سازشى با قومگرايى،
منطقهگرايى، و ملتگرايى ظالمانه و احمقانه ندارد و هيچ مجوزى براى استعمار و
استثمار ملّتى يا قومى بنفع ملّت يا قوم ديگرى باقى نمىگذارد.
انسانها
همه از حقوق مساوى برخوردارند و زمين خانه مشترك همه است و همه موظفند براى سلامتى
و امنيت آن كار كنند تا همه مرفه باشند.
البته
انحصار امر تقنين به خداوند تعالى منافاتى با احكام ثانويه و احكام ولايى و سلطانى
و احكام منطقه الفراغ توسط شورى يا حاكم اسلامى ندارد زيرا مشروعيت جعل اين احكام
باز هم از شريعت خداوند استفاده شده است.
نتيجه
مباحث اين فصل، ضرورى بودن اقامه حكومت اسلامى و تطبيق احكام الهى بر مردم است. و
اصرار بر جدايى دين از سياست و اينكه دين فقط بحريم خصوصى افراد مربوط است و اينكه
دين با حكومت سازگار نيست و اينكه دستورات هزار و چندصد سال قبل در قرن 21 ما عملى
نيست و امثال اين بيهودهگويىها ناشى از عدم اعتقاد به دين و يا جهالت به آن است،
انسان هوشمند و مؤمن، ضرورت تطبيق دستورات آفريدگار حكيم را هميشه درك مىكند.