اين همسرى براى او روى عوامل
زير و امثال آن طاقتفرسا مىشود:
1-
مثلا شوهر فلج يا كور يا فاقد هردو پا و يا هردو دست مىشود.
و
يا به مدت طولانى مثلا بيست يا ده سال حبس مىشود و يا معتاد به هروئين مىگردد و
امثال اين مشكلات.
2-
شوهر و ولى او چه حاضر و چه غايب نفقه واجبه زن را عمدا و يا از روى فقر و نادارى
نمىدهند.
3-
اخلاق زن و شوهر سازگارى ندارد خصوصا اگر بداخلاقى شوهر ثابت شود.
4-
زن بدون سبب خاصى از شوهر قلبا تنفر پيدا كند.
مورد
دوم منصوص است و زن مىتواند از قاضى شرعى مطالبه طلاق يا نفقه را نمايد. چنانچه
بزور هم كه شده قاضى نفقه را از شوهر گرفته و به زن مىرساند و در فرض تعذر، مرد
را بين طلاق و انفاق مخيّر مىسازد و چنانچه شوهر نپذيرد قاضى زن را طلاق مىدهد.
در
سه مورد ديگر دو را شرعى براى زن وجود دارد:
اول
اينكه در ابتداى عقد نكاح، زن يا ولى او در عقد نكاح، شرط مىكند كه زن از جانب
شوهر وكالت داشته باشد هر موقع خواست در فرض غيبت و يا حبس و يا فلج شدن شوهر مثلا
به وكالت شوهر، خود را طلاق دهد. و اين شرط در فقه جعفرى و حنفى صحيح و نافذ است
پدران
و مادران نادان امروزى در موقع تزويج دختران بفكر لباس و طلا و عروسى در هتل هستند
و از مسايل مهم و سرنوشتساز دختران خود غفلت مىورزند كه علامت كمعقلى و ضعف
فكرى آنان است.