وجدانيات
(غم و تنفر و شادى و محبت و گرسنگى و سيرى، عقل و علم و حسد و خودخواهى و
نمونههاى ديگر) موجود غير محسوس مى باشند كه اساس اين اصل ماتريالزم را باطل
ميكند كه موجود را مساوى مادى ميداند. ادعاى اينكه هرچيز را ميتوان به ماده تأويل
كرد، يك شعار و تمناى ماتريالستها است كه واقعيت خارجى ندارد، مگر بر فرض صحت فرض
تساوى موجود با مادى، و اگر بخواهيم تساوى موجود را با مادى، بهمين ادعا ثبت كنيم
دور محال لازم مىآيد!!
2-
ماده غير آفريده شده و بدون اول و آخر است، و لذا هيچ علتى ندارد.
اين
اصل واقعا خندهآور است. كدام شناخت و تجربه مادى مىتواند ازليت و ابديت يك شئ را
ثابت كند؟ علم تنها در حلقه حسيات كاربرد دارد و خارج از آن هيچ حكم اثبات و نفى
ندارد.
ماديها
مىگويند خدا خارج از حس است لذا نمىشود به او ايمان آورد ولى اينجا به ازليت و
ابديت ماده كه هردو غير محسوس است ايمان مىآورند. زهى جهالت و غفلت.
اگر
فرض شود كه فلسفه ازليت ماده را ثابت كند. اين ازليت منافى با علت داشتن او نيست
كه توسط عامل ديگر وجود آمده باشد و در نتيجه، ممكن الوجود قديم و معلول و مخلوق
خداوند متعال باشد، ولى ازلى بودن يك چيز، با اختيار خالق او منافات دارد نه با
صدور او از سبب و احتياج او به علت، و ما اين موضوع را در بعضى از كتابهاى علمى و