گرفتند، مىخواستند به عنوان نبى و نه به
عنوان سلطان و تنها براى اجراى احكام اسلامى در زمين، حكومت نمايند. چرا كه در اين
دورهها حكومت تنها راه منحصر براى اقامه حكم خداوند متعال در روى زمين بوده است.
خلاصه آن كه در اين تفسير سياسى اصلًا مقصود اين است كه امام (ع) نيت تسلط بر مردم
را داشتند بلكه در واقع نيت برپا نمودن حكم خدا در ميان مردم را داشتهاند كه اين
امر متوقف بر اين بوده است كه همانگونه كه ايشان تشريعاً و قانوناً ولىّ امر مردم
بودهاند، بالفعل نيز زمام امور آنها را به دست گيرند تا با بسط يد بتوانند اعمال
ولايت نموده و بار قيادت و خلافت را به مقصد رسانده، به مسؤوليت شرعى خويش عمل
كند.
قائلين به اين نظريه مىگويند: امام حسين (ع) از ابتدا به سان يك
انسان عادى براى اين هدف برنامهريزى فرمودند ليكن پس از اينكه به عراق رسيدند در
نتيجه برخى از وقايع و اتفاقات، امر به عكس نتيجه داد و طرح حضرت عملى نشد و اهل
كوفه بر آن حضرت برگشتند و در نتيجه آن فجايع به بار آمد.
پس بايد ميان طرح و نقشهاى كه امام (ع) داشتهاند و اين كه آيا
ايشان به نيتجه مطلوب خود دست يافتند يا نه، تفاوت گذارد. زيرا همانگونه كه گفته
شد چه بسا انگيزه و هدف امام (ع) رسيدن به يك نتيجه مشخص و معين بوده است وليكن