85- بعضى از فقهاء فرمودهاند: كسى كه در محلى
ملك قابل سُكنى- مثلًا منزل مسكونى- داشته باشد، و بعد از قصد توطّن دائمى شش ماه
در آنجا مانده باشد، مادامى كه آن شخص مالك آن ملك است آنجا وطن شرعى او مىباشد،
هرچند از آنجا إعراض نمايد، و هنگامى كه در سفر به آنجا برسد، بايد نماز را تمام
بخواند؛ لكن اقوى آن است كه بعد از اعراض، حكم وطن بر آن محل جارى نيست، بلكه وطن
منحصر در وطن عرفى مىباشد.
اقسام
وطن عرفى:
86-
وطن عرفى بر دو قسم مىباشد:
اول:
وطن اصلى، و آن محلى است كه شخص در آنجا بدنيا آمده و محل سكونت پدر و مادر او
مىباشد، و در عرف شخص به آنجا نسبت داده مىشود، كه بايد نماز ظهر و عصر و عشاء
را در آن محل تمام- يعنى چهار ركعتى- بخواند، چه فعلًا ساكن آن محل باشد يا موقتاً
و با قصد مراجعت به آن محل به جاى ديگر رفته باشد، مثلًا وطن او تهران است و به
جهت كارى فعلًا ساكن قزوين شده است، و قصد دارد در پايان مدت آن كار به تهران
برگردد؛ اما اگر از آن وطن اصلى صرف نظر كرده و قصد مراجعت و ماندن در آنجا را
نداشته باشد، هرگاه به آن محل برود بايد نماز ظهر و عصر و عشاء را در آنجا قصر
بخواند، هرچند وطن ديگرى هم براى خود اختيار نكرده باشد.
دوم:
وطن اتّخاذى، و آن محلى است كه زادگاه شخص نيست ولى آنجا را وطن و محل زندگى
هميشگى خود قرار داده است- مثلًا به نجف يا كربلا رفته و مىخواهد تا آخر عمر در
آنجا زندگى كند- كه در اين صورت آنجا وطن اتّخاذى دائمى او حساب مىشود، و بايد
خود او و كسانى كه تابع او هستند نمازهاى چهار ركعتى يوميّه را در آنجا تمام
بخوانند.
87-
محلى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده است وطن او مىباشد، چه در
آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادر او باشد، يا اينكه خودش آنجا را براى زندگى
اختيار كرده باشد.
88-
جايى را كه انسان محل زندگى خود قرار داده و مثل كسى كه آنجا وطن او است در آنجا
زندگى مىكند، و اگر مسافرتى براى او پيش آيد دوباره به همانجا برمىگردد،