ميان متفكران اسلامى مطرح شد. به عبارت ديگر،
انديشه دينى با محوريت متون دينى- كتاب و سنت- مطرح گرديد و به صورت مستقل در اين
مورد چيزى نگاشته نشد.
در
مرحله بعد، وقتى مسلمانان با افكار و انديشههاى فلسفى آشنا شدند بيشتر انديشههاى
سياسى با صبغه فلسفى نوشته شد. شما مىتوانيد به عنوان نمونه به انديشههاى فارابى
نگاه كنيد كه ايشان با تأثيرى كه از انديشههاى فلسفى و مباحث عقلى يونان باستان
پذيرفته بود، انديشههاى سياسى خود را نيز با گرايش فلسفه و مباحث عقلى نگاشت.
زمانى
هم كه فقه و روايات در جهان اسلام رواج بيشترى يافت، انديشه سياسى نيز تابع آن شده
و از منظر فقهى و روايى به سياست نگريسته شد.
نبايد
فراموش كرده و ناديده گرفت كه اگر مقصود ما از انديشه سياسى انديشه نظاممند،
سيستماتيك و حرفهاى باشد؛ شايد نتوان انديشه سياسى نظام مندى را در ميان متفكران
اسلامى يافت. اما اگر مقصود از انديشه سياسى صرفاً طرح مباحث دينى باشد هرچند غير
حرفهاى، آنگاه مىتوان از انديشه سياسى در ميان متفكران اسلامى سخن به ميان آورد.
از آن جا كه در تاريخ اسلام، حكومت و سياست بيشتر در اختيار اهل سنت بوده است، لذا
مىتوان گفت كه انديشه سياسى در ميان علما