مردم آن ديار گرديد، فروپاشى
استبداد كليسايى و استبداد حكومتى اگر به وسيله ليبراليسم صورت گرفته باشد خوب
بوده، ولى شعار نفى دين، يك شعار انحرافى و دروغين بوده كه مخالف فطرت و اصول عقلى
و دلائل منطقى است.
اگر
ادعاى ليبراليسم در فروپاشى فئوداليسم راست بوده، بوجود آوردن سرمايهداران آزاد
از بزرگترين معايب آن است.
ليبراليسم
اخلاقى كه به اباحهگرى مطلق رسيد، انسان را تا سرحد يك حيوان اسير شكم و عورت،
تنزل داد.
ليبراليسم
كلاسيك، آزادى را به معناى منفى آن (رهايى) گرفت كه نوعى افراط آشكار است و لذا
جمعى از آن رو گردانيدند و ليبراليسم دموكراسى را در اواخر قرن نوزدهم بنا نهادند
و استدلال آنها اين بود كه آزادى بىحد بازار آزاد اقتصادى نابرابريهاى سياسى،
اجتماعى و اقتصادى را بار آورده، درحاليكه برابرى افراد يكى از خواستهاى ليبراليسم
است، آزادى اقتصادى مطلق در تضاد شديد با برابرى افراد است و آزاديهاى فردى آنان
را كه محور ليبراليسم و دموكراسى براى دولت، اختيارات بيشترى در گرفتن مالياتها و
رفاه عمومى، قائل شدند، و بدينترتيب ليبراليسم منفى به ليبراليسم مثبت رسيد و
دولت مكلف مىشود كه رفاه عمومى را تطبيق كند.
آزادى
مطلق نه دليلى دارد و نه موافق فطرت انسان است و بايد قيودى را برى آن قائل شد كه
قبلا بيان گرديد.
ليبراليسم
در ستيز خود با مسيحيت مسخ شده غرب و مخالف عقل، هرچند