استاد
شهيد (قدس سره) بر اين استدلال دو اشكال گرفتهاند:
1)
اشكال نقضى: و حاصل آن اين است كه اين گونه عبارات در لسان روايات در باره تعدادى
ديگر از اجزا و شرايط آمده است؛ نظير: «لَا صَلَاةَ إلّا بِفَاتحةِ الكِتَابِ»[3]،
و «لَا صَلَاة لِمَن لَا يقيمُ صُلبَه»[4]
و امثال آنها، بنابر اين، امر دائر است بين اينكه اين عبارات را بر اراده بيان
اهمّيت يا ثواب و امثال آنها حمل كنيد يا همه اين اجزا و شرايط را دخيل در مسمّا
بدانيد؛
2)
اشكال حَلّى: خلاصهاش اين است كه هيچ يك از رواياتى كه در باره وجوب تكبيرة
الإحرام يا اعتبار آن در صلاة آمده است ظهور در مدخليت آن در مسمّاى صلاة ندارد
تنها روايتى كه ممكن است چنين احتمالى در آن روا باشد روايت عمار است: «قال:
سَألتُ أبَا عَبدِ الله (ع) عَن رَجُلٍ سَهَا خَلفَ الإمَامِ فَلَم يفتَتِح
الصَلاةَ، قَالَ: يعِيدُ الصَلَاةَ، وَلَا صَلَاةَ بِغَيرِ افتتاحٍ»[5]؛
لكن اين روايت نيز ظهور در مدخليت تكبيرة الإحرام در مسمّاى صلاة ندارد؛ زيرا
عبارت «يعِيدُ الصَلَاةَ» قرينه بر اين است كه در اين روايت نظر به مقام اجزاء و
امتثال است، و اينكه روايت در مقام بيان آن چيزى است كه ذمه مكلف را فارغ مىكند و
اينكه بدون تكبيرة الإحرام فراغت ذمّه حاصل نمىشود، و