خود داشتند و لذا به صلاح خود
نديدند كه استعمار و استثمار، محكوم شناخته شود بلكه از مقدمه اعلاميه حقوق بشر
پيداست كه علت تدوين آن جلوگيرى از قيام ملّتها براى احقاق حقوقشان بوده است بلكه
در ماده دوم اين اعلاميه، استعمار تلويحا برسميت شناخته شده است! و گويا اين
اعلاميه نوعى تخدير ملّتهاى مستعمرات آنان بوده و امروز نيز چنين است.
هر
دولتى كه تسليم غرب باشد آرام است هرچند حقوق ملّت خود را ناديده بگيرد و هر دولتى
كه تسليم به آنان نباشد روزانه زير ذرهبين حقوق بشر قرار دارد و تازيانه حقوق بشر
بر سر او فرودمىآيد.
من
نمىدانم كه حق وتو (نقض) چند دولت زورمند در شوراى امنيت از كدام ماده حقوق بشر
بيرون مىآيد؟!!
6-
راجع به جلوگيرى از توليد و فروش اسلحههاى كشتار دسته جمعى، ذكرى به ميان نيامده
چون نويسندگان اعلاميه شديدا طرفدار آن بوده و هستند.
7-
حق رسيدن به دين واقعى خداوند كه تمام سرنوشت بشر به آن مربوط است، مهمل مانده
است.
8-
حق تكامل باطنى (روح و نفس و وجدان و ضمير و ...) به اخلاق عالى و حق زمينهسازى
اتصاف به مكارم اخلاقى براى افراد جامعه[1]،
مهمل مانده است.
[1] - آنچه كه در ذيل ماده 29 اعلاميه جهانى( مقتضيات
صحيح اخلاقى) آمده است ربطى به فضايل اخلاقى انسانى ندارد بلكه مراد مراعات كردن
حقوق ديگران است.