responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درآمدى بر عرفان اسلامى نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 1  صفحه : 227

ولايت مطلقه شمس تكيه زند و مريدان را وا دارد كه به مدعيان اين جانشينى به همان‌گونه بنگرند كه مولانا به شمسمى‌نگريسته است.

اين جريان تلاش نموده كه با جعل داستان مرگ شمس، مولوى را جانشين وى معرفى، بلكه او را با شمس متحد قلمداد كند؛ در حالى كه وى هرگز چنين ادعايى نداشته است و هم‌چنين براى مولوى نيز جانشينى بتراشد تا بدين ترتيب كليه مقامات و مراتبى كه مولانا براى شمس معتقد بوده و آن را با شدّت و قوت ترويج نموده است، براى خود تصاحب كند. به اين داستان كه ساخته پندار سلطان‌ولد است توجه كنيد:

در بيان آنكه اگرچه مولانا قَدَّسَنَااللَّهُ بِسِرِّهِ العَزِيز شمس‌الدين تبريزى عَظَّمَ‌اللَّهُ ذِكِرَهُ را به صورتش در دمشق نيافت، به معنى در خود يافت؛ زيرا آن حال كه شمس‌الدين را بود حضرتش را همان حاصل بود.

شمس تبريز را به شام نديد

در خودش ديد هم‌چو ماه پديد

گفت: گرچه به تن از او دوريم‌

بى تن و روح هر دو يك نوريم‌

خواه او را ببين و خواه مرا

من ويم او من است اى جويا

خويش را بوده‌ام يقين جويان‌

هم‌چو شيره درون خم جوشان‌

شيره از بهر كس نمى‌جوشد

در پى حس خويش مى‌كوشد[1]

سپس به صراحت مولانا را خود شمس‌الدين جا زده و از قول مولانا ادّعا كرده است كه شمس‌الدين اساساً كسى جز خود مولانا نبوده است:

گفت آن شمس دين كه مى‌گفتيم‌

باز آمد به ما چرا خفتيم؟


[1] . ولد نامه: 60.

نام کتاب : درآمدى بر عرفان اسلامى نویسنده : اراکی، محسن    جلد : 1  صفحه : 227
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست