نام کتاب : گوشهاى از تاريخ جهاد مردم افغانستان از نگاه حضرت آيت الله محسنى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 127
مزخرف است؛ او به قرآن اعتقاد ندارد، يك موقع من
قرآن مىخواندم قرآن را با لگد زد و گفت اين چيست كه شما مىخوانيد؟
بعد
گفت: باور كنيد كه پسر من كمونيست شده است و من نمىخواهم كه او زنده باشد! بعد
گفت: من فقط همين يك پسر را دارم و تنها نان آور من همين پسرم است؛ اگر او براى من
خرج و مصرف نياورد، من نان هم ندارم؛ ولى او به قرآن توهين نمود، لذا ارتباط من با
او قطع شده است و ديگر او پسر من نيست و من پسر كمونيست نمىخواهم. شما بياييد او
را بكشيد تا در روز قيامت مسئوليتى نداشته باشم.
گفتم:
او كجا هست؟ گفت: نه، من نمىخواهم كه شما حالا بياييد، ما اكنون بهدنبال يك منزل
گروى هستيم، مىخواهيم يك منزل را بهگرو بگيريم. شما مبلغ سىهزار افغانى به من
بدهيد، من اين پول را مىبرم، به پسر خود مىگويم: پسرم يك مقدار پول من دارم و يك
مقدار پول ديگر را شما آماده كنيد، من يك منزل مناسب را سراغ دارم، خوب است كه آن
را به گرو بگيريم. وقتىكه او را قانع كردم، هردوى ما در همينجا نزد شما مىآييم،
لازم نيست كه شما دنبال او برويد؛ چرا كه ممكن است كسى شما را ببيند و براى شما
مشكلى بوجود آيد.
نام کتاب : گوشهاى از تاريخ جهاد مردم افغانستان از نگاه حضرت آيت الله محسنى نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 127