responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درآمدى بر عرفان اسلامى نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 1  صفحه : 228

او بدل كرد جامه را و آمد

تا نمايد جمال و بخرامد[1]

در هرحال، اضافه برآنچه گفته شد، چيزى كه بر مضمون قطعه شعر بالا در مورد مرگ شمس خط بطلان مى‌كشد اين است كه خبر مرگ شمس را خود مولانا در يك رباعى تكذيب مى‌كند. گويى زمزمه مرگ شمس به گوش مولانا رسيده است به همين جهت قاطعانه خبر مرگ شمس را تكذيب نموده و گوينده آن را دشمن خورشيد شمرده و شمس را زنده جاويد ناميده است:

كى گفت كه آن زنده جاويد بمرد؟

كى گفت كه آفتاب اميد بمرد؟

آن دشمن خورشيد در آمد بر بام‌

دو ديده ببست وگفت خورشيد بمرد![2]

او به صراحت اعلام مى‌دارد كه معشوق او هرگز نرفته است و هم‌چون آبى است كه در جوى زمان، پيوسته رونده است:

آمد آمد آن كه نرفت او هرگز

بيرون نبُد آن آب از اين جو هرگز

او نافه مشك و ما همه بوى وى‌ايم‌

از نافه شنيده‌اى جدا بو هرگز؟[3]

در هر صورت، از مجموع آنچه مولانا درباره شمس گفته، اوصافى كه براى او بيان داشته و نيز از اينكه شمس را كسى جز مولانا نمى‌شناخته، از سابقه و لاحقه او خبرى نداشته و از عدم انعكاس روشن خبر مرگ شمس در گفته‌ها و سروده‌هاى مولانا، بلكه از تكذيب خبر مرگ او توسط مولانا و از توصيف او به زنده جاويد و نيز از آنچه از گفتارهاى خود شمس جمع آورى‌


[1] . همان: 64.

[2] . كليات شمس، رباعى شماره 806.

[3] . همان، رباعى شماره 927.

نام کتاب : درآمدى بر عرفان اسلامى نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 1  صفحه : 228
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست