نام کتاب : اصول فقه نوين نویسنده : اراکی، محسن جلد : 1 صفحه : 330
است، تعيين
مدلول نخستين لفظ است. يعنى: معنايى كه خود لفظ به طور مستقيم بر آن دلالت مىكند.
سؤالى كه در اينجا به آن پاسخ داده مىشود اين است كه: آيا در دلالت لفظ به طور
مستقيم كه بر مبناى وضع و استعمال شكل مىگيرد، «عقل» مدخليتى دارد يا ندارد؟
در
پاسخ گفته مىشود: دلالت لفظ بر معناى موضوع له خود دو مرحله دارد:
1)
مرحله وضع: در اين مرحله از «دلالت»- كه از آن به «قوه دلالت» تعبير كرديم- «عقل»
مدخليتى ندارد؛
2)
مرحله استعمال: در اين مرحله از «دلالت»- كه دلالت ناشى از استعمال است- «عقل»
مىتواند مدخليت داشته باشد، كه مدخليت آن در اين مرحله، در چارچوب قانون عقل عملى
«نفى لغويت از فعل حكيم» قرار دارد. بر اساس قاعده عقلى «نفى لغويت يا امتناع
لغويت در فعل حكيم» استعمال ارادى لفظ در معنا، كاشف از قصد معنا وقصد تفهيم آن (دلالتهاى
تصديقى اول و دوم) توسّط متكلّم است كه با ضميمه كردن قاعده عقلايى «تطابق اثبات و
ثبوت» دلالت تصديقى سوّم به اثبات مىرسد.
آنچه
گفتيم مربوط به توضيح مقصود از «عقل» به عنوان منبع دلالت لفظى استعمالى بود.
2.
عرف
«عُرف»
را در لغت چنين تعريف كردهاند:
«العُرف
ضدّ النكر، يقال: أولاه عرفًا؛ أى: معروفًا»، «قال الزجاج- فى قوله تعالى:
وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً- المعروف هنا ما يستحسن من
الأفعال ..»، وجاء فى تفسير قوله تعالى: وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً:
«هى الملائكة أرسلت متتابعة، يقال: هو مستعار من عرف الفرس؛ أى: يتتابعون كعرف
الفرس .. وعرف الرمل والجبل وكل عالٍ: ظهره وأعاليه، والجمع أعراف وعرفة، وقوله
تعالى: وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ: الأعراف
فى اللغة: جمع عرف، وهو كلّ عالٍ مرتفع[1].