمه‌

طبیعی‌ترین شكل ادغام زمانی حاصل می‌شود كه‌ دو حرف‌ مشابه‌ در یك‌ كلمه‌، با دو مصوت‌ كوتاه‌ بیاید كه‌ یك‌ مصوت‌ كوتاه‌ قبل‌ از آنها قرار گیرد: مثل‌ رَدَدَ > ردَّ یا رُدِدَ > رُدَّ، یا یك‌ صامت‌ در پیش‌ و دو مصوت‌ كوتاه‌ در میان‌ و آخر، مثل‌ یرْدُدُ > یرُدُّ. در اینجا با ساكن‌ شدن‌ حرف‌ اولِ مثلین‌ نخست‌ ۳ صامت‌ كنار هم‌ می‌افتند و كلمه‌ غیر قابل‌ تلفظ می‌شود: * یرْدْدُ، به‌ همین‌ سبب‌، حركت‌ پیشین‌ نخستین‌ حرف‌ ادغامی‌ را به‌ قبل‌ از آن‌ منتقل‌ می‌كنیم‌: یرُدُّ. نیز ممكن‌ است‌ مصوت‌ پیش‌ از دو حرف‌ مشابه‌، مصوت‌ بلند باشد: * یحْمارِرُ > یحْمارُّ. اگر در دنبال‌ دو حرف‌ مشابه‌ جزئی‌ افزوده‌ شود كه‌ با صامت‌ آغاز می‌شود (- تَ، یا - تُم‌)، یا به‌ اصطلاح‌ نحویان‌، حرف‌ دومِ مثلین‌ ساكن‌ گردد، دیگر ادغام‌ میسر نیست‌، مانند: فَرَرْتُ، فَرَرْتُم‌.

بی‌گمان‌ شكل‌ مؤنث‌ جمع‌ اَرْدُدْنَ نیز در همان‌ چارچوب‌ آوایی‌ قرار می‌گیرد، اما سیبویه‌ جداگانه‌ و به‌ تفصیل‌ به‌ آن‌ پرداخته‌ است‌ و از قول‌ خلیل‌ می‌آورد كه‌ جمعی‌ از قبیلۀ بكر بن‌ وائل‌ آن‌ صیغه‌ را به‌ صورت‌ رَدَّنَ تلفظ می‌كرده‌اند (۳/ ۵۳۴ - ۵۳۵).

بدیهی‌ است‌ كه‌ شعرا، هنگامی‌ كه‌ با چنین‌ شكلهایی‌ مواجه‌ می‌شوند، به‌ بهانۀ وزن‌ شعر، از آزادی‌ بیشتری‌ برخوردار می‌گردند و مثلاً می‌توانند به‌ جای‌ ضَنّوا بگویند ضَنِنوا.

نیز ممكن‌ است‌ ریخت‌ صرفی‌ (صیغۀ) یك‌ فعل‌، ایجاب‌ كند كه‌ آخرین‌ حرف‌ آن‌ ساكن‌ گردد (مثلاً در مضارع‌ مجزوم‌، یا امر)، در این‌ صورت‌ توقف‌ روی‌ حرف‌ مشددی‌ كه‌ از ادغام‌ دو مشابه‌ پدید آمده‌ است‌، البته‌ میسر نیست‌. مثلاً امرِ یرُدُّ به‌ شكل‌ * رُدْدْ در می‌آید. برای‌ گریز از این‌ دشواری‌، دو شیوه‌ اتخاذ شده‌ است‌: یكی‌ شیوۀ بنی‌ تمیم‌ و بسیاری‌ دیگر از اعراب‌ است‌ و دیگر شیوۀ حجازیان‌:

 

الف‌ - تمیمیان‌ دو حرف‌ را درهم‌ ادغام‌ كرده‌، به‌ آخر آن‌ حركتی‌ می‌افزودند. این‌ حركت‌ گویی‌ به‌ میل‌ گوینده‌، یا بر حسب‌ عادت‌ هر قبیله‌ تغییر می‌یافت‌. با اینهمه‌، سیبویه‌ كوشیده‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ نوعی‌ نظام‌ بخشد، بدین‌ قرار: ۱. این‌ حركت‌ از حركت‌ پیش‌ از خود پیروی‌ می‌كند: رُدُّ، عَضَّ، ضارَّ، فِرَّ. اما این‌ قاعده‌ نیز در محیط آوایی‌ خاص‌ تغییر می‌كند و مثلاً هنگام‌ اتصال‌ به‌ ضمیرِ «ها» مطلقاً فتحه‌، و هنگام‌ اتصال‌ به‌ حرف‌ تعریف‌ كسره‌ می‌گردد: رُدَّها، عَضَّ الرجل‌. ۲. برخی‌ از اعراب‌ مطلقاً آن‌ را فتحه‌ می‌ساختند: رُدَّ، عَضَّ، فِرَّ. ۳. برخی‌ نیز (قبایل‌ كعب‌ و غنی‌) آخر آنگونه‌ فعل‌ را پیوسته‌ كسره‌ می‌داده‌اند (۳/ ۵۳۰ -۵۳۴).

ب‌ - حجازیان‌ در مقابل‌ این‌ پدیده‌ قائل‌ به‌ تفكیك‌ بودند و بدین‌سان‌ به‌ قالب‌ اصلی‌ فعل‌ باز می‌گشتند؛ اُرْدُدْ؛ اِنْ تَسْتَعْدِدْ، اِسْتَعْدِدْ، و حتی‌ هنگامی‌ كه‌ پدیدۀ سكون‌ در آخر فعل‌ به‌ نحوی‌ از میان‌ می‌رفت‌، باز از ادغام‌ می‌گریختند: اِن‌ تَسْتَعْدِدِ الیوم‌... (همو، ۳/ ۵۳۰).

ادغام‌ در نیم‌ مصوتها هم‌ میسر است‌. مثال‌ مشهور آن‌ فعل‌ حَییَ است كه‌ در آن‌، حَیَّ نیز جائز شمرده‌ می‌شود (مثلاً سیوطی‌، البهجة، ۳۱۴- ۳۱۵).

 

در بابهای‌ مزید

از آنجاكه‌ در بابهای‌ مزید حروفی‌ به‌ آغاز، میان‌ و آخر ریشۀ فعل‌ افزوده‌ می‌شود و گاهی‌ این‌ حروف‌ با حروف‌ ریشۀ فعل‌ مشابه‌ یا قریب المخرجند، ناچار گاه‌ شرایط آوایی خاصی‌ پدیدار می‌شود كه‌ در آنها ادغام‌ پسندیده‌تر می‌گردد. بیشترین‌ موارد ادغام‌ در این‌ بابهاست‌:

۱. باب‌ اِفْتِعال‌: اگر دومین‌ حرف‌ ریشه‌ ت‌ باشد، ممكن‌ است‌ ادغام‌ رخ‌ دهد: ستر ← اِسْتَتَرَ > سَتَّرَ یا سِتَّرَ، یسْتَتِرُ > یسَتَّرُ یا یسِتَّرُ (نك‌ : زمخشری‌، ۱۹۵؛ رایت‌، I/ 67).

۲. چنانكه‌ همۀ علمای‌ بزرگ‌ صرف‌ و نحو (مثلاً نك‌ : زمخشری‌، همانجا) توضیح‌ داده‌اند، در بابهای‌ تفعّل‌ (تَفَعَّلَ یتَفَعَّلُ) و تفاعل‌ (تَفاعَلَ یتَفاعَلُ) ممكن‌ است‌ «تـ» افزوده‌ به‌ اول‌ فعل‌ و نخستین‌ حرف‌ ریشه‌ درهم‌ ادغام‌ شوند، به‌ شرط آنكه‌ این‌ حرف‌ نخستین‌ یكی‌ از حروف‌ انسدادی‌ - دندانی‌ - آوایی‌ (د، ت‌، ط)، یا انقباضی‌ - میان‌ دندانی‌ - آوایی‌ (ذ، ظ)، یا انقباضی‌ - صفیری‌ (س‌، ص‌)، یا چنانكه‌ گذشتگان‌ گویند، یكی‌ از حروف‌ «شجریه‌» چون‌ (ض‌، ج‌، ش‌) باشد (رایت‌،I/ 64 ؛ فلایش‌، I/ 142-143 ). در چنین‌ حالتی‌، مصوت‌ كوتاه‌ «تـ» خود می‌افتد:

تَفَعُّل‌: تَفَعَّلَ = تَطَیرَ > * تْطَیرَ > * طَّیرَ > اِطَّیرَ (افزودن‌ الف‌ كار تلفظ را ممكن‌ می‌سازد)، یا تَذَكَّرَ > * تْذَكَّرَ > * ذَّكَّرَ > اِذَّكَّرَ. و یتَفَعَّلُ = یتَطَیرُ > * یتْطَیرُ > یطَّیرُ، یا یتَذَكَّرُ > * یتْذَكَّرُ > یذَّكَّرُ.

تَفاعُل‌ : تَفاعَلَ = تساقَطَ > * تْساقَطَ > * سّاقَطَ > اِسّاقَطَ و یتَفاعَلُ = یتَساقَطُ > * یتْساقَطُ > یسّاقَطُ.

موارد دیگری‌ كه‌ در ابواب‌ مزید و رباعی‌ رخ‌ می‌دهد، از حدود آنچه‌ در آغاز نقل‌ كردیم‌، تجاوز نمی‌كند، مثل‌ اِحْمَرَرَ > اِحْمَرَّ، یا اِحْمارَرَ > اِحْمارَّ (استرابادی‌، ۱(۳)/ ۲۴۰).

 

در اسم‌ و صفت‌

آن‌ شرایط آوایی‌ كه‌ در افعال‌ یاد شده‌ پدید می‌آمد و به‌ ادغام‌ می‌انجامید، در اسم‌ و صفت‌ نیز ممكن‌ است‌ حادث‌ شود:

۱. در جمعهای‌ مكسر بر وزن‌ فَعالِل‌: * مَوادِدُ > مَوادُّ.

۲. در اسمهای‌ فاعل‌ ثلاثی‌: * فارِرُ > فارُّ.

۳. در اسمهای‌ فاعل‌ و مفعول‌ از بابهای‌ فاعَلَ، اَفْعَلَ، تَفاعَلَ، اِنْفَعَلَ، اِفْتَعَلَ، اِسْتَفْعَلَ.

فاعَلَ: * مُمادِدُ > مُمادُّ ؛ * مُمادَدُ > مُمادُّ.

اَفْعَلَ: * مُمْدِدُ > مُمِدُّ؛ * مُمْدَدُ > مُمَدُّ.

تَفاعَلَ: * مُتَمادِدُ > مُتَمادُّ.

اِنْفَعَلَ: * مُنْكَبِبُ > مُنْكَبُّ.

اِفْتَعَلَ: * مُمْتَدِدُ > مُمْتَدُّ.

اِسْتَفْعَلَ: * مُسْتَمْدِدُ > مُسْتَمِدُّ؛ * مُسْتَعْدِدُ > مُسْتَعِدُّ؛ * مُسْتَعْدَدُ > مُسْتَعَدُّ.

۴. در مصادر فاعَلَ (فِعال‌ و مُفاعَلَۀ) و تفاعَلَ (تفاعل‌) مثل‌ * مُمادَدَۀ > مُمادَّۀ و * تَمادُدُ > تَمادُّ.

۵. در صفت‌ تفضیلی‌: * اَحْبَبُ > اَحَبُّ.

 

ادغام‌ دو حرف‌ از دو كلمه‌

گاه‌ آخرین‌ حرف‌ كلمه‌ای‌، با نخستین‌ حرف‌ كلمۀ بعدی‌، مشابه‌ است‌. در این‌ صورت‌، ممكن‌ است‌ دو وضعیت‌ آوایی‌ فراهم‌ آید: یا میان‌ این‌ دو حرف‌، مصوت‌ كوتاهی‌ وجود دارد، یا وجود ندارد (به‌ عبارت‌ دیگر آخرین‌ حرف‌ كلمۀ نخست‌ یا ساكن‌ است‌، یا متحرك‌). علاوه‌ بر این‌ شكل آوایی‌ دو حرف‌ مشابه‌ نیز عامل‌ مهمی‌ است‌. از مجموع‌ حالات‌ یاد شده‌، این‌ شكلها به‌ دست‌ می‌آید:

۱. اگر میان‌ دو حرف‌ مشابه‌ مصوتی‌ نباشد، ادغام‌ واجب‌ است‌: اسْمَعْ عِلْماً (‘isma’’ilman)

۲. اگر میان‌ دو حرف‌ مشابه‌ مصوت‌ واقع‌ شود، بر حسب‌ نوع‌ هجایی‌ كه‌ پیش‌ از آن‌ دو قرار می‌گیرد، این شكلها حاصل‌ می‌شود:

۲-۱. پیش‌ از آن‌ دو، هجایی‌ كوتاه‌ می‌آید: مثل‌... بِ + عَ / عَ... در عبارت‌ طُبِعَ علی‌، در این‌ صورت‌ ادغام‌ جایز است‌ (ŧubi’’alā)، حتى‌ ادغام‌ در دو همزه‌ نیز - نزد كسانی‌ كه‌ به‌ «تخفیف همزه‌» قائلند – میسر است‌، مانند: قَرَأَ أبوك‌ .(qara''abuk)

۲-۲. پیش‌ از آن دو، هجای‌ بلند می‌آید، مانند ق‌ + ا + لَ + لَ‌... در قال‌ له‌.

ضمیر مفعولی‌ «ی‌» با نون‌ وقایه‌ (نی‌) نیز هنگامی‌ كه‌ به‌ صیغه‌های جمع‌ مذكر غایب و مذكر مخاطب‌ و مفرد مخاطب‌ مؤنث‌ می‌پیوندد، ممكن‌ است‌ به‌ همین‌ شیوه‌ با نون‌ علامت‌ جمع‌ یا مؤنث‌ ادغام‌ شود، مانند: یظلموننی‌ > یظلمونّی‌، تظلموننی‌ > تظلمونّی‌، تظلمیننی‌ > تظلمینّی‌ (دربارۀ ادغام‌ یا تفكیك‌، نك‌ : فلایش‌، I/ 145-146 ).

۲-۳. اگر حرف‌ پیش‌ از دو مشابه‌، مصوت‌ مركب‌ باشد، ادغام‌ جائز است‌، مانند: ثَوْبُ بَكر .(tawbbakr)

۲-۴. اگر پیش‌ از دو حرف‌ مشابه‌، یك‌ هجای‌ بسته‌ قرار گیرد، به‌ نظر استرابادی‌ ادغام‌ ممكن‌ نیست‌. او این‌ معنی‌ را چنین‌ بیان‌ می‌كند: «اگر پیش‌ از دو حرف‌ مشابه‌، ساكنی‌ آید كه‌ خود «یك حرف‌ صحیح‌» است‌ ادغام‌ جایز نیست‌» (۱(۳)/ ۲۴۷- ۲۴۸)، مانند: ... هْ‌ + رُ/ رَ... در شَهْرُ رَمَضان‌ یا خُذِالْعَفْوَ وَ اْمُرْ. استرابادی‌ نظر كسانی‌ را كه‌ در اینجا نیز ادغام‌ می‌بینند، رد كرده‌، معتقد است كه‌ در اینجا، نه‌ ادغام‌، كه‌ «اخفاء» صورت‌ می‌گیرد، مانند پدیدۀ «رَوْم‌» كه‌ عبارت است‌ از مصوتی‌ بسیار كوتاه‌ (šahruramaḍān).

 

همزه‌

از آنجا كه‌ در دو لهجۀ بنی‌ تمیم‌ و قریش‌ با همزه‌ دوگونه‌ معامله‌ می‌شد و این‌ هر دو لهجه‌ نیز در قرآن‌ كریم‌ و شعر عربی جلوه‌گر است‌، ناچار بحث بر سر این‌ حرف‌ سخت‌ گسترده‌ شده‌ است‌.

بدیهی‌ است‌ كه‌ همزه‌، اگر یك‌ حرف‌ انسدادی‌ از انتهای‌ حلق‌ و در نتیجۀ یك‌ انفجار صوتی باشد (در لهجۀ بنی‌ تمیم‌)، با همزه‌ای‌ كه‌ گویی‌ به‌ مصوت یا حتی‌ گاه‌ نیم‌ مصوت‌ تبدیل‌ می‌شده‌ است‌ (در لهجۀ قریش‌)، اختلاف‌ اساسی‌ دارد.

استرابادی دربارۀ ادغام‌ همزه‌، البته‌ همزۀ تمیمی‌، برخی‌ توضیحات‌ ابن‌حاجب را رد می‌كند و خود نظرات‌ جامعی‌ عرضه‌ می‌دارد (۱(۳)/ ۲۳۶). خلاصۀ این گفتار چنین‌ است‌: اساساً ادغام‌ در همزه‌، در دو كلمه‌ (آخرین‌ حرف‌ اولی‌، و نخستین‌ حرف‌ دومی‌) صورت‌ می‌گیرد. محیط آوایی‌ ممكن‌ است‌ دو صورت‌ یابد:

۱. همزۀ ساكن‌ + همزۀ متحرك‌ كه‌ در این‌ صورت‌ ادغام‌ ضروری است‌، مثلِ اِقرَأْ آیة 'iqra''aya))، أَقرِئْ اَباك‌ 'aqri''abak))، لِیقْرَأ اَبوك .(li-yuqra''abuk)

۲. در همزۀ متحرك‌ كه‌ در این‌ صورت‌ ادغام‌ جایز است‌. استرابادی‌ می‌نویسد كه‌ سیبویه‌ این‌ ادغام‌ را پسندیده‌ می‌دانست‌، مگر در زبان‌ كسانی‌ كه‌ به‌ تخفیف‌ همزه‌ تمایل‌ داشتند.

اما بسیاری‌ از موارد كه‌ استرابادی‌ در باب‌ ادغام‌ همزه‌ آورده‌ (برای‌ نمونه‌، نك‌ : ۱(۳)/ ۳۳)، در واقع‌ عبارت‌ است‌ از تمایل‌ همزه‌ به‌ مصوت‌، و ادغام‌ آن‌ در مصوت‌ بلند بعد از خود (برای‌ تبدیل‌ همزه‌ به‌ نیم‌ مصوت‌ و ادغام‌، نك‌ : ۱(۳)/ ۲۳۷) و نمونۀ آن‌ این‌ دو كلمه‌ است‌: مقرُوٍ > مقروًّ ، بَرِی‌ءٍ > بریًّ.

 

مصوتهای بلند و نیم‌مصوتها

براساس‌ نظرات استرابادی (همانجا)، ادغام‌ دو نیم‌ مصوتِ مشابه‌ در یكدیگر، پسندیده‌ است‌: مانند: تَوَلَّوْا وَ اْستغنی‌اللّه‌ > تَوَلَّوَّستغنی‌الله (...aw/ wa>...awwa...)، اِخشَیْیاسراً (... ay/ ya... > ... ayya...)؛ اما ادغام مصوت بلند با نیم‌مصوت‌ را نمی‌پسندید: فی‌ یومٍ (fi/ ya...) و قالوا وَ ما .(...lū/ wa...) همین‌ وضعیت‌ را در قووِل‌ (وزن‌ فوعل‌) نیز باز می‌یابیم‌. اما استرابادی‌، علت‌ عدم‌ ادغام‌ را گریز از اشتباه‌ می‌داند. یعنی‌ قُوَّل‌َ، صیغۀ مجهول‌ از باب‌ تفعیل‌ (فُعَّل‌َ) می‌گردد (۱(۳)/ ۲۳۸).

بدیهی‌ است‌ كه‌ در بسیاری‌ از موارد، دو عامل‌ صوتی‌ و معنایی‌، كار ادغام‌ را با دشواری‌ مواجه‌ می‌سازد. این‌ نكته‌ را غالب‌ نحویان‌ بررسی‌ كرده‌، و یا علل‌ فكّ را توضیح‌ داده‌اند، یا فهرست‌گونه‌ای‌ از این‌ استثنائات‌ را عرضه‌ كرده‌اند. مجموعۀ آنها را، به‌ صورتی‌ منظم‌ در البهجۀ سیوطی‌ (ص‌ ۳۱۵-۳۱۶) می‌توان‌ یافت‌.

 

مآخذ

در پایان‌ مقاله‌.

 

آذرتاش‌ آذرنوش‌

 

بخش‌ دوم‌ ـ ادغام‌ در علوم‌ قرآنی‌

سابقۀ طرح‌ مباحث‌ مربوط به‌ ادغام‌ در حوزۀ علوم‌ قرآنی‌، كمتر از پیشینۀ آن‌ در مباحث‌ صرفی‌ نیست‌. در واقع‌، علاوه‌ بر اینكه‌ مباحث ادغام‌ با همۀ تفاصیل‌ آن‌ در حوزۀ دانش‌ صرف‌ عربی، در متون‌ تجویدی‌ راه‌ یافته‌ است‌، در عین‌ حال‌، علمای‌ فن‌ تجوید با طرح‌ احكام‌ تنوین‌ و نون‌ ساكن‌ گامی‌ در جهت‌ تكمیل‌ مباحث‌ صرفی‌ ادغام‌ برداشته‌اند (نك‌ : سیوطی‌، الاتقان‌، ۱/ ۳۳۱) و در باب‌ ادغام‌ نون‌ ساكن‌ و تنوین‌ در حروف‌ ششگانۀ «یرملون‌» (ی‌ ر م‌ ل‌ و ن‌» كه‌ آن‌ را از مصادیق‌ ادغام‌ متقاربین‌ عنوان‌ كرده‌اند، به‌ طرح‌ دو نوع‌ «ادغام‌ مع‌ الغُنّه‌» (همراه‌ با افكندن‌ صدا در خیشوم‌) و «ادغام‌ بلاغُنّه‌» (بدون‌ بردن‌ صدا درخیشوم‌، و ادای‌ حرف‌ مشدّد از فضای‌ دهان‌) پرداخته‌اند (ابن‌جزری‌، التمهید، ۱۶۶- ۱۶۸، «المقدمة...»، ۷۰-۷۱). همچنین‌، دو اصطلاح‌ «ادغام‌ ناقص‌» و «ادغام كامل‌» را تأسیس‌ و تعریف‌ كرده‌، و به‌ این‌ واقعیت‌ زبانی‌ توجه‌ داده‌اند كه‌ نون‌ ساكن یا تنوین‌ در حروف‌ «یومن‌» (ی‌ و م‌ ن‌) درواقع‌، نه‌ ادغام‌، بلكه‌ «اخفاء» می‌گردد، و اگر بنابر آن‌ بوده‌ باشد كه‌ از روی‌ مسامحه‌ ادغام‌ نامیده‌ شود، عنوان‌ ادغام‌ مع‌ الغنه‌، یا ادغام‌ ناقص‌ برای‌ آن‌ شایسته‌تر است‌، چنانكه‌ به‌ عكس‌، ادغام‌ بلاغنۀ تنوین‌ و نون‌ ساكن‌ در هر یك‌ از دو حرف‌ «ر» و «ل‌» از حروف‌ یرملون‌، حقاً ادغام‌ كامل‌ به‌ حساب‌ می‌آید (همو، التمهید، همانجا، النشر، ۲/ ۲۷- ۲۸).

با وجود آنكه‌ علم‌ قرائات‌ در تكوین‌ و تدوین‌ علوم‌ اسلامی‌، بسی بر دانش‌ تجوید تقدم‌ داشته‌ است‌، با مراجعه‌ به‌ متون‌ قرائات‌ به‌ خوبی‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ قاریان‌ و مقریان‌ در مباحث‌ اساسی‌ ادغام‌ و مانند آن‌، وامدار مباحثات‌ و نكته‌سنجیهای‌ عالمانه‌ و هنرمندانۀ اهل‌ تجوید بوده‌اند (همو، التمهید، ۱۱۳-۱۶۳، النشر، ۱/ ۲۷۸-۲۸۰؛ نیز نك‌ : فضلی‌، ۱۲۶-۱۲۷)؛ هر چند در علم‌ قرائات‌ نیز مقریان‌ و قرائت‌ شناسان‌ به‌ طرح‌ احكام‌ ادغام‌ و شروط و اسباب‌ و موانع‌ آن‌ ــ كه‌ صرفاً یك‌ مبحث‌ تجویدی‌ است‌ (نك‌ : ابن‌جزری‌، همان‌، ۱/ ۲۷۸) ــ اكتفا نكرده‌اند و با توجه‌ به‌ موضوع‌ این‌ علم‌، به‌ تفصیل‌، به‌ گزارش‌ و طبقه‌بندی‌ و آمار گیری‌ رُوات‌ و طرق‌ روایت ادغام‌ از مقریان‌ بزرگ‌ و راویان‌ مشهور آنان‌ پرداخته‌اند (برای‌ نمونه‌، نك‌ : ابوعمرو، ۱۹- ۲۹؛ ابن‌ جزری‌، همان‌، ۱/ ۲۷۵- ۲۷۸، ۲۸۰-۲۹۶). همچنین‌ باید دانست‌ كه‌ اگر چه‌ معمولاً در كتب‌ قرائات فصلی جداگانه‌ به‌ ادغام‌ صغیر اختصاص‌ می‌یابد و چگونگی‌ اختلاف قُراء در مواضع‌ و موارد آن‌ تبیین‌ و تشریح‌ می‌گردد (ابوعمرو، ۴۱- ۴۵؛ ابن‌ جزری‌، همان‌، ۲/ ۲-۲۱) و نیز احكام‌ تنوین‌ و نون‌ساكن‌ ــ كه‌ علاوه‌ بر ادغام‌مشتمل‌بر اظهار و اخفاء و اِقلاب‌است‌ ــ به‌ منظور بیان‌ اختلاف‌ قراء در آن‌ احكام‌، مطرح‌ می‌گردد (نك‌ : همان‌، ۲/ ۲۲- ۲۹)، در علم‌ قرائات‌، همواره‌ تكیۀ آموزش‌ و پژوهش‌ مقریان‌ و مؤلفان‌ بر ادغام‌ كبیر بوده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نك‌ : همان‌، ۱/ ۲۷۴-۳۰۴)، تا آنجا كه‌ این‌ مبحث‌ در علم‌ قرائات‌ به عنوان‌ یكی‌ از علوم‌ قرآنی‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ یافته‌ است‌ و بعضی‌ از دانشمندان كتب‌ و رسائل‌ مستقلی‌ در این‌ باب‌ تألیف‌ كرده‌اند.

ادغام كبیر، در مواضع‌ بسیاری‌ از قرآن‌ مجید، از عده‌ای‌ از مشاهیر مقریان‌ از جمله‌ حسن‌ بصری‌، ابن‌ محیصن‌، اعمش‌ و یعقوب حضرمی‌ نقل‌ شده‌ است‌، اما در میان‌ قراء سبعه‌ و عشره‌، تنها ابوعمرو بصری و مكتب‌ قرائی‌ وی‌ كه‌ شاخص‌ قرائت‌ اهل‌ بصره‌ است‌، به‌ ادغامات كبیر شهرت‌ یافته‌ است‌ (همان‌، ۱/ ۲۷۵) و به‌ همو نسبت داده‌اند كه‌ می‌گفته‌ است‌: «ادغام‌ كلام‌ عرب‌ است‌ كه‌ بر زبان‌ این قوم‌ جاری‌ است‌ و جز آن‌ تلفظ نتوانند» (همانجا). با وجود این‌، مؤلفان‌ كتب‌ قرائات‌ و مقریان‌ بزرگ‌ در گزارش‌ ادغامات كبیر ابوعمرو بصری‌ با شیوه‌های‌ گوناگون‌ رویاروی گردیده‌اند؛ چنانكه‌ بعضی‌، مانند ابوعبید، ابن‌ مجاهد و مكی‌ به‌ هیچ‌روی‌ سخنی‌ از آن‌ به‌ میان‌ نیاورده‌اند و برخی‌، مانند جمهور مقریان‌ عراق‌، ادغام‌ را به‌ عنوان‌ یكی‌ از دو وجه‌ قرائت‌ ابوعمرو (اظهار و ادغام‌) از جمیع‌ طرق‌ به‌ طور كامل‌ روایت‌ كرده‌اند؛ بعضی‌ دیگر، آن‌ را از دوری‌ و سوسی‌، دو راوی‌ مشهور ابوعمرو، روایت‌ كرده‌اند و بعضی‌ نیز مانند ابوعمرو دانی‌، وجه‌ ادغام‌ را تنها از سوسی‌ به‌ نقل‌ از ابوعمرو آورده‌اند (همان‌، ۱/ ۲۷۳-۲۷۶).

گفتنی‌ است‌ كه‌ به‌ رغم‌ قول‌ رایج‌ و سخن‌ جمهور علمای‌ صرف و تجوید و قرائات‌ ــ كه‌ ادغام‌ را آرایش‌ كلام‌ و از محسنات‌ قرائت‌ دانسته‌اند ــ و سخن‌ مبالغه‌آمیز ابوعمرو بصری‌ در باب‌ ادغام‌، در لابه‌لای‌ متون‌ علوم‌ قرآنی‌ و آراء و نظرات‌ علمای‌ اسلامی‌، به‌ اظهاراتی‌ مبنی‌ بر كراهت‌ ادغام‌ و ناخوشایند داشتن‌ آن‌ نیز می‌توان‌ دست‌ یافت‌. از جمله‌، سیوطی‌ قول‌ بر كراهت‌ ادغام‌ در تلاوت‌ قرآن‌ را به‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ علوم‌ قرآنی‌ كه‌ نام‌ آنان‌ را ذكر نكرده‌، نسبت‌ داده‌ است‌. كراهت‌ ادغام‌ در قرائت نماز را به‌ حمزۀ كوفی‌، از قراء سبعه‌ منسوب گردانیده‌، و دیدگاههای علمای‌ اسلامی‌ را در سه‌ قول‌: عدم‌ كراهت‌، كراهت‌ در تلاوت‌ قرآن‌ و كراهت‌ در قرائت‌ نماز، جمع‌بندی‌ كرده‌ است‌ ( الاتقان‌، ۱/ ۳۳۱).

بحث‌ از ادغام‌ همه‌جا با طرح‌ مباحث‌ مربوط به‌ اظهار، اخفاء و اقلاب‌ همراه‌ است‌ (نك‌ : ابن‌ جزری‌، التمهید، ۶۷؛ سیوطی‌، همان‌، ۱/ ۳۲۳). اظهار كه‌ اصطلاح‌ مترادف‌ آن‌ «بیان‌» است‌ (ابن‌ جزری‌، همان‌، ۶۲، ۶۹)، هرگاه‌ كه‌ عنوان‌ شود، منظور از آن‌ ترك‌ ادغام‌ است‌ و فرق‌ آن‌ با فكّ ادغام‌ (در كلماتی‌ مانند: مُدَّ ← اُمْدُدْ) آن‌ است كه‌ در آنجا ادغام‌ پس‌ از آنكه‌ صورت‌ پذیرفته‌، شكسته‌ می‌شود و در اینجا اصلاً از ادغام‌ خودداری‌ می‌گردد. مثال‌ مشهور آن‌ اظهار تنوین و نون‌ ساكن‌ پیش‌ از حروف‌ حلقی‌است‌ (ابن‌مجاهد، ۱۲۵). اخفاء حالتی‌ است‌ میان‌ ادغام‌ و اظهار كه‌ حرف‌ دوم‌ مشدد نمی‌گردد و تنها نون‌ یا تنوین‌ با غنه‌ ادا می‌شود و برای‌ ادای‌ آن‌ صدا در خیشوم‌ می‌پیچد. اخفاء دربارۀ تنوین‌ و نون‌ ساكن پیش‌ از حروفی‌ اجرا می‌شود كه‌ در آنها ادغام‌، اظهار، یا اقلاب صورت‌ نمی‌گیرد و شمار آن‌ حروف‌ ۱۵ است‌ (صفاقسی‌، ۱۰۱-۱۰۲). اقلاب‌ یا قلب‌ نیز در اصطلاح‌ عبارت‌ از آن‌ است‌ كه‌ تنوین و نون‌ ساكن‌ پیش‌ از حرف‌ «ب‌» در تلفظ به‌ میم‌ تبدیل‌ می‌شود (ابن‌جزری‌، همان‌، ۱۶۸).

 

مآخذ

ابن‌جزری‌، محمد، التمهید، به‌ كوشش‌ غانم‌ قدوری‌ حمد، بیروت‌، ۱۴۰۲ق‌/ ۱۹۸۲م‌؛ همو، «المقدمة الجزریة»، همراه‌ الدقائق‌ المحكمۀ انصاری‌، به‌ كوشش‌ نسیب‌ نشاری‌، دمشق‌، ۱۴۰۰ق‌/ ۱۹۸۰م‌؛ همو، النشرفی‌القراءات‌العشر، به‌كوشش‌ علی‌محمد ضباع‌، قاهره‌، مطبعة مصطفى‌ محمد؛ ابن‌ جنی‌، عثمان‌، الخصائص‌، به‌ كوشش‌ محمدعلی‌ نجار، قاهره‌، ۱۳۷۴ق‌/ ۱۹۵۵م‌؛ ابن‌ مجاهد، ابوبكر، السبعة فی‌ القراءات‌، به‌ كوشش‌ شوقی‌ ضیف‌، قاهره‌، ۱۹۷۲م‌؛ ابن‌ هشام‌، عبدالله‌، شرح‌ جمل‌ الزجاجی‌، به‌ كوشش‌ علی‌ محسن‌ عیسى‌، بیروت‌، ۱۹۸۶م‌؛ ابن‌ یعیش‌، یعیش‌، شرح‌ المفصل‌، بیروت‌، عالم‌ الكتب‌؛ ابوعمرو دانی‌، عثمان‌، التیسیر، به‌ كوشش‌ ا. پرتسل‌، استانبول‌، ۱۹۳۰م‌؛ ازهری‌، محمد، تهذیب‌ اللغة، به‌ كوشش‌ عبدالعظیم‌ محمود، قاهره‌، دارالمصریه‌؛ استرابادی‌، محمد، شرح‌ شافیة ابن‌ الحاجب‌، به كوشش محمد نورالحسن‌ و دیگران‌، بیروت‌، ۱۳۹۵ق‌/ ۱۹۷۵م‌؛ زمخشری‌، محمود، المفصل‌ فی‌ النحو، به‌ كوشش‌ ی‌. پ‌. بروخ‌، لایپزیگ‌، ۱۸۷۹م‌؛ سیبویه‌، الكتاب‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌؛ سیوطی‌، الاتقان‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، ۱۳۸۷ق‌/ ۱۹۶۷م‌؛ همو، البهجة المرضیة، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ حسینی‌، قم‌، ۱۳۶۳ش‌؛ صفاقسی‌، علی‌، تنبیه‌ الغافلین‌، قاهره‌، ۱۹۸۶م‌؛ فضلی‌، عبدالهادی‌، القراءات‌ القرآنیة، بیروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌؛مبرد، محمد، المقتضب‌، به‌كوشش‌محمد عبدالخالق عضیمه‌، بیروت‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌؛ نیز:

 

Cantineau, J., Etudes de linguistique arabe, Paris, 1960; Fleisch, H., Trait E de philologie arabe, Beirut, 1986; Wright, W., A Grammar of the Arabic Language, Leiden, 1932.

محمدعلی‌ لسانی‌ فشاركی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 298
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست