متعالى كه منجر به شكوفايى
زندگانى در فراگيرى علوم متنوع و صنعت و مكارم اخلاق خصوصى و عمومى و تصفيه روح و
رفاه اينجهان و آنجهان گردد تفسير كنيم.
و
طبعا اين فرهنگ بدور از خرافات و موهومات بوده و واقعيات عينى را پذيرا بوده و
شديدا از خلط كردن زشتيها با خوبيها بدور مىباشد
و
تمدن را در پديدهها و محصولات اين فرهنگ سراغ كنيم كه علم و صنعت و كارهاى خوب و
التزام به خصال خوب اخلاقى باشد.
در
اين فرض، هم تمدن مسلمانان و هم تمدن غربيها فاقد بعضى عناصر است و بايد نواقص
هردو تمدن با همكارى يكديگر بكمال آنها عوض گردد.
اعتراف
هانتيگتون:
اين
مرد كه به برخورد تمدنها شعار ميداد و معتقد بود كه درين برخورد[1]
پيروزى قطعى با فرهنگ غربى است، پس از تأملى بعدا اعتراف كرد كه: پس از مشاهدات
فراوان است كه نظريه سابق او در مورد اسلام و تمدن اسلامى كه انرا در پايانيافته
مىدانسته اشتباه بوده است، و صريحا اعلام ميكند كه تمدن اسلامى، تمدن ماندگار و
باقىماندنى است!! از اينكه اين آقا از غرور و نادانى خود برگشته و حق را بيان
داشته باز هم قابل تقدير است. به نظر نگارنده بايد بين عقلاى فرهنگ و تمدن غربى و
[1] - مراد او برخورد فيزيكى است نه برخورد منطقى و
استدلالى