نام کتاب : گوشهاى از تاريخ جهاد مردم افغانستان از نگاه حضرت آيت الله محسنى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 25
من يك وقتى در سوريه رفتم كه حافظ الاسد رئيس
جمهور پيشين آنكشور، هنوز زنده بود؛ وقتى آنها شنيدند كه من در سوريه آمدم، مرا
دعوت كردند و تقاضاى ملاقات نمودند؛ منهم رفتم وقتى نشستيم، ديدم مجلس سياسى و
خصوصى است. تنها من بودم و حافظ الاسد و پسر مرحومم عبدالله، نائب سفير كشورما، در
سوريه بود. طبق رسوم سياسى، بايد با الفاظ سياسى متعارف، در آنجا صحبت مىكردم.
متأسفانه من نتوانستم، با الفاظ سياسى صحبت كنم؛ زيرا من يك طلبه بودم، معمولًا
طلبهها با الفاظ سياسى صحبت نمىكنند.
بههرحال،
وقتى نشستيم ابتدا به ساكن، گفتم: ما از شما (دولت سوريه) و از يمن جنوبى و ليبيا
و از سازمان آزادى بخش فلسطين و ... گله داريم. وقتى اين را گفتم: حافظ الاسد بُهت
زده شد؛ زيرا او انتظار داشت كه من همانند ديگران، ابتداء با او تعارف داشته باشم،
تعريف وتمجيد كنم؛ معمولًا رسم است كه وقتى كسى پيش يك رئيس جمهور مىرود،
بهگونهى چاپلوسى كند. من بهعنوان يك طلبه، چنين چيزى را بلد نبودم. وقتى اين
شكايت را نمودم، ديدم رنگش پريد و مبهوت ماند. بعد از لحظهى گفت:
نام کتاب : گوشهاى از تاريخ جهاد مردم افغانستان از نگاه حضرت آيت الله محسنى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 25