است و اينكه: نيست ما را به جز
از وصل تو ديگر هوسى و اينكه من تو را از ترس عقاب و طمع بهشت عبادت و اطاعت
نمىكنم بلكه در اثر دوستى به تو و كمال ذات تو حلقه بندگى تو را به گردن
انداختهام.
نگارنده
نه حقيقت اين مقام را مىداند و نه كسى از صاحبان اين مقام را ديده است، و به كلى
به آن جاهل است، و حتى از ذكر همين چند سطر خجالت مىكشد. گاهى اين سوال پيش
مىآيد كه آيا رسيدن به چنين مقام براى انسان- هركسى باشد- ممكن است يا نه؟
د)
آزادىهاى فردى و اجتماعى
صحبت
از اين آزادى پس از اثبات آزادى (اختيار) تكوينى و فلسفى و كلامى است وگرنه انسان
توسط اراده حق و علل قهرى در حركت است و آزادى فوق مفهومى ندارد.
در ميان قعر دريا تخته بندم كردهاى
بازمىگويى كه دامنتر مكن هوشيار باش!
آزادى
مطلق كه هرچه دل بخواهد همان بكند همان آزادى حيوانات در جنگل است، و درخور انسان
عاقل نيست، و شايد هيچ عاقلى، طرفدار آن نباشد، پس بايد در دو موضوع ديگر بحث
كنيم.
اول:
حدود آزادى در زندگانى انسانها
دوم:
هدف آزادى
در
مور اول لازم است آزادى داراى حدود زير باشد:
1-
مخالف آزادى ديگران نباشد، بنابراين فرد يا جمعى حق محدود نمودن