شكى
در اهميت علم براى زندگانى مادى انسان وجود ندارد، چنانچه اهميت آن براى كشف حكمت
و عظمت الهى و كمال نفسى آدمى ترديدناپذير است.
ولى
آنچه كه در سه قرن گذشته در اثر تضعيف دين و انكار خدا و روح و معنويت و اخلاق
انسانى، از بلايا و جنگها و قتل ميليونها انسان و معيوب شدن ميليونها تن ديگر و
استعمار و استبداد و استثمار و اتلاف منابع ثروت كشورها و سرمايههاى ملتها و
مرضهايى كه معلول بىدينى و اخلاق حيوانى است[1].
نصيب مردم بدبخت گرديده از غلو و مبالغه در حق علم بوده است و مسئولين اين
جنايتها اختراعكنندگان مذاهب گوناگونى بنام علم بودهاند و حتى تصادف را كه دشمن
ما در زيربناى همه علوم (مبدأ عليت و ضرورت آن) است بنام علم قلمداد
[1] - مثلا چهل ميليون انسان در اثر فحشاء امروز مبتلا
به مرض ايدز مىباشند كه به انتظار مرگ قطعى صف بستهاند، دوصد ميليون انسان ديگر
معتاد به مواد مخدر در قرن بيست و يكم وجود دارد، تعدد اطفال نامشروع در كشورهاى
پيشرفته به حد سرسامآورى تصاعد يافته است ...