نام کتاب : سيره استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزى نویسنده : تبريزى، جعفر جلد : 1 صفحه : 83
وآه واها، والصبر أيمن وأجمل،
ولولا غلبة المستولين لجعلت المقام واللبث عندك لزاماً معكوفاً، ولأعولت إعوال
الثكلى على جليل الرزيّة، فبعين اللَّه تدفن ابنتك سرّاً، وتهضم حقّها، وتمنع
إرثها، ولم يتباعد العهد، ولم يخلق منك الذكر، إلى اللَّه يا رسول اللَّه المشتكى،
وفيك يا رسول اللَّه أحسن العزاء صلّى اللَّه عليك وعليها السلام والرضوان»؛[1]
امانت
بازگردانده و گروگان تحويل داده و زهرا از دستم ربوده شد.
اى
رسول خدا! چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مىكند. راجع به
اندوهم چه بگويم كه هميشگى است و شبم كه به بيدارى مىگذرد، و غم از دلم رخت
نمىبندد تا خداوند خانهاى را كه تو در آن اقامت دارى، برايم برگزيند. غصهاى
دارم جگر سوز و اندوهى شورانگيز، چه زود ميان ما جدايى افتاد، و تنها به خدا شكايت
مىبرم.
به
زودى دخترت تو را خبر مىدهد از همدست شدن امّتت عليه من، پس به اصرار از او بپرس
و احوال را از او جويا شو كه چه بسا سوزها داشت كه در سينهاش مىجوشيد و راهى
براى شرح و بيرون ريختن آن نداشت و اكنون خواهد گفت، و خدا داورى خواهد كرد و او
بهترين داوران است.
سلام
بر شما، سلام وداعكنندهاى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ، كه اگر بازگردم از روى
دلتنگى نيست و اگر بمانم از بدگمانى به آنچه